Two Boys/دو پسر
Two Boys/دو پسر
Part Three/پارت سوم
☆▪︎☆▪︎☆▪︎☆▪︎☆▪︎
:خب حالا چیکار کنیم؟
به دو طرفم یه نگاهی انداختم و بعد راه افتادم سمت آپارتمانم.یکم نیویورک رو میشناختم.بعد از نیم ساعت پیاده روی به آپارتمانم رسیدم.وارد آپارتمان شدم و از پلهها تا طبقهی سه بالا رفتم.جلوی در واحد شش ایستادم.قبل از اومدن کلید واحد رو برداشته بودم.در قفل بود و بعد از دو چرخش کلید داخل سوراخ کلید،در باز شد.رفتم داخل و در رو آروم پشت سرم بستم.کفشهام رو درنیاوردم و مستقیم رفتم سراغ کاناپه.همهجای خونه تاریک بود و فقط با نور کمی که از پنجرهها میومد داخل میتونستم خوب ببینم.وسایلی که توی جیب شلوارم بود رو درآوردم و گذاشتمشون روی میز کوچولویی که پشت یکی از دستههای کاناپه گذاشته شده بود.روی کاناپه دراز کشیدم و دستهامو زیر سرم گذاشتم.خیلی خسته بودم و همین که چشمهام رو روی هم گذاشتم خوابم برد.
☆★☆
صبح،با صدای رفت و آمد ماشینها و موتوروها بیدار شدم.توی نیویورک بیدار شدن با این صداها لذت بخش بود.روی کاناپه نشستم و دستی به صورتم کشیدم.الان که هوا روشن بود و میتونستم خوب خونه رو ببینم،به اطرافم نگاه کردم.کاناپهای که دیشب روش خوابیده بود،نارنجی بود که ملافهی سبزی روش انداخته شده بود.میزی که وسایلم روش بود هم نارنجی بود.یه واحد کوچولو بود که یه آشپزخونه و یه اتاق نشیمن کوچکتر و حموم و دستشویی کوچک داشت.داشتم به یخچالی که روش حروف الفبای انگلیسی چسبیده بود نگاه میکردم که صدای نوتیف گوشیم اومد.سرم رو چرخوندم به سمت گوشیم و بعد از دومین نوتیف،دستم رو دراز کردم و برش داشتم.گوشیم رو باز کردم؛نوتیف تبلیغات بود.مهم نیست ولش کن.بلند شدم و رفتم که یه دوش بگیرم.وارد حموم و دستشویی شدم.توی آینهی دستشویی به خودم نگاهی انداختم...موهای شلختهی سیاه،چشمای خوابالوی خاکستری،لباس جذبی که بدن شش تیکهام رو به نمایش میذاشت و،شلوار شش جیب سیاهم.ناخداگاه نیشخندی روی لبم نقش بست و دستی به موهام کشیدم.
:وای من چقدر جذاب بودم و نمیدونستم!کاترین حق داشت دعوتم کنه!
بعد از قربون صدقهی خودم رفتن،لباسهام رو درآوردم و رفتم داخل حموم.آب سرد رو باز کردم؛چون معمولا با آب سرد حموم میکردم.بعد از نیم ساعت حموم،اومدم بیرون.لباس همراهم نیاورده بودم و اینجا هم چیزی نداشتم؛پس همون لباسهای قبلی رو تنم کردم.موهام رو شونه و مرتب کردم.اومدم بیرون از دستشویی و حموم و یه لیوان آب خوردم و بعد رفتم بیرون.
...
☆▪︎☆▪︎☆▪︎☆▪︎☆▪︎☆▪︎
Part Three/پارت سوم
☆▪︎☆▪︎☆▪︎☆▪︎☆▪︎
:خب حالا چیکار کنیم؟
به دو طرفم یه نگاهی انداختم و بعد راه افتادم سمت آپارتمانم.یکم نیویورک رو میشناختم.بعد از نیم ساعت پیاده روی به آپارتمانم رسیدم.وارد آپارتمان شدم و از پلهها تا طبقهی سه بالا رفتم.جلوی در واحد شش ایستادم.قبل از اومدن کلید واحد رو برداشته بودم.در قفل بود و بعد از دو چرخش کلید داخل سوراخ کلید،در باز شد.رفتم داخل و در رو آروم پشت سرم بستم.کفشهام رو درنیاوردم و مستقیم رفتم سراغ کاناپه.همهجای خونه تاریک بود و فقط با نور کمی که از پنجرهها میومد داخل میتونستم خوب ببینم.وسایلی که توی جیب شلوارم بود رو درآوردم و گذاشتمشون روی میز کوچولویی که پشت یکی از دستههای کاناپه گذاشته شده بود.روی کاناپه دراز کشیدم و دستهامو زیر سرم گذاشتم.خیلی خسته بودم و همین که چشمهام رو روی هم گذاشتم خوابم برد.
☆★☆
صبح،با صدای رفت و آمد ماشینها و موتوروها بیدار شدم.توی نیویورک بیدار شدن با این صداها لذت بخش بود.روی کاناپه نشستم و دستی به صورتم کشیدم.الان که هوا روشن بود و میتونستم خوب خونه رو ببینم،به اطرافم نگاه کردم.کاناپهای که دیشب روش خوابیده بود،نارنجی بود که ملافهی سبزی روش انداخته شده بود.میزی که وسایلم روش بود هم نارنجی بود.یه واحد کوچولو بود که یه آشپزخونه و یه اتاق نشیمن کوچکتر و حموم و دستشویی کوچک داشت.داشتم به یخچالی که روش حروف الفبای انگلیسی چسبیده بود نگاه میکردم که صدای نوتیف گوشیم اومد.سرم رو چرخوندم به سمت گوشیم و بعد از دومین نوتیف،دستم رو دراز کردم و برش داشتم.گوشیم رو باز کردم؛نوتیف تبلیغات بود.مهم نیست ولش کن.بلند شدم و رفتم که یه دوش بگیرم.وارد حموم و دستشویی شدم.توی آینهی دستشویی به خودم نگاهی انداختم...موهای شلختهی سیاه،چشمای خوابالوی خاکستری،لباس جذبی که بدن شش تیکهام رو به نمایش میذاشت و،شلوار شش جیب سیاهم.ناخداگاه نیشخندی روی لبم نقش بست و دستی به موهام کشیدم.
:وای من چقدر جذاب بودم و نمیدونستم!کاترین حق داشت دعوتم کنه!
بعد از قربون صدقهی خودم رفتن،لباسهام رو درآوردم و رفتم داخل حموم.آب سرد رو باز کردم؛چون معمولا با آب سرد حموم میکردم.بعد از نیم ساعت حموم،اومدم بیرون.لباس همراهم نیاورده بودم و اینجا هم چیزی نداشتم؛پس همون لباسهای قبلی رو تنم کردم.موهام رو شونه و مرتب کردم.اومدم بیرون از دستشویی و حموم و یه لیوان آب خوردم و بعد رفتم بیرون.
...
☆▪︎☆▪︎☆▪︎☆▪︎☆▪︎☆▪︎
۶.۳k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.