مافیای بزرگ
𝐛𝐢𝐠 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟔𝟎
که دیدم تهیونگ و نایون هم اومدن با مامان و بابا دارن حرف می زنن
_سلام سلام به خانواده گرامی
مامان و بابای ات:سلام دختر گلم(لبخند)
÷سلام جوجه کوچولو
=سلام اتممممممم(بغل)
_نایونننننننننن(بغل)
بعد از احوال پرسی های فراوون رفتم بالا تو اتاقم خرید هام گذاشتم زمین لباسم پوشیدم اکسسوری هام انداختم یه آرایش جذاب کردم موهامو حالت دادم امممم جووون چه دافی ام من بعد رفتم دوتا عکس با گوشیم گرفتم که نایون در زد اومد
=ات.....(ات رو دید) جوووووننننن چه خانم خوشگلی
_قربونت(خنده)
=بیا بریم پایین معشوقه جناب عالی اومدن
_اوکی بریم فقط نایون یه سوال
=بگوووو راحت باش مثلا ما ۷ ساله دوستیم
_اوک ولی خجالت نکشی هاااا
=نع ..... بپرس
_میگم برام جالبه تا الان حامله نشدی آخه تهیونگ خیلی بچه دوست داره
=(خنده)اتفاقن تو فکرشیم دیگه ۱ ساله ازدواج کردیم ولی خب.....
_چیزی شده عسلم(نگران رفت طرف نایون)
=نع نع چیزی نیست خب چون تهیونگ می دونه من اول های ازدواج بچه نمی خام بعد یکم خجالت میکشم بهش بگم
_(خنده)خب این خجالت نداره دیگه می خای خودم بهش به صورت ناشناس برسونم(چشمک)
=امممممم.... نمیدونم نع بزار خودم امشب بهش بگم
_اوووو پس قرار خیلی بهت خوش بگذره(خنده و چشمک)
=کوفت عههههه بیا بریم پایین الان میگن این دارن بالا چی کار میکنن
_(خنده )بریم
بعد رفتیم پایین که دیدم بله کل خانواده کوک :مامانش و باباش و دادشش و زنش داشش و رزی
اون طرف هم که ما بودیم : مامانم و بابام نایون تهیونگ
هییییی رفتم پیش ته نشستم که بابام اینا شروع کردن به حرف زدن
(علامت بابای ات:)
(علامت بای کوک؛)
:خب جئون می بینم که پسرت دل باخته ی دختر گل من شده
؛هیییییی کیم اینم از جوون بودنشه دیگه ما هم این دوران داشتیم
:(خنده) واقعن یه دورانی بود
مامان کوک:خب ما اومدین راجب این تا جوون حرف بزنیم نع دوران جوون شما دوتا پیر مرد
؛آها آره اصلا یادم رفته بود
؛خب دختر ات بزار یه چیز هایی راجب جونگکوک بهت بگم
بسم الله الرحمن الرحیم شروع میکنم
خب کوکو الان صاحب دوتا شرکت از شرکت های جئونه و خب چون من دیگه نای مافیا بازی ندارم الان به جای من باند رو داره و ریئس باند مافیامونه شاید گاهی اوقات خیلی سرد و خشن و بی رحم و بی احساس به نطر بیاد ولی تو دلش چیزی نیست کنار آدم هاییی که دوست داره خودشو مثل یه گربه لوس میکنه....
+اهم اهم آپا(نگاه پر معنا)
؛خیله خب
داشتم میگفتم بعد یه عمارت داره که خودت طراحیش کردی دخترم با چند تا ماشین و دیگه یه بابای مولتی میلیاردر چیز دیگه که راجبش نمیدونم ولی در این حد بدون که پسرم دیوانه وار عاشقته!
_(خنده)ممنون پدر جان
؛(خنده )
:خب حالا نوبت منه راجب دخترم بگم
بسم الله الرحمن الرحیم شروع میکنم
ات یه دختر جدی و در این حال کیوته چهار ساله که داره مستقل زندگی میکنه و صاحب یکی از شرکت های کیمه و این جوری بگن که اگه ۱ ساعت با یه ببر تو یه اتاق تنها بدون هیچ وسیله دفاعی باشه در عرض نیم ساعت کار ببر رو تموم می کنه یه واحد توی یکی از برج های معروف سئول داره و یه ماشین و یه موتور مشکی داره بعد عرضم به حضورتون که آشپزیش عالی دیگه امممممم برونگراس گاهی خیلی بد می تونه سرد و خشن رفتار کنه دیگه همین دیگه آها خب منم دارم از شغل مافیایی بازنشست میشم و چون این شغل یکن کار می ره و دلم می خواد ات زیاد خب چون یکم از شکنجه و خون می ترسه برای همین تهیونگ بعد من مافیای عظم میشه و ات هم میشه دست راستش.
؛به به خب اگه موافق باشین برن تو اتاق حرف هاشون بزنن
:چرا که نع ات دخترم کوک تا اتاقت راه نمایی کن
_اوک آپا
بعد کوک بلند شد و باهام اومد تو اتاقم
+واوو چه اتاق باحالی داری
_مرسی این اتاق مال نوجوونیم عه اوما اینا تغییرش ندادن
+آها
یکم چرت و پرت گفتیم رفتیم پایین
:خب دیگه این دوتا هم راضی ان هفته بعد عروسیه
؛مبارکههههههههههه
گلیلیگیلی🦋🌚
اسلاید ۲ لباس ات برای خاستگاری
راستی عکس عمارت کوک و استخرش رو براتون تو هایلایت فیک گذاشتم.
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟔𝟎
که دیدم تهیونگ و نایون هم اومدن با مامان و بابا دارن حرف می زنن
_سلام سلام به خانواده گرامی
مامان و بابای ات:سلام دختر گلم(لبخند)
÷سلام جوجه کوچولو
=سلام اتممممممم(بغل)
_نایونننننننننن(بغل)
بعد از احوال پرسی های فراوون رفتم بالا تو اتاقم خرید هام گذاشتم زمین لباسم پوشیدم اکسسوری هام انداختم یه آرایش جذاب کردم موهامو حالت دادم امممم جووون چه دافی ام من بعد رفتم دوتا عکس با گوشیم گرفتم که نایون در زد اومد
=ات.....(ات رو دید) جوووووننننن چه خانم خوشگلی
_قربونت(خنده)
=بیا بریم پایین معشوقه جناب عالی اومدن
_اوکی بریم فقط نایون یه سوال
=بگوووو راحت باش مثلا ما ۷ ساله دوستیم
_اوک ولی خجالت نکشی هاااا
=نع ..... بپرس
_میگم برام جالبه تا الان حامله نشدی آخه تهیونگ خیلی بچه دوست داره
=(خنده)اتفاقن تو فکرشیم دیگه ۱ ساله ازدواج کردیم ولی خب.....
_چیزی شده عسلم(نگران رفت طرف نایون)
=نع نع چیزی نیست خب چون تهیونگ می دونه من اول های ازدواج بچه نمی خام بعد یکم خجالت میکشم بهش بگم
_(خنده)خب این خجالت نداره دیگه می خای خودم بهش به صورت ناشناس برسونم(چشمک)
=امممممم.... نمیدونم نع بزار خودم امشب بهش بگم
_اوووو پس قرار خیلی بهت خوش بگذره(خنده و چشمک)
=کوفت عههههه بیا بریم پایین الان میگن این دارن بالا چی کار میکنن
_(خنده )بریم
بعد رفتیم پایین که دیدم بله کل خانواده کوک :مامانش و باباش و دادشش و زنش داشش و رزی
اون طرف هم که ما بودیم : مامانم و بابام نایون تهیونگ
هییییی رفتم پیش ته نشستم که بابام اینا شروع کردن به حرف زدن
(علامت بابای ات:)
(علامت بای کوک؛)
:خب جئون می بینم که پسرت دل باخته ی دختر گل من شده
؛هیییییی کیم اینم از جوون بودنشه دیگه ما هم این دوران داشتیم
:(خنده) واقعن یه دورانی بود
مامان کوک:خب ما اومدین راجب این تا جوون حرف بزنیم نع دوران جوون شما دوتا پیر مرد
؛آها آره اصلا یادم رفته بود
؛خب دختر ات بزار یه چیز هایی راجب جونگکوک بهت بگم
بسم الله الرحمن الرحیم شروع میکنم
خب کوکو الان صاحب دوتا شرکت از شرکت های جئونه و خب چون من دیگه نای مافیا بازی ندارم الان به جای من باند رو داره و ریئس باند مافیامونه شاید گاهی اوقات خیلی سرد و خشن و بی رحم و بی احساس به نطر بیاد ولی تو دلش چیزی نیست کنار آدم هاییی که دوست داره خودشو مثل یه گربه لوس میکنه....
+اهم اهم آپا(نگاه پر معنا)
؛خیله خب
داشتم میگفتم بعد یه عمارت داره که خودت طراحیش کردی دخترم با چند تا ماشین و دیگه یه بابای مولتی میلیاردر چیز دیگه که راجبش نمیدونم ولی در این حد بدون که پسرم دیوانه وار عاشقته!
_(خنده)ممنون پدر جان
؛(خنده )
:خب حالا نوبت منه راجب دخترم بگم
بسم الله الرحمن الرحیم شروع میکنم
ات یه دختر جدی و در این حال کیوته چهار ساله که داره مستقل زندگی میکنه و صاحب یکی از شرکت های کیمه و این جوری بگن که اگه ۱ ساعت با یه ببر تو یه اتاق تنها بدون هیچ وسیله دفاعی باشه در عرض نیم ساعت کار ببر رو تموم می کنه یه واحد توی یکی از برج های معروف سئول داره و یه ماشین و یه موتور مشکی داره بعد عرضم به حضورتون که آشپزیش عالی دیگه امممممم برونگراس گاهی خیلی بد می تونه سرد و خشن رفتار کنه دیگه همین دیگه آها خب منم دارم از شغل مافیایی بازنشست میشم و چون این شغل یکن کار می ره و دلم می خواد ات زیاد خب چون یکم از شکنجه و خون می ترسه برای همین تهیونگ بعد من مافیای عظم میشه و ات هم میشه دست راستش.
؛به به خب اگه موافق باشین برن تو اتاق حرف هاشون بزنن
:چرا که نع ات دخترم کوک تا اتاقت راه نمایی کن
_اوک آپا
بعد کوک بلند شد و باهام اومد تو اتاقم
+واوو چه اتاق باحالی داری
_مرسی این اتاق مال نوجوونیم عه اوما اینا تغییرش ندادن
+آها
یکم چرت و پرت گفتیم رفتیم پایین
:خب دیگه این دوتا هم راضی ان هفته بعد عروسیه
؛مبارکههههههههههه
گلیلیگیلی🦋🌚
اسلاید ۲ لباس ات برای خاستگاری
راستی عکس عمارت کوک و استخرش رو براتون تو هایلایت فیک گذاشتم.
۶.۹k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.