☆ Black? ☆

☆ Black? ☆
[ p ۷ ]
کوک تو رو تنیده بود پس تصمیم گرفتی یه کم دور تر وایسی به حرفاشون گوش بدی
کوک : اینجا چیکار میکنی ؟ ، چرا از آمریکا تا اینجا آمدی ها؟ ، با چه رویی آمدی اینجا؟
لونا : یااااا اوپا بهت گفتم که من کاری نکردم اون به منو بوسید
کوک : منم گاوم ها؟
آروم به کوک قدم برداشتی دستاشو گرفتی و گفتی
ا/ت : بریم عشقم؟
لونا : عشقم ؟ ، شما کی باشی ؟
ا/ت : عا سلام من جئون ا/ت هستم خوشبختم
لونا : جئون ؟
ا/ت : بله من زن جونگکوکم ، با اجازه ما دیگه باید بریم کلی کار توی خونه ی جدیدمون داریم ، بای
از کنارش گذشتید و از مال خارج شدید
کوک : اون
نذاشتی حرفش رو تموم کنه و گفتی
ا/ت : میدونم ، دوست دختر سابقت بود ، به من ربطی نداره ولی فهمیدم نمیخوای تحملش کنی گفتم کمکت کنم ، همین
کوک : در هر صورت مرسی
ا/ت : خواهش
جونگکوک ماشین رو روشن کرد و به سمت خونه حرکت کردید ، توی راه بودید که تلفنت زنگ خورد .
گوشیت رو از توی کیفت در آوردی و بهش نگاهی انداختی و ترس رو توی تک تک سلول های بندت حس میکردی اون بابات بود از زندان آزاد شده بود و حالا نزدیکته
[متن پیام]
*دختر کوچولوم چطوره ؟
پدرتو برای عروسیت دعوت نمیکنی ؟
واقعا که دختر کوچولوم امید وارم این بار منو نا امید نکنی*
ادامه دارد ...

شرط پارت بعد

۲۰:« لایک ❤️