رمان دنیای من
#رمان #دنیای_من
پارت پنجاه و پنجم :
+یعنی گمشو و بمیر
_😐 😐 😐
+والا خو
_اصل بنواز
الان مثلا ن منو میشناخت ن من اونو میشناختم
+اول شوما
_اول من پرسیدم
+همینه ک هس
_هعییی ارشام ٢٢ کاشان و شما ؟؟؟
تصمیم گرفتم اسم گرام را عوض نمایم
+اوا ١٧ کاشان
_اوخی کوشولو
بیشعور همچین میگع کوشولو بابا همش ۵ سال تفاوت سنی داریم
اخع زیادع؟
یکم ک فکر کردم دیدم ۵ سال زیادع
پس تصمیم گرفتم چیزی نگم ک نزنع خیت کنع بندرو
+همینع ک هس
_به هر حال خوشبختم
+ع اشنایی بات بدبختم
دیع حوصلم نمیرسید بتایپم
+خاب گمشو مزاحمم نشو بابای
بعدم زرتی زدم بلاک کردم
خو درستع منگل تشریف دارم اما ناموسن حال نداشتم
تصمیم گرفتم بخابم بهتر از هر کار دیع اس
پریدم رو تخت
ک باز.....
بامخ رفتم توی تخت
جیغی کشیدم
خاب از سرم ب کل پرید
روی تخت نشستم
واقعن حوصلم دیع بدجور سر رفتع بود
یهو از فرط بی حوصلگی مثل دیوونع ها زدم زیر گریع
گاهی یبار هم جیغ بلندی میکشیدم و موهامو میکشیدم
درباز شد
اول اریا اومد تو
با دیدن من پقی زد زیر خنده
بالشت و برداشتمو مرت کردم سمتش
هنوز هم گریع میکردم
میون گریع با هق هق جواب اون میکروب مارالیا(فحش جدید)رو دادم
_مرض......رواب.... بخندی....احمق....بیشعور....حوصلم.....سررفتع خو
حالا اینور اریا رو میگرفتی از اونور از شدت خنده غش میکرد اونور و میگرفتی از اینور
پشت اریا هم ارین وارد شد
ک با دیدن من از قیافش نگم براتون
.......
نظر بدین فداتون❤ ️
پارت پنجاه و پنجم :
+یعنی گمشو و بمیر
_😐 😐 😐
+والا خو
_اصل بنواز
الان مثلا ن منو میشناخت ن من اونو میشناختم
+اول شوما
_اول من پرسیدم
+همینه ک هس
_هعییی ارشام ٢٢ کاشان و شما ؟؟؟
تصمیم گرفتم اسم گرام را عوض نمایم
+اوا ١٧ کاشان
_اوخی کوشولو
بیشعور همچین میگع کوشولو بابا همش ۵ سال تفاوت سنی داریم
اخع زیادع؟
یکم ک فکر کردم دیدم ۵ سال زیادع
پس تصمیم گرفتم چیزی نگم ک نزنع خیت کنع بندرو
+همینع ک هس
_به هر حال خوشبختم
+ع اشنایی بات بدبختم
دیع حوصلم نمیرسید بتایپم
+خاب گمشو مزاحمم نشو بابای
بعدم زرتی زدم بلاک کردم
خو درستع منگل تشریف دارم اما ناموسن حال نداشتم
تصمیم گرفتم بخابم بهتر از هر کار دیع اس
پریدم رو تخت
ک باز.....
بامخ رفتم توی تخت
جیغی کشیدم
خاب از سرم ب کل پرید
روی تخت نشستم
واقعن حوصلم دیع بدجور سر رفتع بود
یهو از فرط بی حوصلگی مثل دیوونع ها زدم زیر گریع
گاهی یبار هم جیغ بلندی میکشیدم و موهامو میکشیدم
درباز شد
اول اریا اومد تو
با دیدن من پقی زد زیر خنده
بالشت و برداشتمو مرت کردم سمتش
هنوز هم گریع میکردم
میون گریع با هق هق جواب اون میکروب مارالیا(فحش جدید)رو دادم
_مرض......رواب.... بخندی....احمق....بیشعور....حوصلم.....سررفتع خو
حالا اینور اریا رو میگرفتی از اونور از شدت خنده غش میکرد اونور و میگرفتی از اینور
پشت اریا هم ارین وارد شد
ک با دیدن من از قیافش نگم براتون
.......
نظر بدین فداتون❤ ️
۶.۶k
۲۳ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.