معنای خوشبختی و بدبختی
معنای خوشبختی و بدبختی
"من" هر کسی اساساً موجود بدبختی است و بلکه اصلاً هسته بدبختی در اندیشه و احساس بشر است زیرا وجود ندارد و دائماً تلاش می کند که وجود داشته باشد از طریق نمایشات خوشبختی در انظار دیگران.
و هر چه بیشتر در این جهت تلاش می کند بیشتر احساس نابودی و بدبختی می کند یعنی نابودیش بر او آشکارتر می شود ولی دست از این تلاش مالیخولیائی برنمی دارد تا سرحد جنون و افسردگی و اعتیاد و بزهکاری که در لباس اشرافیت های گوناگون خودنمائی می کند
همچون پوشش، مدل اتومبیل، دکوراسیون و خانه بهمراه ادا و اطوارهائی که در سراسر دنیا از آدمهای به اصطلاح خوشبخت به نمایش درآمده و تبدیل به کلیشه های خوشبختی شده است در حالیکه علائم آشکار بدبختی در نزد اهل خرد است و کسانیکه چشم و گوش و هوش دارند و در نمایشات خوشبختی خود کر و کور و دیوانه نشده اند.
خوشبختی در نزد عامه مردم دو صورت کلی دارد: خوشبختی اغنیاء و خوشبختی فقراء!
خوشبختی اغنیاء در نمایشات اشرافی زندگی بروز می یابد ولی خوشبختی فقراء در بدبختی سائر مردم درک و احساس می شود.
از اینرو هر که در نزد دوست و فامیلی از بدبختی های خود می نالد تنها داروی این درد دل اینست که به او گفته شود که: نگاه کن فلانی و بهمانی، این دوست و آن آشنا، این فامیل و آن خویشاوند چقدر گرفتاری و بیماری و بدبختی دارند و...!! آنگاه فرد بدبخت لبخندی می زند و می گوید: دیگر مشکلم حل شد و من فکر می کردم که فقط من هستم که اینقدر بدبختم حالا فهمیدم که بدبخت تر از من هم هست...!!
اینست راز خوشبختی و بدبختی عامه بشری که جز من و منیت های خود احساس دیگری از وجود را در خود نمی یابند. پس بنگر که این "من" چقدر بدبخت و احمق و فریب خورده و مالیخولیائی است از بس که بخیل و کافر است چرا که وجود ندارد. این است راز بدبختی و خوشبختی آدمهای بی وجودی که تلاش می کنند با آویزه های بیشتر از دنیا، این بدبختی و بی وجودی خود را پنهان سازند.
این هر دو جماعت اغنیاء و فقراء در دیدن بدبختی دیگران احساس خوشبختی می کنند. پس این هر دو نوع احساس خوشبختی، معلول غایت ظلم و شقاوت و بیرحمی و نابودگری است که در یک کلمه ما آنرا کفر می نامیم کفر قلبی و نه کفر شرعی! این داستان زندگی کسانی است که در جستجوی خوشبختی هستند! پس دیدیم که خوشبختی تماماً محصول بدبختی است پس آیا بهتر نیست که این خوشبختی و بدبختی را یکجا لعنت کنیم و جان خود را از این همه شقاوت و حماقت برهانیم!
در معرفت ما، بی وجودی و بدبختی و بخل همه صفاتی ناشی از بی ایمانی و بی خدائی در دل و جان است. آنکه ایمان ندارد و خدا را در خود نمی یابد بی وجود است و لذا در بخلی فزاینده تباه می شود.
الهی! نوری از ایمانت را بر دل و جانمان بتابان! آمین!
علی اکبر خانجانی ۱۴۰۱/۰۲/۰۱
منبع: مقاله معنای خوشبختی و بدبختی اثر استاد علی اکبر خانجانی
"من" هر کسی اساساً موجود بدبختی است و بلکه اصلاً هسته بدبختی در اندیشه و احساس بشر است زیرا وجود ندارد و دائماً تلاش می کند که وجود داشته باشد از طریق نمایشات خوشبختی در انظار دیگران.
و هر چه بیشتر در این جهت تلاش می کند بیشتر احساس نابودی و بدبختی می کند یعنی نابودیش بر او آشکارتر می شود ولی دست از این تلاش مالیخولیائی برنمی دارد تا سرحد جنون و افسردگی و اعتیاد و بزهکاری که در لباس اشرافیت های گوناگون خودنمائی می کند
همچون پوشش، مدل اتومبیل، دکوراسیون و خانه بهمراه ادا و اطوارهائی که در سراسر دنیا از آدمهای به اصطلاح خوشبخت به نمایش درآمده و تبدیل به کلیشه های خوشبختی شده است در حالیکه علائم آشکار بدبختی در نزد اهل خرد است و کسانیکه چشم و گوش و هوش دارند و در نمایشات خوشبختی خود کر و کور و دیوانه نشده اند.
خوشبختی در نزد عامه مردم دو صورت کلی دارد: خوشبختی اغنیاء و خوشبختی فقراء!
خوشبختی اغنیاء در نمایشات اشرافی زندگی بروز می یابد ولی خوشبختی فقراء در بدبختی سائر مردم درک و احساس می شود.
از اینرو هر که در نزد دوست و فامیلی از بدبختی های خود می نالد تنها داروی این درد دل اینست که به او گفته شود که: نگاه کن فلانی و بهمانی، این دوست و آن آشنا، این فامیل و آن خویشاوند چقدر گرفتاری و بیماری و بدبختی دارند و...!! آنگاه فرد بدبخت لبخندی می زند و می گوید: دیگر مشکلم حل شد و من فکر می کردم که فقط من هستم که اینقدر بدبختم حالا فهمیدم که بدبخت تر از من هم هست...!!
اینست راز خوشبختی و بدبختی عامه بشری که جز من و منیت های خود احساس دیگری از وجود را در خود نمی یابند. پس بنگر که این "من" چقدر بدبخت و احمق و فریب خورده و مالیخولیائی است از بس که بخیل و کافر است چرا که وجود ندارد. این است راز بدبختی و خوشبختی آدمهای بی وجودی که تلاش می کنند با آویزه های بیشتر از دنیا، این بدبختی و بی وجودی خود را پنهان سازند.
این هر دو جماعت اغنیاء و فقراء در دیدن بدبختی دیگران احساس خوشبختی می کنند. پس این هر دو نوع احساس خوشبختی، معلول غایت ظلم و شقاوت و بیرحمی و نابودگری است که در یک کلمه ما آنرا کفر می نامیم کفر قلبی و نه کفر شرعی! این داستان زندگی کسانی است که در جستجوی خوشبختی هستند! پس دیدیم که خوشبختی تماماً محصول بدبختی است پس آیا بهتر نیست که این خوشبختی و بدبختی را یکجا لعنت کنیم و جان خود را از این همه شقاوت و حماقت برهانیم!
در معرفت ما، بی وجودی و بدبختی و بخل همه صفاتی ناشی از بی ایمانی و بی خدائی در دل و جان است. آنکه ایمان ندارد و خدا را در خود نمی یابد بی وجود است و لذا در بخلی فزاینده تباه می شود.
الهی! نوری از ایمانت را بر دل و جانمان بتابان! آمین!
علی اکبر خانجانی ۱۴۰۱/۰۲/۰۱
منبع: مقاله معنای خوشبختی و بدبختی اثر استاد علی اکبر خانجانی
۴.۲k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.