پارت 14لیزکوک
لیسا:اومنبتم خب دیگه بریم خواهرم پیدا کنیم (شروع درسر )
جونگ کوک :باش برو بیرون من لباسم عوض کنم
لیسا :باش رفتم بیرون سلیقش شبیه دخترا بود اصلا خونش شلختگی نداشت ماهم زمان اومدیم امکان نداره از قبل تمیز بود ولش بابا
جونگ کوک:من اومدم فقط تازه چون از خواب پاشدم قیافم شبیه بیسکوییت مادر له شده تو اب😂(بیسکوییت مادر تو امریکا😲)
لیسا :نه بابا 😄
جونگ کوک:خیلی راه زیاد اما الان درست میشه
لیسا :شب بود جونگ کوک خیلی تند می رفت هیچی نمیدید منم عاشق سرعت بودم 😐😄
جونگ کوک:همش چشام گرم میرفت تا این که یک ماشین داشت می خورد به ما که رد کردم
لیسا :وای میشه من بیا جای تو 😯
جونگ کوک :اره بیا
لیسا :نوبت خودم بود جوری می روندم انگار مسابقه هست تا اینکه رسیدیم .
جونگ کوک:لیسا آدرس اینجاست
لیسا:اره ولی تنهایی میترسم توهم بیا
جونگ کوک :باش
لیسا :دستش محکم گرفتم باهزار تا ترس وارد شدیم خیلی تاریک بود هیچی نمیدیم صداهای خنده و گریه می یومد
جونگ کوک:لیسا بیا اینجا نوره
لیسا :دیدم اونجا سلنا بی جون افتاده جاستین هم بالاسرش دوییدم سمتش
جاستین:نزدیک بیای دوست پسرت میزنم
راستی ویدیو گذاشتم پست استوری کردم نمی دونی الان چی انتظارتون میکشه😈
لیسا :اشغال
جونگ کوک :برو پیش خواهرت مگه نگفتی اون بیشتر دوست داری پس برو پیشش 😶
لیسا :اما تو باتیر میزنه اگه بمیری
سلنا:لیسا نه نیا این بازیش.
لیسا :ببخشید جونگ کوک سلنا تو خودم
جونگ کوک :برو لیسا نترس فقط اگه مردم فراموشم کن باش؟
لیسا:نه نه میترسم .
جونگ کوک:بغلش کردم گفتم زیر گوشش مهم نیست می خوای 23سال خاطره از دست بدی بمون اگه می خوای 8 سال خاطره نگه داری بمون 8سال پرغم23سال شاد کدوم اون کسی که عاشقشی اون کسی که ازش متنفر بودی الان عاشقش شدی
لیسا😢😢
لیسا :من من نه نه نمی دونم چجوری نجاتش بدم تا تو از دست ندم
جونگ کوک:از اونی که بود سفت تر بغلم کرد گریه می کرد
سلنا:اشکال نداره ول کن 23سال خاطره اگه بامن 23سال ساختی با اون تا آخر عمرت میسازی
لیسا :منو تیر بزن اگه نزدیک شدم
خودم :یکی بره اه
سلنا:خدا ازت نگزره با این داستان نوشتنت کل بدنم درد می کنه
لیسا :نه همین جوری پیش برو
جونگ کوک:اره
من:باش😂
جاستین :باش
لیسا :نزدیک شدم تفنگ در آورد که شلیک کنه به من یا جونگ کوک کدوم رفتم جلوی جونگ کوک تیر بهش نخوره اما خورد رو قلب سلنا😱😲😱
جاستین:خواهرت پر
لیسا:نههههههههههههه اشغال😭😭😭😭(جیغش خیلی بلند بود )
جونگ کوک:چی ها سلنا ها هی هو
سلنا:😩😣ای بچه ها😣😣😣😯😶من دی
لیسا:لیسا دیگه چی
نویسنده :تیر تو قلبش بیشتر از این چیزی نمیگه
لیسا :اوکی پس تو برو😐
نویسندل:تا بگه جونگ کوک میمیره انقدر اسمش طولانیه بگه کوکی تو خفش می کتب 😂😂😂
جونگ کوک: 😂😂
لیسا:😂😂
سلنا:بیشعور ها من مردم😢😧😦😥
لیسا :سلنا سلنااااااا
جاستین :خوب دیگه من برم
لیسا:اشغال 23سال نابود کردی لیسا سلنا بغل کردم گریه کردم
جونگ کوک:زنگ زدم پلیس همه چی گفتم
الان کل گوگل اینستا فیسبوک همه جا خبر هست
لیسا :جون نداشتم گریه کنم
(بچه واقعا می خواستم سلنا پاک کنم نشد برای همین کشتمش حالا لیسا جونگ کوک اتفاق های درآینده منتظر باشید ط😮
جونگ کوک :باش برو بیرون من لباسم عوض کنم
لیسا :باش رفتم بیرون سلیقش شبیه دخترا بود اصلا خونش شلختگی نداشت ماهم زمان اومدیم امکان نداره از قبل تمیز بود ولش بابا
جونگ کوک:من اومدم فقط تازه چون از خواب پاشدم قیافم شبیه بیسکوییت مادر له شده تو اب😂(بیسکوییت مادر تو امریکا😲)
لیسا :نه بابا 😄
جونگ کوک:خیلی راه زیاد اما الان درست میشه
لیسا :شب بود جونگ کوک خیلی تند می رفت هیچی نمیدید منم عاشق سرعت بودم 😐😄
جونگ کوک:همش چشام گرم میرفت تا این که یک ماشین داشت می خورد به ما که رد کردم
لیسا :وای میشه من بیا جای تو 😯
جونگ کوک :اره بیا
لیسا :نوبت خودم بود جوری می روندم انگار مسابقه هست تا اینکه رسیدیم .
جونگ کوک:لیسا آدرس اینجاست
لیسا:اره ولی تنهایی میترسم توهم بیا
جونگ کوک :باش
لیسا :دستش محکم گرفتم باهزار تا ترس وارد شدیم خیلی تاریک بود هیچی نمیدیم صداهای خنده و گریه می یومد
جونگ کوک:لیسا بیا اینجا نوره
لیسا :دیدم اونجا سلنا بی جون افتاده جاستین هم بالاسرش دوییدم سمتش
جاستین:نزدیک بیای دوست پسرت میزنم
راستی ویدیو گذاشتم پست استوری کردم نمی دونی الان چی انتظارتون میکشه😈
لیسا :اشغال
جونگ کوک :برو پیش خواهرت مگه نگفتی اون بیشتر دوست داری پس برو پیشش 😶
لیسا :اما تو باتیر میزنه اگه بمیری
سلنا:لیسا نه نیا این بازیش.
لیسا :ببخشید جونگ کوک سلنا تو خودم
جونگ کوک :برو لیسا نترس فقط اگه مردم فراموشم کن باش؟
لیسا:نه نه میترسم .
جونگ کوک:بغلش کردم گفتم زیر گوشش مهم نیست می خوای 23سال خاطره از دست بدی بمون اگه می خوای 8 سال خاطره نگه داری بمون 8سال پرغم23سال شاد کدوم اون کسی که عاشقشی اون کسی که ازش متنفر بودی الان عاشقش شدی
لیسا😢😢
لیسا :من من نه نه نمی دونم چجوری نجاتش بدم تا تو از دست ندم
جونگ کوک:از اونی که بود سفت تر بغلم کرد گریه می کرد
سلنا:اشکال نداره ول کن 23سال خاطره اگه بامن 23سال ساختی با اون تا آخر عمرت میسازی
لیسا :منو تیر بزن اگه نزدیک شدم
خودم :یکی بره اه
سلنا:خدا ازت نگزره با این داستان نوشتنت کل بدنم درد می کنه
لیسا :نه همین جوری پیش برو
جونگ کوک:اره
من:باش😂
جاستین :باش
لیسا :نزدیک شدم تفنگ در آورد که شلیک کنه به من یا جونگ کوک کدوم رفتم جلوی جونگ کوک تیر بهش نخوره اما خورد رو قلب سلنا😱😲😱
جاستین:خواهرت پر
لیسا:نههههههههههههه اشغال😭😭😭😭(جیغش خیلی بلند بود )
جونگ کوک:چی ها سلنا ها هی هو
سلنا:😩😣ای بچه ها😣😣😣😯😶من دی
لیسا:لیسا دیگه چی
نویسنده :تیر تو قلبش بیشتر از این چیزی نمیگه
لیسا :اوکی پس تو برو😐
نویسندل:تا بگه جونگ کوک میمیره انقدر اسمش طولانیه بگه کوکی تو خفش می کتب 😂😂😂
جونگ کوک: 😂😂
لیسا:😂😂
سلنا:بیشعور ها من مردم😢😧😦😥
لیسا :سلنا سلنااااااا
جاستین :خوب دیگه من برم
لیسا:اشغال 23سال نابود کردی لیسا سلنا بغل کردم گریه کردم
جونگ کوک:زنگ زدم پلیس همه چی گفتم
الان کل گوگل اینستا فیسبوک همه جا خبر هست
لیسا :جون نداشتم گریه کنم
(بچه واقعا می خواستم سلنا پاک کنم نشد برای همین کشتمش حالا لیسا جونگ کوک اتفاق های درآینده منتظر باشید ط😮
۳۳.۷k
۲۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.