عشق اجباری 🩸🔪
عشق اجباری 🩸🔪
P19
( ویو صبح برای خرید)
جنی ویو: منو کوک تو یع اتاقیم صبح به بدبختی با صدای مامان بیدار شدیم رفتیم حموم بعدش اومدیم بیرون یه لباس از کمد برداشتم و پوشیدم موهامو شونه و حالت دادم کوک هم دیگآماده بود ک همزمان با اون خواهر برادر رسیدیم
لیسا ویو: صبح از خواب با صدا ساعت بیدار شدم رفتم یه دوش گرفتم اومدم بیرون دیدم تهیونگ خوابه به بدبختی بیدارش کردم و رفتم یه لباس از کمد برداشتم و پوشیدم رفتیم پایین و....
ویو ادمین: همشون رفتن پایین و صبحانه رو خوردن و رفتن و هانول گفت
.
هانول: خب لیسا و جونگ کوک برید به مرکز خرید..........(یچی خودتون در نظر بگیرید)_و تهیونگ و جنی برید به مرکز خرید..........(یچی خودتون در نظر بگیرید)
بچه ها:چرا جدا میریمممم
هانول: برید دیگعع
P19
( ویو صبح برای خرید)
جنی ویو: منو کوک تو یع اتاقیم صبح به بدبختی با صدای مامان بیدار شدیم رفتیم حموم بعدش اومدیم بیرون یه لباس از کمد برداشتم و پوشیدم موهامو شونه و حالت دادم کوک هم دیگآماده بود ک همزمان با اون خواهر برادر رسیدیم
لیسا ویو: صبح از خواب با صدا ساعت بیدار شدم رفتم یه دوش گرفتم اومدم بیرون دیدم تهیونگ خوابه به بدبختی بیدارش کردم و رفتم یه لباس از کمد برداشتم و پوشیدم رفتیم پایین و....
ویو ادمین: همشون رفتن پایین و صبحانه رو خوردن و رفتن و هانول گفت
.
هانول: خب لیسا و جونگ کوک برید به مرکز خرید..........(یچی خودتون در نظر بگیرید)_و تهیونگ و جنی برید به مرکز خرید..........(یچی خودتون در نظر بگیرید)
بچه ها:چرا جدا میریمممم
هانول: برید دیگعع
۸.۶k
۱۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.