پارت 10/و11
پارت_10/و11
راننده _ اقا رسیدیم
کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم
ب خونه ای جلو روم نگاه کردم
ی خونه شبیه خونه ویلایی بود
ولی کوچیک زنگو فشار دادم صدای
ی دختر اومد کیه
سلام ببخشید اینجا خونه ای السا هست
بله بله بفرمایید درو باز کرد رفتم
تو خونه ی نگاه ب حیاط کوچیکش انداختم
قشنگ بود بایدم قشنگ باشه
جلو دره خونه ی دختره وایساده بود
رفتم نزدیکش دستشو ب سمتم دراز کرد
ی نگاه ب دستش انداختم و باهاش دست دادم
سلام من درسا هستم دوست و همخونه ای السا
از اشناییتون خوشبختم
سلام همچنین.
دستشو گرفت سمت در
بفرمایید رفتم تو خونه تا پامو گذاشتم
داخل یچی پرید بغلم سرمو اوردم پایین
با دیدن ابجیم بغضم گرفت
السااااا ابجی خوووبی
محکم بغلش کردم دلم براش خیلی تنگ شده بود
باورم نمیشد بعد سه سال خواهرمه ک بغلش کردم
صداشو شنیدم داداشی خودتی باورم نمیشه
بعد اینهمه سال تو بغلتم
اشکاش پیراهنمو خیس کرد سرشو اوردم
بالا اشکاشو پاک کردم
نبینم گریه کنی ابجی
_باشه داداشی بوسی رو گونم کاشت
خندیدم پیشونیشو بوسیدم
خیلی خوشحالم بعد سه سال
دیدن السا بدجور خوشحام کرده
رفتیم تو پذیرایی نشستیم
من_خب خب السا خانوم تعریف کن
ببینم چطوری سر از اینجا در اوردی.
با لبای خندون _تیام رو یادته علی
همونکه نامزد دوستم تانیا بود من بهش
میگفتم دادا تیام
_اره ابجی یادمه چطور
_هیچی دیگه اون کمکم کرد از شیراز برم
اومدم تهران میخواست برام خونه بخره
که با درسا اشنا شدم و دیگه اومدم اینجا
الانم خیلی مدیون درسام راستی
تو آرایشگاه خاله ای تیام کار میکنم
_السا چرا تانیا رفیق فابت
به همه مون گفت ازایران رفتی؟!
_خب علی من ازش خواستم
هرچند میگفت اونقد که علی اومده
پیشم خواهش التماس کرده کم مونده
لو بدم جا تو ولی اینکارو نکردم
_اهان
تو پذیرایی نشسته بودیم دوستش برامون
شربت اورد ی لیوان برداشتم
السا واسم اتفاقای این سه سالو تعریف کرد
باورم نمیشد خواهرم اینهمه سختی کشیده باشه
ولی خم ب ابروش نیاد.
میدونستم السا قویه ولی تا اینحدشو دیگه ن
ساعت 12شب بود بالاخره پاشدیم بریم بخوابیم
خونشون سه خوابه بود اتاق سوم رو السا داد بهم
گفت ک برم اونجا بخوابم.
السا
باورم نمیشد علی پیشم باشه
خیلی ذوق کردم داداشم پیشمه
بعد اینهمه وقت هرچقد سعی کردم بخوابم خوابم نبرد
تا صب پلک روهم نزاشتم
ب محض طلوع افتاد از اتاق رفتم
بیرون صبونه خورده نخورده رفتم سرکار
دیروزم ک نرفته بودم ساعت 4عصر بود
از سرکار داشتم برمیگشتم خونه یادم افتاد
ماشین درسا رو باید برم تحویل بگیرم
صبم ک پیاده اومده بودم پس الا باید برم
تحویلش بگیرم هووف تاکسی گرفتم
بهش گفتم بره کرج ادرس تعمیرکاره رو دادم
بعد دوساعت رسیدم ساعت شده بود 6
تا برگردم خونه میشه 8 خیلی ام خسته ام
خمیازه ای کشیدم ماشینو تحویل گرفتم
استارت زدم تا رسیدم ب خروجیه تعمیرگاه
پارت_11
با دیدن احسان چشام گرد شد
اون جلو تعمیرگاه چیکار میکرد
داشت نگام میکرد
السا خواهش میکنم ب حرفام گوش کن.
اعصابم ریخت بهم پامو رو گاز گذاشتم
پشت سرمو نگاه کردم اونم داشت با ماشینش دنبالم
میومد نباید میذاشتم ادرسمو بفهمه
نمیدونم چی میخواد بهم بگه
نمیخوامم بدونم حرفای اون روز
هنوزم تو گوشم میپیچه از حماقتم بدجور پشیمونم
حرفاش تو سرم تکرار شد
دختری ک بخاطره من خانوادشو ول کرد
ی روز منو هم ول میکنه برو گمشو دختره ای خیابونی
اونروز مردم
از هرچی پسر بود متنفر شدم
حتی از شهرمم بدم اومد
اومدم تهران حالا بعد سه سال چیو میخواد
بهم بگه من ازش متنفرم ب خودم ک اومدم
دیدم اشک ریختم پوزخندی رو لبام نشست
رسیده بودم جلو خونه ماشینو پارک کردم
رفتم تو
سلاام
سلاام ابجی معلومه از صب کجایی تو
چرا گوشیتو جواب نمیدی مردم از نگرانی
ببخشید داداش شارژم ته کشید
سلام السا خوبی عشقم
خوبم فداتشم تو خوبی درسا جانم
من برم لباس عوض کنم بریم بیرون شمام برید
حاضر شید
چشم خواهری
علی تو چرا نرفتی
الساا تا نفهمم کجا بودی نمیرم
پاشو انداخت رو اون یکی پاش نشست
با دهن باز نگاش کردم
حرصی گفتم اقا علی سرکار بودم
حالام برو
بعد حموم لباس پوشیده جلو اینه وایسادم
ب چشام نگاه کردم چقد بی روح بودن
اخرای شب برگشتیم خونه
خیلی خوش گذشته بود
وای وای چقد درسا ب علی نگاه کرد
مرده بودم از خنده دختره ای هیز
ی لحظم چشاشو از رو داداشم برنداشت
هرچقد بیش گونش گرفتم کارساز نبود
باز ک یاده سوتیش افتادم خندم گرفت
خل چل کم مونده بود غذا بزاره دهن علی
راننده _ اقا رسیدیم
کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم
ب خونه ای جلو روم نگاه کردم
ی خونه شبیه خونه ویلایی بود
ولی کوچیک زنگو فشار دادم صدای
ی دختر اومد کیه
سلام ببخشید اینجا خونه ای السا هست
بله بله بفرمایید درو باز کرد رفتم
تو خونه ی نگاه ب حیاط کوچیکش انداختم
قشنگ بود بایدم قشنگ باشه
جلو دره خونه ی دختره وایساده بود
رفتم نزدیکش دستشو ب سمتم دراز کرد
ی نگاه ب دستش انداختم و باهاش دست دادم
سلام من درسا هستم دوست و همخونه ای السا
از اشناییتون خوشبختم
سلام همچنین.
دستشو گرفت سمت در
بفرمایید رفتم تو خونه تا پامو گذاشتم
داخل یچی پرید بغلم سرمو اوردم پایین
با دیدن ابجیم بغضم گرفت
السااااا ابجی خوووبی
محکم بغلش کردم دلم براش خیلی تنگ شده بود
باورم نمیشد بعد سه سال خواهرمه ک بغلش کردم
صداشو شنیدم داداشی خودتی باورم نمیشه
بعد اینهمه سال تو بغلتم
اشکاش پیراهنمو خیس کرد سرشو اوردم
بالا اشکاشو پاک کردم
نبینم گریه کنی ابجی
_باشه داداشی بوسی رو گونم کاشت
خندیدم پیشونیشو بوسیدم
خیلی خوشحالم بعد سه سال
دیدن السا بدجور خوشحام کرده
رفتیم تو پذیرایی نشستیم
من_خب خب السا خانوم تعریف کن
ببینم چطوری سر از اینجا در اوردی.
با لبای خندون _تیام رو یادته علی
همونکه نامزد دوستم تانیا بود من بهش
میگفتم دادا تیام
_اره ابجی یادمه چطور
_هیچی دیگه اون کمکم کرد از شیراز برم
اومدم تهران میخواست برام خونه بخره
که با درسا اشنا شدم و دیگه اومدم اینجا
الانم خیلی مدیون درسام راستی
تو آرایشگاه خاله ای تیام کار میکنم
_السا چرا تانیا رفیق فابت
به همه مون گفت ازایران رفتی؟!
_خب علی من ازش خواستم
هرچند میگفت اونقد که علی اومده
پیشم خواهش التماس کرده کم مونده
لو بدم جا تو ولی اینکارو نکردم
_اهان
تو پذیرایی نشسته بودیم دوستش برامون
شربت اورد ی لیوان برداشتم
السا واسم اتفاقای این سه سالو تعریف کرد
باورم نمیشد خواهرم اینهمه سختی کشیده باشه
ولی خم ب ابروش نیاد.
میدونستم السا قویه ولی تا اینحدشو دیگه ن
ساعت 12شب بود بالاخره پاشدیم بریم بخوابیم
خونشون سه خوابه بود اتاق سوم رو السا داد بهم
گفت ک برم اونجا بخوابم.
السا
باورم نمیشد علی پیشم باشه
خیلی ذوق کردم داداشم پیشمه
بعد اینهمه وقت هرچقد سعی کردم بخوابم خوابم نبرد
تا صب پلک روهم نزاشتم
ب محض طلوع افتاد از اتاق رفتم
بیرون صبونه خورده نخورده رفتم سرکار
دیروزم ک نرفته بودم ساعت 4عصر بود
از سرکار داشتم برمیگشتم خونه یادم افتاد
ماشین درسا رو باید برم تحویل بگیرم
صبم ک پیاده اومده بودم پس الا باید برم
تحویلش بگیرم هووف تاکسی گرفتم
بهش گفتم بره کرج ادرس تعمیرکاره رو دادم
بعد دوساعت رسیدم ساعت شده بود 6
تا برگردم خونه میشه 8 خیلی ام خسته ام
خمیازه ای کشیدم ماشینو تحویل گرفتم
استارت زدم تا رسیدم ب خروجیه تعمیرگاه
پارت_11
با دیدن احسان چشام گرد شد
اون جلو تعمیرگاه چیکار میکرد
داشت نگام میکرد
السا خواهش میکنم ب حرفام گوش کن.
اعصابم ریخت بهم پامو رو گاز گذاشتم
پشت سرمو نگاه کردم اونم داشت با ماشینش دنبالم
میومد نباید میذاشتم ادرسمو بفهمه
نمیدونم چی میخواد بهم بگه
نمیخوامم بدونم حرفای اون روز
هنوزم تو گوشم میپیچه از حماقتم بدجور پشیمونم
حرفاش تو سرم تکرار شد
دختری ک بخاطره من خانوادشو ول کرد
ی روز منو هم ول میکنه برو گمشو دختره ای خیابونی
اونروز مردم
از هرچی پسر بود متنفر شدم
حتی از شهرمم بدم اومد
اومدم تهران حالا بعد سه سال چیو میخواد
بهم بگه من ازش متنفرم ب خودم ک اومدم
دیدم اشک ریختم پوزخندی رو لبام نشست
رسیده بودم جلو خونه ماشینو پارک کردم
رفتم تو
سلاام
سلاام ابجی معلومه از صب کجایی تو
چرا گوشیتو جواب نمیدی مردم از نگرانی
ببخشید داداش شارژم ته کشید
سلام السا خوبی عشقم
خوبم فداتشم تو خوبی درسا جانم
من برم لباس عوض کنم بریم بیرون شمام برید
حاضر شید
چشم خواهری
علی تو چرا نرفتی
الساا تا نفهمم کجا بودی نمیرم
پاشو انداخت رو اون یکی پاش نشست
با دهن باز نگاش کردم
حرصی گفتم اقا علی سرکار بودم
حالام برو
بعد حموم لباس پوشیده جلو اینه وایسادم
ب چشام نگاه کردم چقد بی روح بودن
اخرای شب برگشتیم خونه
خیلی خوش گذشته بود
وای وای چقد درسا ب علی نگاه کرد
مرده بودم از خنده دختره ای هیز
ی لحظم چشاشو از رو داداشم برنداشت
هرچقد بیش گونش گرفتم کارساز نبود
باز ک یاده سوتیش افتادم خندم گرفت
خل چل کم مونده بود غذا بزاره دهن علی
۸.۵k
۱۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.