شهر بازی

_ خیلی تازگیا روی مخم بودی ماهیتو ... دیگه وقت خداحافظی رسیده بیبی
_ با یه حرکت هزار تیکش کردم
_ همه تعجب کرده بودن
# ساکورا حالت خوبه عزیزم؟
_ اره. اره خوبم فقط یکم نیاز به خواب دارم .
برش زمانی ۲ ساعت بعد
# همه رفته بودن فقط منو ساکورا مونده بودیم
+ دوستان ساکورا رو تخت گوجو خوابیده بود .. گوجو هم بغلش دراز کشیده بود و موهاشو ناز می‌کرد
# ساکورا بیدار شو
_ جانم بابا
# بلند شو بریم بیرون حوصلم پوکید
_ کجا بریم
# معلومه شهر بازی
_ باشه
_ رفتم یه لباس سفید پوشیدم * دوستان قیافه ساکورا و لباسش دقیقا مثل عکس پارت بود *
# خب بپر تو ماشین
_ اوکی
_ بابا یه آهنگ گذاشت .... و بستنی گرفت
# خب چیزی نمی خوای ؟
_ نه فقط شکلاتش رو بیشتر بریزن
# به روی چشم
# خب بفرمایید اینم از بستنی شما
_ خیلی ترافیک بود
# حوصله ترافیکو ندارم
_ منم
_ بستنیمو خوردم ...
# خب تا راه باز بشه چیکار کنیم؟
_ خب ..... زنگ بزن به عمو مگومی
# اوکی
# الو مگومی ؟
@ باز چیه ؟
# راستش خونه آتیش گرفته .... بخاطر اینکه گاز رو باز گذاشتی
@ جانننننننننننن.... شما ها حالتون خوبه ؟
# اره اره
_ از خنده منفجر شدم ‌
# خب دیگه خداحافظ
_ منو بابا تو ماشین از خنده غش کردیم