تک پارتی نامجون
در خونه رو به سختی باز کردم به زور می تونستم حتی به خودم یه تکون بدم یا بخوام حرف بزنم در که باز شد یه دفعه چراغ ها روشن شد و کیکی تو صورتم کوبیده شد و موجی از جمعیت فقط جیغ و داد می کردن پوفی کشیدم ولی خودم رو سعی کردم خوشحال نشون بدم این مهمونی خسته ترم می کرد و امیدوار بودم زود تموم شه بالاخره بعد دو ساعت مهمون ها رفتن و من ولو شدم رو کاناپه
+قسم میخورم ......بعد اینکه سرحال شدم به شخصه خودم با دستای خودم خفت کنم
_تو که دوست داشتی ا.ت
+میدونی وقتی خسته ام نباید این جور کار ها رو انجام بدی
اینو گفتم و چشمام رو بستم و خوابیدم دو دقیقه نگذشته بود دیدم یه چیز سنگین روم بود
+نامجون ....اییی....از روم پاشو.....خیلی سنگینی
_نمی خوام همینجا راحتم
+اینجوری داری کاری می کنی که تنبیه بشی
_چطوری؟!
+وقتی که دادم ظرف ها رو بشوری می فهمی
_تو هم همچنان که زیرم باشی می فهمی
+نامجون دارم خفه میشم
بیشتر بهم چسبید و چشماش بست
+بهتره با هم بخوابیم
دیگه هیچی نگفتم دستم رو دورش حلقه کردم و با هم خوابیدیم
+قسم میخورم ......بعد اینکه سرحال شدم به شخصه خودم با دستای خودم خفت کنم
_تو که دوست داشتی ا.ت
+میدونی وقتی خسته ام نباید این جور کار ها رو انجام بدی
اینو گفتم و چشمام رو بستم و خوابیدم دو دقیقه نگذشته بود دیدم یه چیز سنگین روم بود
+نامجون ....اییی....از روم پاشو.....خیلی سنگینی
_نمی خوام همینجا راحتم
+اینجوری داری کاری می کنی که تنبیه بشی
_چطوری؟!
+وقتی که دادم ظرف ها رو بشوری می فهمی
_تو هم همچنان که زیرم باشی می فهمی
+نامجون دارم خفه میشم
بیشتر بهم چسبید و چشماش بست
+بهتره با هم بخوابیم
دیگه هیچی نگفتم دستم رو دورش حلقه کردم و با هم خوابیدیم
۳۵.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.