قمار عشق پارت دوم(فصل دوم)
در خونه رو که باز کردم سر کوچولو دیود داخل خونه و دختر هم پابه پاش وارد خونه شد.
پسرک با شوق داخل خونه میدوید و میگفت :
=آپا(بابا) جیمین... آپا ... آپا کجایی .
جیمین با خنده ی روی لبش که نشانه ی خوشحال بودنش بود از اتاق بیرون آمد و به سمت جیونگ کوچولو رفت و اونو بغل کرد و گونش رو بوسید.
پسرک با خوشحالی به جیمین نگاهی کرد و گفت :
=آپا بستنییی.
جیمین خنده ی دندون نمایی کرد و به پسرکش نگاهی کرد و گفت :
_بستی میخوای
پسرک یکی از انگشتاش رو داخل دهنش کرد و با حالت کیوتی گفت:
=اله اوما گوفت تا از اپا بگیلم.
جیمین موهای پسرک رو نوازش کرد و گفت :
_اووو.... باشه برو تو اتاقت تا برات بیارم .
+پسرک باشه ای گفت و از بغل جیمین بیرون آمد و به سمت اتاقش رفت .
جیمین لبخندی زد و به سمت آشپز خونه رفت
دخترک رو دید که داشت مواد غذایی هارو داخل یخچال می ذاشت.
لبخندی زد و جلو تر رفت و با صدای ارومش گفت :
_رونا!
دخترک برگشت و به پسرک پشتش که داشت با لبخند نگاه میکرد نگاه کرد و گفت :
_سلام
جیمین به جواب به رونا سلامی داد و صندلی کنار میز رو کشید و روش نشست و به رونا خیره شد.
_ خبری از جونگ کوک نیست .
+خودت که پنج ساله داری باهام زندگی میکنی .. اگه خبری ازش بود توهم می فهمیدی... در هر صورت .. دیگه برام مهم نیست.
_داره ازدواج میکنه .
رونا یک لحظه احساس کرد که دیگه قلبش نمیتپه .. جونگ کوکش که یه بچه ازش داشت داشت ازدواج میکرد.
پنج سال بدون جونگ کوک بچش رو بزرگ کرده بود ... از اون روزی که اونو توی دریا انداختن .. جیمین پیشش بود و نجاتش داد ولی نتونست برای تهیونگ کاری کنه و تهیونگ هنوز زیر آب بود. بعد از اون جیمین رونا رو پیش خودش نگه داشت و از خود رونا و بچش محافظت کرد . جیونگ بچه ی چهار ساله ی رونا و جونگ کوک بود. البته اون جیمین رو پدر خودش میدونست. حداقل اینطوری بچش با فکر اینکه پدر داره زندگی میکرد .از افکارش بیرون آمد و گفت:
+خوشبخت باشه
قطره ای از چشماش روی تخته چوبی که داشت روش هویج خورد میکرد ریخت .
جیمین عاشق رونا بود ولی تا موقعی که رونا به بیمارستان رفت و بخاطر کم خنیش جیمین مجبور به دادن خون بود و از اون موقع فهمید که برادر رونا بوده . البته این حرف رو که برادرش بود هیچ وقت به رونا نزده . چون شاید دردش بیشتر بشه.
_هممم ... نمیخوای پیداش کنی؟
+نه
_چرا
+نمیخوام زندگیش رو خراب کنم
_تو عشقشی
+اگه بودم .. تاحالا دنبالم میگشت!!
بعد از ۱۰ تا نظر
پسرک با شوق داخل خونه میدوید و میگفت :
=آپا(بابا) جیمین... آپا ... آپا کجایی .
جیمین با خنده ی روی لبش که نشانه ی خوشحال بودنش بود از اتاق بیرون آمد و به سمت جیونگ کوچولو رفت و اونو بغل کرد و گونش رو بوسید.
پسرک با خوشحالی به جیمین نگاهی کرد و گفت :
=آپا بستنییی.
جیمین خنده ی دندون نمایی کرد و به پسرکش نگاهی کرد و گفت :
_بستی میخوای
پسرک یکی از انگشتاش رو داخل دهنش کرد و با حالت کیوتی گفت:
=اله اوما گوفت تا از اپا بگیلم.
جیمین موهای پسرک رو نوازش کرد و گفت :
_اووو.... باشه برو تو اتاقت تا برات بیارم .
+پسرک باشه ای گفت و از بغل جیمین بیرون آمد و به سمت اتاقش رفت .
جیمین لبخندی زد و به سمت آشپز خونه رفت
دخترک رو دید که داشت مواد غذایی هارو داخل یخچال می ذاشت.
لبخندی زد و جلو تر رفت و با صدای ارومش گفت :
_رونا!
دخترک برگشت و به پسرک پشتش که داشت با لبخند نگاه میکرد نگاه کرد و گفت :
_سلام
جیمین به جواب به رونا سلامی داد و صندلی کنار میز رو کشید و روش نشست و به رونا خیره شد.
_ خبری از جونگ کوک نیست .
+خودت که پنج ساله داری باهام زندگی میکنی .. اگه خبری ازش بود توهم می فهمیدی... در هر صورت .. دیگه برام مهم نیست.
_داره ازدواج میکنه .
رونا یک لحظه احساس کرد که دیگه قلبش نمیتپه .. جونگ کوکش که یه بچه ازش داشت داشت ازدواج میکرد.
پنج سال بدون جونگ کوک بچش رو بزرگ کرده بود ... از اون روزی که اونو توی دریا انداختن .. جیمین پیشش بود و نجاتش داد ولی نتونست برای تهیونگ کاری کنه و تهیونگ هنوز زیر آب بود. بعد از اون جیمین رونا رو پیش خودش نگه داشت و از خود رونا و بچش محافظت کرد . جیونگ بچه ی چهار ساله ی رونا و جونگ کوک بود. البته اون جیمین رو پدر خودش میدونست. حداقل اینطوری بچش با فکر اینکه پدر داره زندگی میکرد .از افکارش بیرون آمد و گفت:
+خوشبخت باشه
قطره ای از چشماش روی تخته چوبی که داشت روش هویج خورد میکرد ریخت .
جیمین عاشق رونا بود ولی تا موقعی که رونا به بیمارستان رفت و بخاطر کم خنیش جیمین مجبور به دادن خون بود و از اون موقع فهمید که برادر رونا بوده . البته این حرف رو که برادرش بود هیچ وقت به رونا نزده . چون شاید دردش بیشتر بشه.
_هممم ... نمیخوای پیداش کنی؟
+نه
_چرا
+نمیخوام زندگیش رو خراب کنم
_تو عشقشی
+اگه بودم .. تاحالا دنبالم میگشت!!
بعد از ۱۰ تا نظر
۶۵.۰k
۰۴ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.