فیک جیهوپ
فیک جیهوپ
پارت ۳۲
______________
+۷ سالم بود که با پدرم و جونگ سوک اومدیم شکار
پدرم به جونگ سوک شکار کردن و یاد میداد منم که علاقه ایی نداشتم بیخیال شدم . ۱ ساعت گذشت که
دیدم پدرم با جونگ سوک نیومدن. حوصله ام سر رفته بود برای همین شروع کردم به قدم زدن تو جنگل با سگم. هلگا (همون سگش) دوید و ازم دور شد منم برای این که گمش نکنم افتادم دنبالش انقد دوید تا رسید به این دره . وقتی رسیدم به این دره تعجب کردم.
چون ندیده بودمش . اما برام جذاب بود درخت هایی که دره رو پر کرده بودن و صدای شر شر آبی که از اون طرف میومد . نشستم اونجا. بعد از چن دیقه صداهای وحشتناکی از ته دره اومد مث صدای جیغ یه زن.
انقد صدای جیغ بلند بود که هلگا هم مثل من ترسید.
ترسیده بودم اما میخواستم بدونم صدای کیه؟
برای همین چن بار گفتم کسی اون پایینه. اما جوابی نشنیدم. بیخیال شدم و خواستم برگردم که دوباره همون صدا اومد اما این دفعه خیلی نزدیک بود انگار که کنار گوشم بود . برنگشتم ببینم چیه تمام سرعتمو جمع کردم و دویدم. انقد دویدم که رسیدم به همون جایی که کلبه بود. من کل اون روز به این فکر میکردم که اون صدای کی بود وقتی رفتیم خونه ماجرا رو برای
خاتون تعریف کردم اونم مثل من تعجب کرد اما گفت که نگران نباشم......بخاطر همین اسم این دره رو گذاشتم دره ی شیطان.
&چه عجیب ...ارباب بنظرتون اون صدا رو باز میشه شنید دوس دارم بدونم چی بوده.!!
+منم کنجکاو شدم. وقتی هم ۱۳ سالم بود رفتم ته دره ببینم چیه گشتم چیزی نبود. درسته ۱۳ سالم بود اما...
انقدر چیزای ترسناک تر دیده بودم که انگار این برام ترسناک نبود.
&حیف شد.
+ارع.
+مکس برای فردا یه کاری دارم
&بفرمایید
+فردا تولد ات ست میخوام ببرمش بیرون تا شب ....
از چیزی هم نمیخوام خبر داشته باشه....میدونی باید چیکار کنی دیه؟
&بلع.
زدم رو شونشو گفتم:
+آفرین ...من برم .
رفتم و سوار ماشین شدم . رفتیم عمارت....
*************
حقیقتاً خودم با قسمت دره ی شیطان حال کردم😅
شما چی؟؟
به نظرم جالب شد
پارت ۳۲
______________
+۷ سالم بود که با پدرم و جونگ سوک اومدیم شکار
پدرم به جونگ سوک شکار کردن و یاد میداد منم که علاقه ایی نداشتم بیخیال شدم . ۱ ساعت گذشت که
دیدم پدرم با جونگ سوک نیومدن. حوصله ام سر رفته بود برای همین شروع کردم به قدم زدن تو جنگل با سگم. هلگا (همون سگش) دوید و ازم دور شد منم برای این که گمش نکنم افتادم دنبالش انقد دوید تا رسید به این دره . وقتی رسیدم به این دره تعجب کردم.
چون ندیده بودمش . اما برام جذاب بود درخت هایی که دره رو پر کرده بودن و صدای شر شر آبی که از اون طرف میومد . نشستم اونجا. بعد از چن دیقه صداهای وحشتناکی از ته دره اومد مث صدای جیغ یه زن.
انقد صدای جیغ بلند بود که هلگا هم مثل من ترسید.
ترسیده بودم اما میخواستم بدونم صدای کیه؟
برای همین چن بار گفتم کسی اون پایینه. اما جوابی نشنیدم. بیخیال شدم و خواستم برگردم که دوباره همون صدا اومد اما این دفعه خیلی نزدیک بود انگار که کنار گوشم بود . برنگشتم ببینم چیه تمام سرعتمو جمع کردم و دویدم. انقد دویدم که رسیدم به همون جایی که کلبه بود. من کل اون روز به این فکر میکردم که اون صدای کی بود وقتی رفتیم خونه ماجرا رو برای
خاتون تعریف کردم اونم مثل من تعجب کرد اما گفت که نگران نباشم......بخاطر همین اسم این دره رو گذاشتم دره ی شیطان.
&چه عجیب ...ارباب بنظرتون اون صدا رو باز میشه شنید دوس دارم بدونم چی بوده.!!
+منم کنجکاو شدم. وقتی هم ۱۳ سالم بود رفتم ته دره ببینم چیه گشتم چیزی نبود. درسته ۱۳ سالم بود اما...
انقدر چیزای ترسناک تر دیده بودم که انگار این برام ترسناک نبود.
&حیف شد.
+ارع.
+مکس برای فردا یه کاری دارم
&بفرمایید
+فردا تولد ات ست میخوام ببرمش بیرون تا شب ....
از چیزی هم نمیخوام خبر داشته باشه....میدونی باید چیکار کنی دیه؟
&بلع.
زدم رو شونشو گفتم:
+آفرین ...من برم .
رفتم و سوار ماشین شدم . رفتیم عمارت....
*************
حقیقتاً خودم با قسمت دره ی شیطان حال کردم😅
شما چی؟؟
به نظرم جالب شد
۵.۰k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.