پارت ۳
مرد به سمت پایین اومد و دختر به بغلش حملهور شد
جیون:عموووو
جونگکوک: هی هی هی چیکار میکنی دختر؟(خنده)
جنی :اوووو بلخره ما یه لبخندی از شما دیدیم
جونگکوک یقش رو صاف کرد و ادامه داد:همیشه اینطوری نیست (بم)
۱۲:۴۷
بعد از تموم شدن کارای اشپزخونه به سمت بالا رفتم تا حوله های تمیز رو ببرم
بعد از تموم شدن کارم به سمت پله ها حرکت کردم ولی صدایی منو سرجام نگه داشت
صدای گریه دختر بچه ای نظرمو به خودش جلب کرد خواستم برم ولی… نمیتونستم
به دنبال صدا رفتم
که ناگهان به دختر بچه ای بر خوردم ک روی زمین نشسته بود
سمتش رفتم و کنارش نشستم:چی شده خانم خوشگله
با صدایی ک انگار از ته چاه میومد جواب داد: م..من م…میترسم
ا.ت:چرا میترسی خانمه…(داره فک میکنه اسمش چیه)
جیون:جیون!اسمم جیونه
ا.ت:او!اسمت مثل خودت قشنگه
جیون:مرسی
ا.ت: خیلی خب بگو ببینم از چی میترسی خوشگله
جیون:مامانم منو تنها گذاشت!منو نمیخواد!ولم کرد!(بغض)
ا.ت:چی!چ…چطور ممکنه حتما اشتباه فکر میکنی
جیون:یعنی من انقد بی ارزشم ک مامانم کارش مهم تر از من باشه؟(بغض)
ا.ت:هیچوقت هیچ مادری نمیتونه دست از دوست داشتن بچه خودش بکشه
جیون:راست میگی؟
ا.ت:اوهوم
با صدای پایی از جام بلند شدم
جیون:ک…کجا؟
ا.ت: من باید برم خوشگله (چرا انگار داره لاس میزنه😂)
جونگکوک:جیون؟
جیون:عمووو
جیون پرید بغل عموش و محکم بغلش کرد
جیون بهم اشاره کرد و گفت:تو هم بیا
با تعجب گفتم:چی؟من؟عا نهههه
دستم رو گرفت و(پیام بازرگانی با حضور مامان جنی:آیا از تنهایی رنج میبرید؟برید بیرون تو بغل پسر مردم و یهو عطر از تو کیفتون درارید بزنید به لباس پسر مردم و میشه دوست پسرتوننن)
😂🩷
جیون:عموووو
جونگکوک: هی هی هی چیکار میکنی دختر؟(خنده)
جنی :اوووو بلخره ما یه لبخندی از شما دیدیم
جونگکوک یقش رو صاف کرد و ادامه داد:همیشه اینطوری نیست (بم)
۱۲:۴۷
بعد از تموم شدن کارای اشپزخونه به سمت بالا رفتم تا حوله های تمیز رو ببرم
بعد از تموم شدن کارم به سمت پله ها حرکت کردم ولی صدایی منو سرجام نگه داشت
صدای گریه دختر بچه ای نظرمو به خودش جلب کرد خواستم برم ولی… نمیتونستم
به دنبال صدا رفتم
که ناگهان به دختر بچه ای بر خوردم ک روی زمین نشسته بود
سمتش رفتم و کنارش نشستم:چی شده خانم خوشگله
با صدایی ک انگار از ته چاه میومد جواب داد: م..من م…میترسم
ا.ت:چرا میترسی خانمه…(داره فک میکنه اسمش چیه)
جیون:جیون!اسمم جیونه
ا.ت:او!اسمت مثل خودت قشنگه
جیون:مرسی
ا.ت: خیلی خب بگو ببینم از چی میترسی خوشگله
جیون:مامانم منو تنها گذاشت!منو نمیخواد!ولم کرد!(بغض)
ا.ت:چی!چ…چطور ممکنه حتما اشتباه فکر میکنی
جیون:یعنی من انقد بی ارزشم ک مامانم کارش مهم تر از من باشه؟(بغض)
ا.ت:هیچوقت هیچ مادری نمیتونه دست از دوست داشتن بچه خودش بکشه
جیون:راست میگی؟
ا.ت:اوهوم
با صدای پایی از جام بلند شدم
جیون:ک…کجا؟
ا.ت: من باید برم خوشگله (چرا انگار داره لاس میزنه😂)
جونگکوک:جیون؟
جیون:عمووو
جیون پرید بغل عموش و محکم بغلش کرد
جیون بهم اشاره کرد و گفت:تو هم بیا
با تعجب گفتم:چی؟من؟عا نهههه
دستم رو گرفت و(پیام بازرگانی با حضور مامان جنی:آیا از تنهایی رنج میبرید؟برید بیرون تو بغل پسر مردم و یهو عطر از تو کیفتون درارید بزنید به لباس پسر مردم و میشه دوست پسرتوننن)
😂🩷
۵.۶k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.