فیک پسر عموی غیرتی من
پارت ۱
*ساعت ۴ صبح بود از تخت خواب اومدم بیرون و کار هام رو کردم رفتم صبحانه خوردم و بعدش رفتم پارک که یکم بدوئم توی راه بود که جانگ سون و جون وون رو دیدم نشسته بودن و داشتن حرف میزدن منم رفتم پیششون *
لانا.سلام
جون وون،جانگ سون.سلام
لانا.داشتید درباره چی حرف میزدید
جون وون.فضولیش به تو نیومده
*میخاستم با لگد برم تو دهنش ولی جانگ سون نزاشت *
جانگ سون.مگه بچه ای
لانا.ایش اصلا من رفتم خداحافظ
*دوباره شروع کردم به دوئیدن تقریباً یک ساعتی بود که داشتم میدوئیدم که خسته شدم پس برگشتم خونه *
لانا. سلام
م/لانا.سلام دخترم برو حموم بعدش بیا غذا بخوریم
لانا.چشم
*رفتم حموم و بعد از ۲۰ مین اومد پیش مامانم *
لانا.چقد هوا گرم بود
م/لانا.اره خیلی گرمه بیا میز رو چیدم
لانا.چشم مامان
*میریم میشینم *
الکس . سلام .نفس نفس.
م/لانا.سلام چرا نفس نفس میزنی؟
الکس.داشتم بوکس تمرین میکردم
لانا.برو حموم بوی گندت تو خونه پیچیده
الکس .نمیخام
*میاد کنار لانا میشینه*
لانا.لوس
الکس. بچه به من میگی لوس
لانا.اره
الکس. باشه اصلا تو خوب ما لوس
لانا .ایششششش
*وقتی غذام تموم شد رفتم داخل اتاق و یکم کتاب خوندم خیلی حوصلم سر رفته بود پس رفتم لباس پوشیدم و رفتم خونه عمم که مامان لیناست*
لانا.سلام عمه
م/لینا.سلام لانا چند وقته نیستی
لانا.اخه برای کارم رفته بودم پاریس برای عکاسی
م/لینا.اها لینا توی اتاقشه
لانا.ممنون عمه
*ساعت ۴ صبح بود از تخت خواب اومدم بیرون و کار هام رو کردم رفتم صبحانه خوردم و بعدش رفتم پارک که یکم بدوئم توی راه بود که جانگ سون و جون وون رو دیدم نشسته بودن و داشتن حرف میزدن منم رفتم پیششون *
لانا.سلام
جون وون،جانگ سون.سلام
لانا.داشتید درباره چی حرف میزدید
جون وون.فضولیش به تو نیومده
*میخاستم با لگد برم تو دهنش ولی جانگ سون نزاشت *
جانگ سون.مگه بچه ای
لانا.ایش اصلا من رفتم خداحافظ
*دوباره شروع کردم به دوئیدن تقریباً یک ساعتی بود که داشتم میدوئیدم که خسته شدم پس برگشتم خونه *
لانا. سلام
م/لانا.سلام دخترم برو حموم بعدش بیا غذا بخوریم
لانا.چشم
*رفتم حموم و بعد از ۲۰ مین اومد پیش مامانم *
لانا.چقد هوا گرم بود
م/لانا.اره خیلی گرمه بیا میز رو چیدم
لانا.چشم مامان
*میریم میشینم *
الکس . سلام .نفس نفس.
م/لانا.سلام چرا نفس نفس میزنی؟
الکس.داشتم بوکس تمرین میکردم
لانا.برو حموم بوی گندت تو خونه پیچیده
الکس .نمیخام
*میاد کنار لانا میشینه*
لانا.لوس
الکس. بچه به من میگی لوس
لانا.اره
الکس. باشه اصلا تو خوب ما لوس
لانا .ایششششش
*وقتی غذام تموم شد رفتم داخل اتاق و یکم کتاب خوندم خیلی حوصلم سر رفته بود پس رفتم لباس پوشیدم و رفتم خونه عمم که مامان لیناست*
لانا.سلام عمه
م/لینا.سلام لانا چند وقته نیستی
لانا.اخه برای کارم رفته بودم پاریس برای عکاسی
م/لینا.اها لینا توی اتاقشه
لانا.ممنون عمه
۵.۶k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.