تک پارتی کوکی
تک پارتی کوکی
می دونم دوسم داری...
سریال می دیدم که گوشیم زنگ خورد اونسانگ بود(وقتی می گم اونسانگ یاد سامسونگ میوفتم نمی دونم چرا😕😅)
♡♡♡♡♡♡♡
+بله
×الو ات شنیدی؟
+چیو؟
پس نشنیدی..همین الان بزن اخبار
+چرا
×نمی تونم بهت بگم باید خودت ببینی
+پوففففف
اخبار
امروز صبح ساعت فلان همکاری شرکت جئون و هلدینگ فلان انجام شد بریم ی نگاه ب سخنرانی آقای جئون با خانم کانگ بندازیم...خانم کانگ یک دو یک دو صدام رو دارید؟الو(انقار تلفنه😑)
بله بله..
جونگکوک:..............................(مثلا سخنرانی کرد حال ندارم ۲ ساعت سخنرانی کنم)
بله همین طور که می بینید باید قیمت سهام.....
×دیدی جونگ کوک برگشته
+.....
×الو...الوووو...الووووو
×اوا قطع کرد ب این دخترم خوبی نیومده ها اه
باورم نمی شد اون عوضی..اه خورد تو شبما رفتم بالا و رو تخت دراز کشیدم نمی تونستم فکر نکنم چطور بعد ۵ سال برگشته چطور جرعت کرده وایسا ازدواج کرده بچه داره اصلا ب من چه والا می خواد ازدواج کنه می خواد بچه دار شده باشه
مدام داشتم فکر می کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
صبح
تو خواب ناز بودم داشتم خواب میدیدم وای جونگکوک بیا ممممم(مثلا تو خوابش داره کوکی رو ماچ می کنه)نزدیک بود خیلی که اون صدای مزخرف مسیج اومد همچی بهم ریخت اه
با خواب الودی گوشی رو برداشتم و با چشمای نیمه باز ب گوشی نگاه کردم ساعت ۷ بود دیدم ی دعوت نامه از طرف هلدینگ فلانه (همون هلدینگه)ساعت ۶ چشن شروع میشه چه زود مگه دنبالشون کردن والا رفتم دست و صورتم و شستم خانم جانگ باز سنگ تموم گزاشته بود و رفته بود پیشه دخترش بیچاره دخترش از موقعی که ب دنیا اومده خراب بوده دلم براش می سوزه من هر کاری تونستم برای دخترش کردم ولی هنو خراب چیز مریضه
آماده شدم رفتم شرکت و تا ساعت ۴ ب کارا رسیدگی کردم و رفتم خونه و اماده شدم ی ارایش ملایم کردم و لباس سفیدی پوشیدم(عکسش رو میزارم)همراه با کفش سفید خلاصه رفتم و سوار ماشین شدم و ب مهمونی رفتم ساعت یک ربعه ۶ بود که رسیدیم وارد قبل اینکه وارد سالن بشم خبر نگارا از رئیس های شرکت عکس می نداختم منم رفتم و ی ژست گرفتم و ازم ی عالمه عکس انداختن وارد سالن شدم چه زیبا بود رفتم و جلوی میزی وایسادم.....
بقیش فردااااا
ببخشید دیروز جایی بودم اصلا نت کار نمی کرد بوس ب کله چکلای تک تکتون😘
می دونم دوسم داری...
سریال می دیدم که گوشیم زنگ خورد اونسانگ بود(وقتی می گم اونسانگ یاد سامسونگ میوفتم نمی دونم چرا😕😅)
♡♡♡♡♡♡♡
+بله
×الو ات شنیدی؟
+چیو؟
پس نشنیدی..همین الان بزن اخبار
+چرا
×نمی تونم بهت بگم باید خودت ببینی
+پوففففف
اخبار
امروز صبح ساعت فلان همکاری شرکت جئون و هلدینگ فلان انجام شد بریم ی نگاه ب سخنرانی آقای جئون با خانم کانگ بندازیم...خانم کانگ یک دو یک دو صدام رو دارید؟الو(انقار تلفنه😑)
بله بله..
جونگکوک:..............................(مثلا سخنرانی کرد حال ندارم ۲ ساعت سخنرانی کنم)
بله همین طور که می بینید باید قیمت سهام.....
×دیدی جونگ کوک برگشته
+.....
×الو...الوووو...الووووو
×اوا قطع کرد ب این دخترم خوبی نیومده ها اه
باورم نمی شد اون عوضی..اه خورد تو شبما رفتم بالا و رو تخت دراز کشیدم نمی تونستم فکر نکنم چطور بعد ۵ سال برگشته چطور جرعت کرده وایسا ازدواج کرده بچه داره اصلا ب من چه والا می خواد ازدواج کنه می خواد بچه دار شده باشه
مدام داشتم فکر می کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
صبح
تو خواب ناز بودم داشتم خواب میدیدم وای جونگکوک بیا ممممم(مثلا تو خوابش داره کوکی رو ماچ می کنه)نزدیک بود خیلی که اون صدای مزخرف مسیج اومد همچی بهم ریخت اه
با خواب الودی گوشی رو برداشتم و با چشمای نیمه باز ب گوشی نگاه کردم ساعت ۷ بود دیدم ی دعوت نامه از طرف هلدینگ فلانه (همون هلدینگه)ساعت ۶ چشن شروع میشه چه زود مگه دنبالشون کردن والا رفتم دست و صورتم و شستم خانم جانگ باز سنگ تموم گزاشته بود و رفته بود پیشه دخترش بیچاره دخترش از موقعی که ب دنیا اومده خراب بوده دلم براش می سوزه من هر کاری تونستم برای دخترش کردم ولی هنو خراب چیز مریضه
آماده شدم رفتم شرکت و تا ساعت ۴ ب کارا رسیدگی کردم و رفتم خونه و اماده شدم ی ارایش ملایم کردم و لباس سفیدی پوشیدم(عکسش رو میزارم)همراه با کفش سفید خلاصه رفتم و سوار ماشین شدم و ب مهمونی رفتم ساعت یک ربعه ۶ بود که رسیدیم وارد قبل اینکه وارد سالن بشم خبر نگارا از رئیس های شرکت عکس می نداختم منم رفتم و ی ژست گرفتم و ازم ی عالمه عکس انداختن وارد سالن شدم چه زیبا بود رفتم و جلوی میزی وایسادم.....
بقیش فردااااا
ببخشید دیروز جایی بودم اصلا نت کار نمی کرد بوس ب کله چکلای تک تکتون😘
۹.۰k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.