دختری از جنس جاسوس(پارت84)
بالاخره فردا رسید بچه ها از خواب بیدار شدن تا برن مدرسه
دایانا:صب بخیر
ذهن دایانا:همه خوابن بجز بابا که تو دستشوییه
دامیان:سلام دخترم صبحت بخیر
دایانا:صبح بخیر بقیه چرا بیدار نمیشن
دامیان:من میرم مامانتو صدا میکنم تو برو دوت رو صدا کن باشه
دایانا:چشم
دامیان:انیا عشقم بیدارشو صبح شده بچه ها باید برن مدرسه
انیا:د..دامی بی..دار شد..م
بعد انیا میاد بیرون و میره صبحانه درست میکنه دایانا هم وقتی میبینه هرچی دوت رو صدا میکنه از جاش بلند نمیشه دیگه همینطور تکون تکونش میده
دایانا:اینطوری نمیشه
بعد دایانا صورتشو میبره سمت گوش دوت
دایانا:بیدارشو دیگه مدرسه دیر شدددددددد(باداد)
دوت:چشیده چیشده
دایانا:افرین حالا بیا بریم صبحانه بخوریم
بعد همینطور که دایانا داره از اتاق خارج میشه دوت میره موهاشو محکم میکشه
دایانا:اخخخخخخ نشونت میدم
و دایانا و دوت شروع میکنن بهم بد و بیراه میگن هم رو هول میدن
دامیان:اهای اهای بسه دیگه بسه
بعد دست جفتشونو میکشه و از هم جداشون میکنه
پرش زمانی به مدرسه*
بالاخره بچه ها رسیدن سرکلاس
دوت:مارکو تایلر میدونستید چیشده
مارکو و تایلر:چیشده
دوت:سگ خریدم….ینی درواقع بچه های سگای مامان بابامن
مارکو:اها
تایلر:اسمش چیه
دوت:براش اسم انتخاب نکردم
تایلر:خب پیدا میکنی
پرش روی دایانا*
تالیا:سلام دایانا شنیدم سگ دار شدی
مارگو:اره سگ خریدی
دایانا:درواقع سگم بچه ی سگ بابامه مال دوتم بچه ی سگ مامانمه
مارگو:اها خیلی جالبه
تالیا:حالا اسمش چیه
دایانا:براش اسم انتخاب نکردم
(سرکلاس)
معلم:بچه ها فردا شب ماه خونیه قراره که کل کلاس به علاوه کلاس اولی ها و سومی ها بریم اردو
بچه ها:اخ جوننننننننننن
تالیا:تو میای دایانا توچی مارگو
مارگو:نمیدونم به احتمال زیاد میام
دایانا:منم مث مارگوعم بعیده
ذهن تام:این بهترین فرصت با دایانا دوس بشم
ذهن دایانا:از این خبرا نیس
(خونه دایانا اینا)
دایانا و دوت:ماماننننننن فردا شب قراره بریم اردو تا ماه خونینو ببینیم
انیا:عالیه عزیزم
دامیان:اولن سلام دومن نه خی نمیتونید برید
دوت:چرا(با بغض)
دامیان:انیا باهام بیا تو اتاق
(تو اتاق)
دامیان:عشقم در رو ببند لطفا
انیا:بستم
دامیان:خب انیا اگر بچه هامون قدرته منو داشته باشن شب ماهه خونین قدرتاشونو به دست میارن و هیچ کنترلی رو خودشون ندارن پس بهتره نرن اردو
انیا:اها حق با توعه
(خونه تالیا اینا)
تالیا و تایلر:ماماننننننن باباااااااااااا میخوایم فردا شب بریم اردو ماه خونین رو تماشا کنیم
لوکا:نه بچه ها نمیتونید برید
تالیا و تایلر:چرا(با این قیافه:🥺)
لوکا:عزیزم بیا اینجا
بکی:کجا؟
لوکا:تو اتاق
بکی:باشه
(تو اتاق)
لوکا:بکی در رو ببند
بکی:بستم
لوکا:خب عزیزم اگه اونا قدرته منو به دست بیارن تو اولین شب ماه خونین زندگیشون این اتفاق میوفته فردا شبم اولین ماه خونینشونه پس نباید برن
بکی:حق با توعه اجازه نمیدیم برن
(خونه مارگو اینا)
مارگو و مارکو:باباااااااااییییییییی مامانیییییییی میخوایم بریم اردو برا ماه خونین
دنیل و مگی:نه خیر(مگی از قبل میدونسته قدرت دنیل هم تو اولین شب ماه خونین احضار میشه)
دایانا:صب بخیر
ذهن دایانا:همه خوابن بجز بابا که تو دستشوییه
دامیان:سلام دخترم صبحت بخیر
دایانا:صبح بخیر بقیه چرا بیدار نمیشن
دامیان:من میرم مامانتو صدا میکنم تو برو دوت رو صدا کن باشه
دایانا:چشم
دامیان:انیا عشقم بیدارشو صبح شده بچه ها باید برن مدرسه
انیا:د..دامی بی..دار شد..م
بعد انیا میاد بیرون و میره صبحانه درست میکنه دایانا هم وقتی میبینه هرچی دوت رو صدا میکنه از جاش بلند نمیشه دیگه همینطور تکون تکونش میده
دایانا:اینطوری نمیشه
بعد دایانا صورتشو میبره سمت گوش دوت
دایانا:بیدارشو دیگه مدرسه دیر شدددددددد(باداد)
دوت:چشیده چیشده
دایانا:افرین حالا بیا بریم صبحانه بخوریم
بعد همینطور که دایانا داره از اتاق خارج میشه دوت میره موهاشو محکم میکشه
دایانا:اخخخخخخ نشونت میدم
و دایانا و دوت شروع میکنن بهم بد و بیراه میگن هم رو هول میدن
دامیان:اهای اهای بسه دیگه بسه
بعد دست جفتشونو میکشه و از هم جداشون میکنه
پرش زمانی به مدرسه*
بالاخره بچه ها رسیدن سرکلاس
دوت:مارکو تایلر میدونستید چیشده
مارکو و تایلر:چیشده
دوت:سگ خریدم….ینی درواقع بچه های سگای مامان بابامن
مارکو:اها
تایلر:اسمش چیه
دوت:براش اسم انتخاب نکردم
تایلر:خب پیدا میکنی
پرش روی دایانا*
تالیا:سلام دایانا شنیدم سگ دار شدی
مارگو:اره سگ خریدی
دایانا:درواقع سگم بچه ی سگ بابامه مال دوتم بچه ی سگ مامانمه
مارگو:اها خیلی جالبه
تالیا:حالا اسمش چیه
دایانا:براش اسم انتخاب نکردم
(سرکلاس)
معلم:بچه ها فردا شب ماه خونیه قراره که کل کلاس به علاوه کلاس اولی ها و سومی ها بریم اردو
بچه ها:اخ جوننننننننننن
تالیا:تو میای دایانا توچی مارگو
مارگو:نمیدونم به احتمال زیاد میام
دایانا:منم مث مارگوعم بعیده
ذهن تام:این بهترین فرصت با دایانا دوس بشم
ذهن دایانا:از این خبرا نیس
(خونه دایانا اینا)
دایانا و دوت:ماماننننننن فردا شب قراره بریم اردو تا ماه خونینو ببینیم
انیا:عالیه عزیزم
دامیان:اولن سلام دومن نه خی نمیتونید برید
دوت:چرا(با بغض)
دامیان:انیا باهام بیا تو اتاق
(تو اتاق)
دامیان:عشقم در رو ببند لطفا
انیا:بستم
دامیان:خب انیا اگر بچه هامون قدرته منو داشته باشن شب ماهه خونین قدرتاشونو به دست میارن و هیچ کنترلی رو خودشون ندارن پس بهتره نرن اردو
انیا:اها حق با توعه
(خونه تالیا اینا)
تالیا و تایلر:ماماننننننن باباااااااااااا میخوایم فردا شب بریم اردو ماه خونین رو تماشا کنیم
لوکا:نه بچه ها نمیتونید برید
تالیا و تایلر:چرا(با این قیافه:🥺)
لوکا:عزیزم بیا اینجا
بکی:کجا؟
لوکا:تو اتاق
بکی:باشه
(تو اتاق)
لوکا:بکی در رو ببند
بکی:بستم
لوکا:خب عزیزم اگه اونا قدرته منو به دست بیارن تو اولین شب ماه خونین زندگیشون این اتفاق میوفته فردا شبم اولین ماه خونینشونه پس نباید برن
بکی:حق با توعه اجازه نمیدیم برن
(خونه مارگو اینا)
مارگو و مارکو:باباااااااااییییییییی مامانیییییییی میخوایم بریم اردو برا ماه خونین
دنیل و مگی:نه خیر(مگی از قبل میدونسته قدرت دنیل هم تو اولین شب ماه خونین احضار میشه)
۵.۳k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.