32/مروری بر فرمایشات امام حسین(ع) از مدینه تا کربلا
32/مروری بر فرمایشات امام حسین(ع) از مدینه تا کربلا
در منزل بنی مقاتل به امام اطلاع دادند که ((عبیداللّه بن حرّ جعفی )) نیز در این منزل اقامت گزیده است ، امام علیه السلام نخست حجاج بن مسروق را به نزد وی فرستاد ، حجاج گفت : ای فرزند حر ! هدیه گرانبها و ارمغان پرارجی برای تو آورده ام اگر بپذیری، اینک حسین بن علی علیهما السلام به اینجا آمده است وتو را به یاری می طلبد ، به او بپیوندی تا به ثواب و سعادت بزرگی نایل گردی که اگر در رکاب او بجنگی به ثواب بی حدی رسیده ای و اگر کشته شوی به شهادت نایل شده ای .
عبیداللّه بن حر گفت : به خدا سوگند ! من از شهر کوفه بیرون نیامدم مگر اینکه اکثر مردم این شهر ، خود را به جنگ او و سرکوبی شیعیانش آماده می کردند و برای من مسلم است که او در این جنگ کشته خواهد شد و من توانایی یاری و کمک او را ندارم و اصلاً دوست ندارم که او مرا ببیند و من او را .
حجاج به نزد امام علیه السلام بازگشت و پاسخ ((ابن حر)) را به عرض وی رسانید. خود امام با چند تن از اصحابش به نزد عبیداللّه آمد و او از امام استقبال نمود و خوشامد گفت .
خود عبیداللّه جریان این ملاقات را چنین توصیف می کند که : چون چشمم به آن حضرت افتاد ، دیدم من در دوران عمرم زیباتر و چشم پر کن تر از او ندیده ام ولی در عین حال به هیچکس مانند او دلم نسوخته است و هیچگاه نمی توانم آن منظره را فراموش کنم که وقتی آن حضرت حرکت می کرد چند کودک نیز دور او را گرفته بودند . #حدیث#احادیث#روایت#روایات#امام#امامان#معصوم#معصومین#امامت#hadis#imam#شیعه#تشیع#اسلام#اهل_بیت#اهلبیت#حسین#امام_حسین#عاشورا#کربلا#از_مدینه_تا_کربلا#
((ابن حر)) می گوید : چون به قیافه امام تماشا کردم ، دیدم رنگ محاسنش شدیدا مشکی است پرسیدم که رنگ طبیعی است یا از خضاب استفاده کرده اید ؟ امام پاسخ داد ای ابن حر ! پیری من زودرس بود . و از این گفتار امام فهمیدم که رنگ خضاب است .(ادامه در پست بعدی)
در منزل بنی مقاتل به امام اطلاع دادند که ((عبیداللّه بن حرّ جعفی )) نیز در این منزل اقامت گزیده است ، امام علیه السلام نخست حجاج بن مسروق را به نزد وی فرستاد ، حجاج گفت : ای فرزند حر ! هدیه گرانبها و ارمغان پرارجی برای تو آورده ام اگر بپذیری، اینک حسین بن علی علیهما السلام به اینجا آمده است وتو را به یاری می طلبد ، به او بپیوندی تا به ثواب و سعادت بزرگی نایل گردی که اگر در رکاب او بجنگی به ثواب بی حدی رسیده ای و اگر کشته شوی به شهادت نایل شده ای .
عبیداللّه بن حر گفت : به خدا سوگند ! من از شهر کوفه بیرون نیامدم مگر اینکه اکثر مردم این شهر ، خود را به جنگ او و سرکوبی شیعیانش آماده می کردند و برای من مسلم است که او در این جنگ کشته خواهد شد و من توانایی یاری و کمک او را ندارم و اصلاً دوست ندارم که او مرا ببیند و من او را .
حجاج به نزد امام علیه السلام بازگشت و پاسخ ((ابن حر)) را به عرض وی رسانید. خود امام با چند تن از اصحابش به نزد عبیداللّه آمد و او از امام استقبال نمود و خوشامد گفت .
خود عبیداللّه جریان این ملاقات را چنین توصیف می کند که : چون چشمم به آن حضرت افتاد ، دیدم من در دوران عمرم زیباتر و چشم پر کن تر از او ندیده ام ولی در عین حال به هیچکس مانند او دلم نسوخته است و هیچگاه نمی توانم آن منظره را فراموش کنم که وقتی آن حضرت حرکت می کرد چند کودک نیز دور او را گرفته بودند . #حدیث#احادیث#روایت#روایات#امام#امامان#معصوم#معصومین#امامت#hadis#imam#شیعه#تشیع#اسلام#اهل_بیت#اهلبیت#حسین#امام_حسین#عاشورا#کربلا#از_مدینه_تا_کربلا#
((ابن حر)) می گوید : چون به قیافه امام تماشا کردم ، دیدم رنگ محاسنش شدیدا مشکی است پرسیدم که رنگ طبیعی است یا از خضاب استفاده کرده اید ؟ امام پاسخ داد ای ابن حر ! پیری من زودرس بود . و از این گفتار امام فهمیدم که رنگ خضاب است .(ادامه در پست بعدی)
۶۳۲
۲۷ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.