جهت مخالف
جهت مخالف
پارت۳۶
ادمین ویو:
صدای اژیر پلیسا به گوش میرسید و محافظا قدم رو میرفتن اعضا یه گوشه مچاله و بی حال و ترسیده نشسته بودن و سعی میکردن بغضشونو قایم کنن
چطوری؟چطوری؟ یهویی شد؟ یهویی همه چیز بهم ریخت؟وقتی فهمید ات فرقی با بقیه مافیا ها نداره؟ یا وقتی فرار کرد؟ همه این سوالا توی ذهن جونگکوک بود و قرار نبود تموم شن
ات دنبال چی بود؟انتقام؟نابودی؟هیتر بود؟نه هانا فنش بود خود اتم یکم فنش بود... احساس میکرد قلب هر لحظه تند تر میزنه و قرار نیس اروم شه نگاهی به ات انداخت و ضربانش بیشتر شد شریع نگاهشو دزدید احساس میکرد تمام این مدت ات نگاهش میکرد ولی مطمئن بود اشتباهه
ولی درست بود...
هانا:موران گوشت با منه؟
نگاه اتو دنبال کرد و جونگکوکو دید
هانا:دوسش داری؟
ات:نه
و نگاهشو دزدید
هانا:پس چرا نمیتونی هیچ تمرکز بگیری
ات:هوفففف
و سرشو گذاشت روی دستاش
ات:نمیدونم هر موقع باهاش روبه رو میشم قلبم تند میزنه منی که هیچ وقت قلبم نمیتپید
هانا به ارومی سر تکون داد
کوک:من چ کار میتونم بکنم؟
نامجون:باهاش حرف بزن شاید راضی بشه الان چهار ساعته اینجاییم
کوک:اخه اون خیلی ترسناکه
نامجون:اگه نمیتونی هیچ اشکالی نداره
نگاهی به ات کرد و دوباره ضربانش رفت بالا هنوز صدای پلیسا شنیده میشد یهویی یکی به در اصلی چند تا تقه زد ات سریع چرخید سمتش
افسر:اقا میخوام باهات تلفنی مذاکره کنم بیا بگیرش
ات با دوتا از انگشتاش علامت داد که یکی بره و برش داره کمی از کرکره رو بالا داد و اون محافظ از زیر در رد شد و رفت و تلفنو برداشت و اومد تو ولی قبل از اینکه کرکره بسته بشه یه چیزی زیر قرار گرف
مث فنر...
و یهویی کرکره با قدرت به بالا فرستاده شد ات سریع از پشت پیش خوان پرید محافظ بقیه رو بردن طبقهی اول ات با پلیسا میجنگید واقعن حرکاتش قابل تحسین بود و جونگکوک حالا می فهمید از اینکه برای هرکدوم از رشته های ورزشیش یه مدال اورده یعنی چی
اخرش یکی از پلیسا محکم زد به رونش و زخمش باز شد و شلوارش قرمز
دویید عقب پیش هانا یه چند تا محافظ از دست داده بود شروع مرد هم پایه هانا به شلیک کرد و پلیسا عقب کشیدن و سریع کرکره و دادن پایین
اتیشی رفت بالا و رفت سمت تلفنی که پلیسا داده بودن محکم از دست محافظش کشیدش و بعضی از افراد اونجا تر سیدن
کوبیدش به میز و گوشیشو گذاشت روی گوشش
هانا گوشی رو از دست ات کشید و بهش چشمغره داد که یعنی نباید صداشو بشنون ات هم گوششو نزدیک گوشی کرد
پارت۳۶
ادمین ویو:
صدای اژیر پلیسا به گوش میرسید و محافظا قدم رو میرفتن اعضا یه گوشه مچاله و بی حال و ترسیده نشسته بودن و سعی میکردن بغضشونو قایم کنن
چطوری؟چطوری؟ یهویی شد؟ یهویی همه چیز بهم ریخت؟وقتی فهمید ات فرقی با بقیه مافیا ها نداره؟ یا وقتی فرار کرد؟ همه این سوالا توی ذهن جونگکوک بود و قرار نبود تموم شن
ات دنبال چی بود؟انتقام؟نابودی؟هیتر بود؟نه هانا فنش بود خود اتم یکم فنش بود... احساس میکرد قلب هر لحظه تند تر میزنه و قرار نیس اروم شه نگاهی به ات انداخت و ضربانش بیشتر شد شریع نگاهشو دزدید احساس میکرد تمام این مدت ات نگاهش میکرد ولی مطمئن بود اشتباهه
ولی درست بود...
هانا:موران گوشت با منه؟
نگاه اتو دنبال کرد و جونگکوکو دید
هانا:دوسش داری؟
ات:نه
و نگاهشو دزدید
هانا:پس چرا نمیتونی هیچ تمرکز بگیری
ات:هوفففف
و سرشو گذاشت روی دستاش
ات:نمیدونم هر موقع باهاش روبه رو میشم قلبم تند میزنه منی که هیچ وقت قلبم نمیتپید
هانا به ارومی سر تکون داد
کوک:من چ کار میتونم بکنم؟
نامجون:باهاش حرف بزن شاید راضی بشه الان چهار ساعته اینجاییم
کوک:اخه اون خیلی ترسناکه
نامجون:اگه نمیتونی هیچ اشکالی نداره
نگاهی به ات کرد و دوباره ضربانش رفت بالا هنوز صدای پلیسا شنیده میشد یهویی یکی به در اصلی چند تا تقه زد ات سریع چرخید سمتش
افسر:اقا میخوام باهات تلفنی مذاکره کنم بیا بگیرش
ات با دوتا از انگشتاش علامت داد که یکی بره و برش داره کمی از کرکره رو بالا داد و اون محافظ از زیر در رد شد و رفت و تلفنو برداشت و اومد تو ولی قبل از اینکه کرکره بسته بشه یه چیزی زیر قرار گرف
مث فنر...
و یهویی کرکره با قدرت به بالا فرستاده شد ات سریع از پشت پیش خوان پرید محافظ بقیه رو بردن طبقهی اول ات با پلیسا میجنگید واقعن حرکاتش قابل تحسین بود و جونگکوک حالا می فهمید از اینکه برای هرکدوم از رشته های ورزشیش یه مدال اورده یعنی چی
اخرش یکی از پلیسا محکم زد به رونش و زخمش باز شد و شلوارش قرمز
دویید عقب پیش هانا یه چند تا محافظ از دست داده بود شروع مرد هم پایه هانا به شلیک کرد و پلیسا عقب کشیدن و سریع کرکره و دادن پایین
اتیشی رفت بالا و رفت سمت تلفنی که پلیسا داده بودن محکم از دست محافظش کشیدش و بعضی از افراد اونجا تر سیدن
کوبیدش به میز و گوشیشو گذاشت روی گوشش
هانا گوشی رو از دست ات کشید و بهش چشمغره داد که یعنی نباید صداشو بشنون ات هم گوششو نزدیک گوشی کرد
۳.۴k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.