درباره کوروش 2
#درباره_کوروش 2
سلام و وقت شما بخیر!
خب این خیلی عالیه که متن شماره یک، خیلی بازتاب پیدا کرده اما سوال پرسیدن که جرم نیست!! کسی هم قصد دوگانگی در جامعه را نداره و اگر عاقل باشیم، باید تلاش کنیم که از هر چه دوگانگی است پرهیز کنیم. اما چند تا نکته کوتاه را باید تقدیم کنم:
1.مورد داشتیم طرف اومده میگه: «شما عرب پرست هستید و ما آریایی هستیم. قرآن هم مال 1400 پیش هست و اصلا قبولش نداریم!» بعد میخواد کوروش رو توجیه کنه میاد میگه: «آقا مگه نمیبینی اسم کوروش در قرآن هم اومده؟!» میگیم کجای قرآن؟! میگه: «مگه تفسیر المیزان را نخوندی؟! ذوالقرنین اشاره به کوروش داره!»
باشه. دست گلت درد نکنه. اما علامه طباطبایی در المیزان، پس از بررسی نظریه ابوالکلام آزاد، که اثبات میکند کوروش، پادشاه هخامنشی، همان ذوالقرنینِ ستوده شده در قرآن است، مینویسد: «هر چند بعضی از موارد گفته شده خالی از اعتراض نیست، لکن از هر گفتار دیگری انطباقش با آیات قرانی روشنتر و قابل قبولتر است». آیت الله مکارم شیرازی هم مینویسد: «درست است که در این نظریه نیز نقطههای ابهامی وجود دارد، ولی فعلاً میتوان از آن به عنوان بهترین نظر درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معروف تاریخی نام برد.»
دقت کنید! هر دو بزرگوار، در این زمینه اعلام موضع موثق و قطعی نکرده اند و بیانشان با تردید همراه است و فرموده اند که «با اینکه خالی از اعتراض نیست...» و «نقطه های ابهامی وجود دارد...». پس لطفا از علامه طباطبایی و آیت الله مکارم خرج نکنید. چرا که در مرحله انطباق و تطبیق، هر دو بزرگوار باز هم با تردید بیان کرده اند و حتی آیت الله مکارم شیرازی رسما این مطلب را به کوروش منتسب نکرده اند. ضمن اینکه مفسران دیگر مثل آیت الله جوادی آملی این نظریه را نپذیرفته و در درس تفسیرشان فرمودند: «معلوم نیست ذوالقرنین، همان کوروش باشد. چون اسناد این زمینه نه از قطعیت برخوردار است و نه از صراحت.»
2. اما چرا مورخان و مفسران قدیم کوروش، پادشاه هخامنشی، را ذوالقرنین ننامیدهاند؟ آیا، از دیدگاه آنان، کوروش ویژگیهای قرآنی ذوالقرنین را ندارد؟ آیا درک تاریخی ما امروزه از زندگی و زمانه کوروش کاملتر از گذشتگان است؟ یا سکوت آنان ناشی از معرفت بیشتری از ادراکات تاریخی ماست و، اگر چنین است، علت سکوتشان چیست؟
به جز آگاهی برخی مفسران متقدم مسلمان، اطلاعات مورخان بعدی دوران اسلامی از کوروش شامل اطلاعات پراکنده و ناقص و در مواردی تحریف شده و آمیخته با افسانه بود. همین سبب شد که تاریخ زندگانی کوروش و خصلتهای اخلاقی و سفرهای وی در نزد مورخان دوران اسلامی مکتوم بماند. تلاش مورخان ایرانی قرون سوم و چهارم هجری برای آگاهی از گذشته خود و جستوجو در متون کهن، همچون خداینامه که در دوران ساسانی نوشته شده بود و بخشی از میراث ایرانیان باستان را به دوران اسلامی منتقل میکرد، نتوانست از روی دوران هخامنشیان، که در محاق فراموشی فرو رفته بود، پرده بردارد؛ زیرا خداینامه شامل گزارشهای پراکندهای از تاریخ ایران، از آغاز تا پادشاهی خسرو دوم است، که با افسانه آمیخته شده و تفاوتی میان شخصیتهای تاریخی با شخصیتهای اساطیری در آن دیده نمیشود. به دشواری میتوان نشانهای از تاریخ واقعی دوران مادها و هخامنشیان در آن یافت و آنچه از تاریخ هخامنشیان با دوران سلسله تاریخی و افسانهای کیانیان در هم آمیخته شده است برای درک حقیقی تاریخ هخامنشیان و شخصیت کوروش ناکافی است.
3. در روایتهای تاریخی دوران اسلامی، خاطرات بازمانده از پادشاهان هخامنشی، از جمله کوروش، به افسانه بهمن افزوده و شخصیت افسانهای بهمن با کوروش یکسان سازی شده است. این شباهت سازی تحت تأثیر روایات خارجی، از جمله متون یهودی، قرار گرفته و با اختلاط و ابهام فراوانی دارد.
4. موضوع دیگری که در فراموشی خاطران و تاریخ دوران هخامنشیان و زندگانی کوروش بزرگ در نزد مورخان دوران اسلامی تأثیر فراوانی داشت متروک شدن خط میخی پارسی بود. خط میخی، که میتوانست خاطرات فراموش شده دوران هخامنشیان را به دورانهای بعدی منتقل کند، به علت دشواریهایی که داشت. کارکردش را حتی در دوران خود نیز از دست داد و، پس از سقوط هخامنشیان، رفته رفته کنار گذاشته شد؛ چنانکه در قرن دوم پیش از میلاد به کلی از میان رفت و خط آرامی جای آن را گرفت. افزون بر آن، تعدد خط و زبان در دوران بعدی و رواج یک خط و متروک ماندن زبان و خط دیگری در دورانهای بعدی، عامل مؤثر دیگری در انتقال نیافتن میراث مکتوب از دوران هخامنشیان به دوران بعدی است.
این عوامل هر یک به تنهایی برای مکتوم ماندن زندگی و زمانه کوروش نزد مورخان دوران اسلامی و مفسران قرآنی کافی است. بنابراین، بدیهی است که در منابع تاریخی و تفاسیر متقدم، تلاشی برای انطباق شخصیت قرآنی دوا
سلام و وقت شما بخیر!
خب این خیلی عالیه که متن شماره یک، خیلی بازتاب پیدا کرده اما سوال پرسیدن که جرم نیست!! کسی هم قصد دوگانگی در جامعه را نداره و اگر عاقل باشیم، باید تلاش کنیم که از هر چه دوگانگی است پرهیز کنیم. اما چند تا نکته کوتاه را باید تقدیم کنم:
1.مورد داشتیم طرف اومده میگه: «شما عرب پرست هستید و ما آریایی هستیم. قرآن هم مال 1400 پیش هست و اصلا قبولش نداریم!» بعد میخواد کوروش رو توجیه کنه میاد میگه: «آقا مگه نمیبینی اسم کوروش در قرآن هم اومده؟!» میگیم کجای قرآن؟! میگه: «مگه تفسیر المیزان را نخوندی؟! ذوالقرنین اشاره به کوروش داره!»
باشه. دست گلت درد نکنه. اما علامه طباطبایی در المیزان، پس از بررسی نظریه ابوالکلام آزاد، که اثبات میکند کوروش، پادشاه هخامنشی، همان ذوالقرنینِ ستوده شده در قرآن است، مینویسد: «هر چند بعضی از موارد گفته شده خالی از اعتراض نیست، لکن از هر گفتار دیگری انطباقش با آیات قرانی روشنتر و قابل قبولتر است». آیت الله مکارم شیرازی هم مینویسد: «درست است که در این نظریه نیز نقطههای ابهامی وجود دارد، ولی فعلاً میتوان از آن به عنوان بهترین نظر درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معروف تاریخی نام برد.»
دقت کنید! هر دو بزرگوار، در این زمینه اعلام موضع موثق و قطعی نکرده اند و بیانشان با تردید همراه است و فرموده اند که «با اینکه خالی از اعتراض نیست...» و «نقطه های ابهامی وجود دارد...». پس لطفا از علامه طباطبایی و آیت الله مکارم خرج نکنید. چرا که در مرحله انطباق و تطبیق، هر دو بزرگوار باز هم با تردید بیان کرده اند و حتی آیت الله مکارم شیرازی رسما این مطلب را به کوروش منتسب نکرده اند. ضمن اینکه مفسران دیگر مثل آیت الله جوادی آملی این نظریه را نپذیرفته و در درس تفسیرشان فرمودند: «معلوم نیست ذوالقرنین، همان کوروش باشد. چون اسناد این زمینه نه از قطعیت برخوردار است و نه از صراحت.»
2. اما چرا مورخان و مفسران قدیم کوروش، پادشاه هخامنشی، را ذوالقرنین ننامیدهاند؟ آیا، از دیدگاه آنان، کوروش ویژگیهای قرآنی ذوالقرنین را ندارد؟ آیا درک تاریخی ما امروزه از زندگی و زمانه کوروش کاملتر از گذشتگان است؟ یا سکوت آنان ناشی از معرفت بیشتری از ادراکات تاریخی ماست و، اگر چنین است، علت سکوتشان چیست؟
به جز آگاهی برخی مفسران متقدم مسلمان، اطلاعات مورخان بعدی دوران اسلامی از کوروش شامل اطلاعات پراکنده و ناقص و در مواردی تحریف شده و آمیخته با افسانه بود. همین سبب شد که تاریخ زندگانی کوروش و خصلتهای اخلاقی و سفرهای وی در نزد مورخان دوران اسلامی مکتوم بماند. تلاش مورخان ایرانی قرون سوم و چهارم هجری برای آگاهی از گذشته خود و جستوجو در متون کهن، همچون خداینامه که در دوران ساسانی نوشته شده بود و بخشی از میراث ایرانیان باستان را به دوران اسلامی منتقل میکرد، نتوانست از روی دوران هخامنشیان، که در محاق فراموشی فرو رفته بود، پرده بردارد؛ زیرا خداینامه شامل گزارشهای پراکندهای از تاریخ ایران، از آغاز تا پادشاهی خسرو دوم است، که با افسانه آمیخته شده و تفاوتی میان شخصیتهای تاریخی با شخصیتهای اساطیری در آن دیده نمیشود. به دشواری میتوان نشانهای از تاریخ واقعی دوران مادها و هخامنشیان در آن یافت و آنچه از تاریخ هخامنشیان با دوران سلسله تاریخی و افسانهای کیانیان در هم آمیخته شده است برای درک حقیقی تاریخ هخامنشیان و شخصیت کوروش ناکافی است.
3. در روایتهای تاریخی دوران اسلامی، خاطرات بازمانده از پادشاهان هخامنشی، از جمله کوروش، به افسانه بهمن افزوده و شخصیت افسانهای بهمن با کوروش یکسان سازی شده است. این شباهت سازی تحت تأثیر روایات خارجی، از جمله متون یهودی، قرار گرفته و با اختلاط و ابهام فراوانی دارد.
4. موضوع دیگری که در فراموشی خاطران و تاریخ دوران هخامنشیان و زندگانی کوروش بزرگ در نزد مورخان دوران اسلامی تأثیر فراوانی داشت متروک شدن خط میخی پارسی بود. خط میخی، که میتوانست خاطرات فراموش شده دوران هخامنشیان را به دورانهای بعدی منتقل کند، به علت دشواریهایی که داشت. کارکردش را حتی در دوران خود نیز از دست داد و، پس از سقوط هخامنشیان، رفته رفته کنار گذاشته شد؛ چنانکه در قرن دوم پیش از میلاد به کلی از میان رفت و خط آرامی جای آن را گرفت. افزون بر آن، تعدد خط و زبان در دوران بعدی و رواج یک خط و متروک ماندن زبان و خط دیگری در دورانهای بعدی، عامل مؤثر دیگری در انتقال نیافتن میراث مکتوب از دوران هخامنشیان به دوران بعدی است.
این عوامل هر یک به تنهایی برای مکتوم ماندن زندگی و زمانه کوروش نزد مورخان دوران اسلامی و مفسران قرآنی کافی است. بنابراین، بدیهی است که در منابع تاریخی و تفاسیر متقدم، تلاشی برای انطباق شخصیت قرآنی دوا
۳.۴k
۰۸ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.