ا/ت
ا/ت
سرم رو از روی شونش برداشتم و توش چشماشنگاه کردم کوکی هم داشت نگام میکرد ک ی دفعه باشدت بغلم کرد قلبم شروع کرد ب تند زدن حس عجیبی توی بال هام داشتم
کوکی
بعد اینکه بغلش کردم قلبم شدت گرفتم چشمام رو بستم باز کردم دیدم بال های ا/ت رنگ عوضکرده با تعجب شونه هاش رو گرفتم از خودم جداش کردم با تعجب به چشماش نگاه کردم خیس خیس بود و باعث زیبا شدن چشماش شده بود ا
ا/ت؟؟ بال هاتت
ا/ت
چشمام رو باز کردم و با حرف جونگ کوک رفتم سمت آینه بال هام بنفش و مشکی و سفید شده بود
ناموسااااا؟؟؟؟؟ خیلی خوشگلهههههههههه
کوکی:😳😳
ا/ت: چشمات شبیه وزق شد نکن اونجوری
باید به نازنین نشون بدم با تمام سرعت رفتم از در بیرون
جیمین
بعد از اینکه لباسام رو تنم کردم دیدم نازنین داره نگام میکنه روی میز تحریرش نشسته بود داشت نگام میکرد
چیه؟؟
نازنین: هچ راستی جونگ کوک گفت خیلی بدنت ضعیفه تو چجوری این بدن رو ساختیییی؟؟؟
جیمین: خوشت اومد🤤😌
نازنین: برو باباااا
جیمین: نرم؟؟
نازنین: بلند شدم رفتم سمتش یدونه زدم توی پس کلش
نگاه جیمین خمار شد
جیمین: چیکار کردی؟؟(باصدای بم)
نازنین:زدمت چونجونت بدهکار منی
جیمین: از اون لبات؟؟
آروم قدم برداشتم سمتش ک رفتم عقب انقدر رف تا خورد به میز تحریرش رفتم بهش چسبیده بودم جوری ک نفس های تندش و صدای قلبش رو میشنیدم از رون پاش گرفتم گذاشتمش روی میزش دستم رو گذاشتم رو طرف پاهاش
نازنین: خیلی نزدیکم بود داشتم از ضربان قلبم میترسیدم چون ممکن بود بزنه بیرون از قفسه سینم جیمین لباش رو گذاشت روی لبام آروم شروع کرد ب بوسیدنم امروز باردوم بود ک داشت بوسم میگرفت حس کردم بال هام دارم میسوزن
جیمین: نمیتونستم تحمل کنم کمکم با ولع شد ک نازنین نفس کم اورد بدون خواسته خودم ولش کردم ک دیدم بال هاش رنگ عوض کرده
نازنینننن؟؟؟؟بال هات
نازنین: سریع رفتم جلوی آینه با دیدن بال هام چشمام گرد شد صورتی سفید و مشکی شده بود
چقدر خوشگلههههه عرررررر
رفتم سمت در تا بازش کردم خواستم پا بزارم بیرون با کله خوردم به یه نفر
نازنین.ا/ت
مال توهم؟؟چی شد؟؟؟ چرااا؟؟ هرچی من میگمنگووو؟؟ میگمممنگوووو؟؟
جیمین.جونگ کوک
خفه شید
نازنین.ا/ت
اا شماهم باهم گفتید😂
پارت بیست هشتم🍷🧛🏻♀
سرم رو از روی شونش برداشتم و توش چشماشنگاه کردم کوکی هم داشت نگام میکرد ک ی دفعه باشدت بغلم کرد قلبم شروع کرد ب تند زدن حس عجیبی توی بال هام داشتم
کوکی
بعد اینکه بغلش کردم قلبم شدت گرفتم چشمام رو بستم باز کردم دیدم بال های ا/ت رنگ عوضکرده با تعجب شونه هاش رو گرفتم از خودم جداش کردم با تعجب به چشماش نگاه کردم خیس خیس بود و باعث زیبا شدن چشماش شده بود ا
ا/ت؟؟ بال هاتت
ا/ت
چشمام رو باز کردم و با حرف جونگ کوک رفتم سمت آینه بال هام بنفش و مشکی و سفید شده بود
ناموسااااا؟؟؟؟؟ خیلی خوشگلهههههههههه
کوکی:😳😳
ا/ت: چشمات شبیه وزق شد نکن اونجوری
باید به نازنین نشون بدم با تمام سرعت رفتم از در بیرون
جیمین
بعد از اینکه لباسام رو تنم کردم دیدم نازنین داره نگام میکنه روی میز تحریرش نشسته بود داشت نگام میکرد
چیه؟؟
نازنین: هچ راستی جونگ کوک گفت خیلی بدنت ضعیفه تو چجوری این بدن رو ساختیییی؟؟؟
جیمین: خوشت اومد🤤😌
نازنین: برو باباااا
جیمین: نرم؟؟
نازنین: بلند شدم رفتم سمتش یدونه زدم توی پس کلش
نگاه جیمین خمار شد
جیمین: چیکار کردی؟؟(باصدای بم)
نازنین:زدمت چونجونت بدهکار منی
جیمین: از اون لبات؟؟
آروم قدم برداشتم سمتش ک رفتم عقب انقدر رف تا خورد به میز تحریرش رفتم بهش چسبیده بودم جوری ک نفس های تندش و صدای قلبش رو میشنیدم از رون پاش گرفتم گذاشتمش روی میزش دستم رو گذاشتم رو طرف پاهاش
نازنین: خیلی نزدیکم بود داشتم از ضربان قلبم میترسیدم چون ممکن بود بزنه بیرون از قفسه سینم جیمین لباش رو گذاشت روی لبام آروم شروع کرد ب بوسیدنم امروز باردوم بود ک داشت بوسم میگرفت حس کردم بال هام دارم میسوزن
جیمین: نمیتونستم تحمل کنم کمکم با ولع شد ک نازنین نفس کم اورد بدون خواسته خودم ولش کردم ک دیدم بال هاش رنگ عوض کرده
نازنینننن؟؟؟؟بال هات
نازنین: سریع رفتم جلوی آینه با دیدن بال هام چشمام گرد شد صورتی سفید و مشکی شده بود
چقدر خوشگلههههه عرررررر
رفتم سمت در تا بازش کردم خواستم پا بزارم بیرون با کله خوردم به یه نفر
نازنین.ا/ت
مال توهم؟؟چی شد؟؟؟ چرااا؟؟ هرچی من میگمنگووو؟؟ میگمممنگوووو؟؟
جیمین.جونگ کوک
خفه شید
نازنین.ا/ت
اا شماهم باهم گفتید😂
پارت بیست هشتم🍷🧛🏻♀
۲۰.۱k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.