پارت دههه
شاهین:میخوای یکم حرف بزنیم؟
این پسر غریبه چشه؟؟؟حتی منو نمیشناسه اخه پسرای توی من چی میبینن که مث توله سگ دنبالم میوفتن؟
_داری شوخی میکنی؟ما حتی همو نمیشناسیم و من الان حالم اصن خوب نی.
شاهین:هه خو من شاهینم ۱۷ سالمه کارم اینه که تو عروسیا و جشن ها سالن رو با همکارام تزئین کنم و هیچ رابطه ی عاشقانه ای تاالان نداشتم والانس عاشقت شدم ینی هنو نمیشناسم اما عاشق ظاهرت شدم امید وارم ذاتتم خوب باشه
_عه خب بدرک برو بمیر حال ندارم.
شاهین:چشم پرنسس.
رفت در پنجره و رو لبه پنجره ایستاد.
_دیییوووونه بیا پایین چ غلطی داری میکنی شاهیننننن!!!
شاهین:خودت گفتی برو بمیر.
_چ کصخلی خیل خب حالا بیا پایین اوووه.
شاهین:هرمی پرنسس بگه.
داشت ازش خوشم میومد ولی حال و حوصله عشق ندارم جدا میگم.و باید الان از شر شاهین خلاص شم.
_این شمارمه چون میدونم دست از سرم بر نمیداری چن روز دیگه دوسداشتی زنگ بزن الان حالم بده.
شاهین:میخوای بگی چیشده ؟اسمت چیه راستی؟
_من تارام مال این شهر نیستم باشه برات تعریف میکنم چیشده.
نیم ساعت بعد...
شاهین:پسره هول بود مطمئنی دوست نداشت؟
_شرط ببندم؟
شاهین:باشه باشه ولی دیگه پسر اونجوری عوضی زیاده ولی اینکه گفتی داداشتم باش رفیق دیگه خیلی داستان مزخرفه پس خواهرتم تو این داستان گیره؟
_سحر خواهرم رل ارتاعه و نمیدونست ارتا و من تو رابطه ایم و نمیدونه که تا روز قبلم تو رابطه بودیم.
شاهین:نمیخوای به خواهرت بگی؟
_ارتا بخ شرطی گذاشت برم ک به کسی چیزی نگم.
شاهین:من ارتا رو ببینم زندش نمیزارم.
_منم پایتم.
شاهین:خل من برم اتاقم کاری داشتی درخدمتم.
_خداحافظ
ادامه پارت بعدی اگه میخواین بزارم باید کامنت بزارین
این پسر غریبه چشه؟؟؟حتی منو نمیشناسه اخه پسرای توی من چی میبینن که مث توله سگ دنبالم میوفتن؟
_داری شوخی میکنی؟ما حتی همو نمیشناسیم و من الان حالم اصن خوب نی.
شاهین:هه خو من شاهینم ۱۷ سالمه کارم اینه که تو عروسیا و جشن ها سالن رو با همکارام تزئین کنم و هیچ رابطه ی عاشقانه ای تاالان نداشتم والانس عاشقت شدم ینی هنو نمیشناسم اما عاشق ظاهرت شدم امید وارم ذاتتم خوب باشه
_عه خب بدرک برو بمیر حال ندارم.
شاهین:چشم پرنسس.
رفت در پنجره و رو لبه پنجره ایستاد.
_دیییوووونه بیا پایین چ غلطی داری میکنی شاهیننننن!!!
شاهین:خودت گفتی برو بمیر.
_چ کصخلی خیل خب حالا بیا پایین اوووه.
شاهین:هرمی پرنسس بگه.
داشت ازش خوشم میومد ولی حال و حوصله عشق ندارم جدا میگم.و باید الان از شر شاهین خلاص شم.
_این شمارمه چون میدونم دست از سرم بر نمیداری چن روز دیگه دوسداشتی زنگ بزن الان حالم بده.
شاهین:میخوای بگی چیشده ؟اسمت چیه راستی؟
_من تارام مال این شهر نیستم باشه برات تعریف میکنم چیشده.
نیم ساعت بعد...
شاهین:پسره هول بود مطمئنی دوست نداشت؟
_شرط ببندم؟
شاهین:باشه باشه ولی دیگه پسر اونجوری عوضی زیاده ولی اینکه گفتی داداشتم باش رفیق دیگه خیلی داستان مزخرفه پس خواهرتم تو این داستان گیره؟
_سحر خواهرم رل ارتاعه و نمیدونست ارتا و من تو رابطه ایم و نمیدونه که تا روز قبلم تو رابطه بودیم.
شاهین:نمیخوای به خواهرت بگی؟
_ارتا بخ شرطی گذاشت برم ک به کسی چیزی نگم.
شاهین:من ارتا رو ببینم زندش نمیزارم.
_منم پایتم.
شاهین:خل من برم اتاقم کاری داشتی درخدمتم.
_خداحافظ
ادامه پارت بعدی اگه میخواین بزارم باید کامنت بزارین
۲.۷k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.