عشق زخمی
part ³
ساعت نزدیکای ۱۰ صبح بود که از خواب بلند شدم.
با دیدن وضعیتم دوباره یاد دیشب افتادم.
کمرم گرفته بود بلند شدم که صدای قرچ کمرم اومد.
درد شدیدی رو توی کمرم حس کردم و بعد نگاهی به ساعت انداختم ۱۰ صبح بود ولی من باید ساعت ۸ میرفتم سرکار!
سریع به سمت شرکت راه افتادم وقتی جلوی شرکت بودم ماشین یونگی که تازه پارک شده بود و یونگی از ماشین اومد بیرون.
اسمشو صدا کردم ولی بدون توجه بهم رفت داخل شرکتش.
ناراحت رفتم داخل که با رییس مواجه شدم.
:بخشید رییس واقعا معذرت میخام
رییس:اشکال نداره ات این اولین بارته
ات:واقعاا ممنون
و رفتم سمت اتاقم تا کارم رو شروع کنم.
ساعت ۲ بود که در اتاقم باز شد رییس اومد داخل و پرونده ای هم توی دستش بود.
:ات من قرارداد جدیدی دارم همین ۱ ساعت دیگه و تو هم قراره باهام بیای
چاره ای نداشتم پس قبول کردم!
رفتم و موهامو جلوی ایینه درست کردم و رژ لبمم تمدید کردم.
اصلا به خودم نرسیده بودم خداا.
ساعت ۳ بود که با تک زنگی که به گوشیم خورد فهمیدم باید برم پایین!
ادامه دارد....
ساعت نزدیکای ۱۰ صبح بود که از خواب بلند شدم.
با دیدن وضعیتم دوباره یاد دیشب افتادم.
کمرم گرفته بود بلند شدم که صدای قرچ کمرم اومد.
درد شدیدی رو توی کمرم حس کردم و بعد نگاهی به ساعت انداختم ۱۰ صبح بود ولی من باید ساعت ۸ میرفتم سرکار!
سریع به سمت شرکت راه افتادم وقتی جلوی شرکت بودم ماشین یونگی که تازه پارک شده بود و یونگی از ماشین اومد بیرون.
اسمشو صدا کردم ولی بدون توجه بهم رفت داخل شرکتش.
ناراحت رفتم داخل که با رییس مواجه شدم.
:بخشید رییس واقعا معذرت میخام
رییس:اشکال نداره ات این اولین بارته
ات:واقعاا ممنون
و رفتم سمت اتاقم تا کارم رو شروع کنم.
ساعت ۲ بود که در اتاقم باز شد رییس اومد داخل و پرونده ای هم توی دستش بود.
:ات من قرارداد جدیدی دارم همین ۱ ساعت دیگه و تو هم قراره باهام بیای
چاره ای نداشتم پس قبول کردم!
رفتم و موهامو جلوی ایینه درست کردم و رژ لبمم تمدید کردم.
اصلا به خودم نرسیده بودم خداا.
ساعت ۳ بود که با تک زنگی که به گوشیم خورد فهمیدم باید برم پایین!
ادامه دارد....
۱۴.۰k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.