برو شب گرد سرگردان تنها هرچه بادا باد
برو شبگرد سرگردان تنها هرچه بادا باد
نمیدانم کجا، هرجا! برو تا هرچه بادا باد
اگر فردا همین باشد که ما امروز میبینیم
بیا این لحظه را خوش باش، فردا هرچه بادا باد
****
به دریا می زنم! شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم
که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر
به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز می دانم
به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر
من از آغاز در خاکم نَمی از عشق می بینم
مرا می ساختند ای کاش، از آب و گِلی دیگر
طوافم لحظه ی دیدار چشمان تو باطل شد
من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر
به دنبال کسی جامانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را، غافلی دیگر
نمیدانم کجا، هرجا! برو تا هرچه بادا باد
اگر فردا همین باشد که ما امروز میبینیم
بیا این لحظه را خوش باش، فردا هرچه بادا باد
****
به دریا می زنم! شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم
که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر
به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز می دانم
به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر
من از آغاز در خاکم نَمی از عشق می بینم
مرا می ساختند ای کاش، از آب و گِلی دیگر
طوافم لحظه ی دیدار چشمان تو باطل شد
من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر
به دنبال کسی جامانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را، غافلی دیگر
۱.۱k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.