فیک درخواستی
#فیک درخواستی
پرواز پرنده☆ پارت ۱
روز اول دانشگاه بود.......
داشتن هرکیو صدا میکردن بره چه کلاسی منم رفتم تو کلاسی که بهم گفتن
ات:سلام من چان ات هستم
بعد از من یکی بلند
جیسونگ: سلام من هان جیسونگ هستم
ویو ات:
واییییی چقد کراشه خیلی خوشانسم که باهاش توی یه کلاسم(ذوق)
که دیدم داداشم داره نزدیک کلاسمون میشه
وایییی تروخدا نگی با این توی یه کلاسممممممم
که اومد تو کلاس
اون وو: سلام من چا اون وو هستم
و دیدم رفت به جیسونگ دست داد و کنارش نشتت
یاااااا این با اون دوسته بعد من واییی نمیذارم
رفتم دست اون وو رو گرفتم و از کلاس اومدم بیرون
جیسونگ: مگه اون وو دوسدختر داشت؟
هیونجین: عقب مانده اون خواهرشه دست اون وو رو گرفتم و رفتم بیرون
ات: یاااا تو قلط میکنی.....(داد)
اون وو: چی شد چرا حرفتو نصفه گذاشتی
واییی اگه به این بگم میره بهش میگه که
ات: هیچی برو تو
من پشت سر داداشم رفتک که
کوک: خواهرت چقد خوشگله میشه باهاش قرار بذا....
وقتی رفتم تو حرفشو قطع کرد
ات: تو جونگ کوک بودی نه؟
که جیسونگ اومد گف ولش کن زیاد حرف میزنه
روز اول دانشگاه فقد معرفی کردن و خوشگذرونی بود و بعد از معرفی رفتیم توی حیاط و من همش به جیسونگ فک میکردم و هی نگاهم روش بود
که یهو نگام کرد
وایییی چرا نگام کرد خداروشکر برادرم پیششه
ات: ااهم اون وو میگم چیزه راستش ببخشید باهات اون رفتارو کردم برای معذرت خواهی برات شکلات مورد علاقتو گرفتم بیا
که فهمیدم همه دارن نگام میکنن و میگفتن وایی چه دختر مهربونیه
واییی من عاشق اون شکلات بودم چرا دادامشششش
یونا: راستش ازت خوشم اومد و همین طور از برادرت خیلی خوشگله بیا دوس بشیم من لی یونام
ات: من چا اتم
یونا: از جیسونگ خوشت میاد؟
ات: ینی انقد زایس؟
یونا: نه خوب جمعش کردی
همین جوری داشتم با یونا حرف میزدم که اون وو اومد و ترسوندم
ات: وایی (ترس)
که افتادم توی بغل یکی
برگشتم ببینم کیه دیدم جیسونگه
واییی چی کار کنم
و به جای اینکه هام بده اونم گرفتم بغل......
شرایط: ۵ تا لایک ♡☆
پرواز پرنده☆ پارت ۱
روز اول دانشگاه بود.......
داشتن هرکیو صدا میکردن بره چه کلاسی منم رفتم تو کلاسی که بهم گفتن
ات:سلام من چان ات هستم
بعد از من یکی بلند
جیسونگ: سلام من هان جیسونگ هستم
ویو ات:
واییییی چقد کراشه خیلی خوشانسم که باهاش توی یه کلاسم(ذوق)
که دیدم داداشم داره نزدیک کلاسمون میشه
وایییی تروخدا نگی با این توی یه کلاسممممممم
که اومد تو کلاس
اون وو: سلام من چا اون وو هستم
و دیدم رفت به جیسونگ دست داد و کنارش نشتت
یاااااا این با اون دوسته بعد من واییی نمیذارم
رفتم دست اون وو رو گرفتم و از کلاس اومدم بیرون
جیسونگ: مگه اون وو دوسدختر داشت؟
هیونجین: عقب مانده اون خواهرشه دست اون وو رو گرفتم و رفتم بیرون
ات: یاااا تو قلط میکنی.....(داد)
اون وو: چی شد چرا حرفتو نصفه گذاشتی
واییی اگه به این بگم میره بهش میگه که
ات: هیچی برو تو
من پشت سر داداشم رفتک که
کوک: خواهرت چقد خوشگله میشه باهاش قرار بذا....
وقتی رفتم تو حرفشو قطع کرد
ات: تو جونگ کوک بودی نه؟
که جیسونگ اومد گف ولش کن زیاد حرف میزنه
روز اول دانشگاه فقد معرفی کردن و خوشگذرونی بود و بعد از معرفی رفتیم توی حیاط و من همش به جیسونگ فک میکردم و هی نگاهم روش بود
که یهو نگام کرد
وایییی چرا نگام کرد خداروشکر برادرم پیششه
ات: ااهم اون وو میگم چیزه راستش ببخشید باهات اون رفتارو کردم برای معذرت خواهی برات شکلات مورد علاقتو گرفتم بیا
که فهمیدم همه دارن نگام میکنن و میگفتن وایی چه دختر مهربونیه
واییی من عاشق اون شکلات بودم چرا دادامشششش
یونا: راستش ازت خوشم اومد و همین طور از برادرت خیلی خوشگله بیا دوس بشیم من لی یونام
ات: من چا اتم
یونا: از جیسونگ خوشت میاد؟
ات: ینی انقد زایس؟
یونا: نه خوب جمعش کردی
همین جوری داشتم با یونا حرف میزدم که اون وو اومد و ترسوندم
ات: وایی (ترس)
که افتادم توی بغل یکی
برگشتم ببینم کیه دیدم جیسونگه
واییی چی کار کنم
و به جای اینکه هام بده اونم گرفتم بغل......
شرایط: ۵ تا لایک ♡☆
۴۳۹
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.