تک پارتی از تهیونگ
تکپارتی از تهیونگ
ات ویو
برای آشنا شدن با خانوادهی تهیونگ ( با پدر و مادرش آشنا شدی حالا میخواین با کل خانوادهش آشنا شی ) به یه مهمونی دعوت شده بودیم اول از همه یه لباس تقریبا باز ورداشتم یه آرایش لایت کردم کیفم رو برداشتم یه عطر زدم و اکسسوری هام رو گذاشتم و ته رو صدا زدم
+ ددی
× جانم
+ من آمادهم
× بریم
+ بریم
۳۰ دقیقه بعد...
یه جایی شبیه تالار بود روی یکی از میز ها نشستیم که دخترخالهی تهیونگ که بهش حس هم داره اومد کنار ما ( پیکمی دختر خاله😔 )
_ اووپا
+ ببخشیدا ولی ته اوپای تو نیست
_ من همیشه به ددیم میگم اوپا تو دخالت نکن
وقتی به ته گفت ددی یکمی عصبی شدم ولی واکشنی نشون ندادم
_ ( ته رو بغل کرد )
دیگه خیلی عصبی شدم و جوری که فقط تهیونگ بشنوه گفتم
+ با دخترخالتون خوش باشین...من میزم خونه
_ ( رفتت خدارو شکر )
ته ویو
دست ات رو گرفتم و نشوندمش روی پاهام
× عاام گرلم حسودی کرده؟ لیتلم میدونی که فقط برا توهم نه؟
و بوسهای نرم رو آغاز کرد.
پایان :)
ات ویو
برای آشنا شدن با خانوادهی تهیونگ ( با پدر و مادرش آشنا شدی حالا میخواین با کل خانوادهش آشنا شی ) به یه مهمونی دعوت شده بودیم اول از همه یه لباس تقریبا باز ورداشتم یه آرایش لایت کردم کیفم رو برداشتم یه عطر زدم و اکسسوری هام رو گذاشتم و ته رو صدا زدم
+ ددی
× جانم
+ من آمادهم
× بریم
+ بریم
۳۰ دقیقه بعد...
یه جایی شبیه تالار بود روی یکی از میز ها نشستیم که دخترخالهی تهیونگ که بهش حس هم داره اومد کنار ما ( پیکمی دختر خاله😔 )
_ اووپا
+ ببخشیدا ولی ته اوپای تو نیست
_ من همیشه به ددیم میگم اوپا تو دخالت نکن
وقتی به ته گفت ددی یکمی عصبی شدم ولی واکشنی نشون ندادم
_ ( ته رو بغل کرد )
دیگه خیلی عصبی شدم و جوری که فقط تهیونگ بشنوه گفتم
+ با دخترخالتون خوش باشین...من میزم خونه
_ ( رفتت خدارو شکر )
ته ویو
دست ات رو گرفتم و نشوندمش روی پاهام
× عاام گرلم حسودی کرده؟ لیتلم میدونی که فقط برا توهم نه؟
و بوسهای نرم رو آغاز کرد.
پایان :)
۷.۱k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.