♡My little lady♡
پارت ۸_
×بازم همو دیدیم
برگشتم و با همون پسری که توی مهمونی دیده بودم مواجه شدم
برق از سرم پرید
بهش محل نذاشتم و خواستم که به راهم ادامه بدم که
نزدیکم شد و دستشو گذاشت روی دهنم و کشون کشون برد تو اتاقش
درو باز کرد و انداختم رو تخت و پاهاشو روی پاهام گذاشت که نتونم تکون بدم ؛ بعد شروع کرد به درآوردن لباسام
بلوزمو دراورده بود و سعی میکرد سوتینمو هم دربیاره که
صدای در اومد ، یکی از بیرون سه چهار بار دستگیره رو تکون داد و بعدم شروع کرد به کوبیدن به در ، بعداز چند ثانیه به در تنه زد و با یه حرکت لولای درو شکوند
تهیونگ بود که وارد اتاق شد ، از یقهش گرفت ، پرتش کرد تو دیوار و شروع کرد به زدنش
واسه اولین بار بود که با تمام وجود زار میزدم
اشکام از ته وجودم بیرون میومد
روی تخت ؛ تقریبا لخت نشسته بودم و دعوای بینشونو تماشا میکردم
(تهیونگ ×
سه می _
جیسونگ اینجا چیزی نمیگه فقط گوش میده)
×مگه بهت نگفتم بار آخرت باشه به دخترای من دست میزنی ؟ هاااا؟؟ گفتم یا نگفتمم؟؟؟
جملهی آخرشو با صدای کلفت و بلند گفت.
به زدن پسره ادامه داد تا جایی که صورتش زیر دستای تهیونگ آش و لاش شده بود
×لیاقتته انقد بزنمت که همین جا بمیری
چشام خیس شده بود و دیگه نمیخواستم ادامهی این اتفاقا رو ببینم
_تهیونگ !
روشو بهم کرد و یه نگاه به سرتا پای لختم انداخت ، خودمو جمع کردم و گفتم
_بسه ؛ لطفا
مردو پرت کرد زمین و بهش گفت
× تموم نشده جیسونگ ، تموم نشده
سریع اومد سمتم ، کتشو دراورد و انداخت روم
بعدم دست راستشو گذاشت پشت زانو و دست چپشو پشت گردنم و بلندم کردو بردم توی اتاق ،
آروم منو گذاشت روی تخت و از تو چمدونم یه دست بلوز و شلوار درآورد و گذاشت کنارم
کتشو محکم دورم پیچیده بودم
اون سر تخت نشست و شروع کرد به باز کردن دکمه های پیرهنش
دوباره خشک شدم ؛ چیکار داره میکنه ؟؟
نکنه ! نه ! اینکارو نمیکنه ! حداقل مطمئنم کیم تهیونگ اینکارو نمیکنه !
یه بلوز نخی از تو چمدونش درآورد و پوشید
+هروقت لباستو پوشیدی بگو برگردم
خیالم راحت شد ، سریع لباسارو پوشیدم
_پوشیدم
برگشت و روی تخت دراز کشید
منم کنارش دراز کشیدم ، کمکم داشتم بهش اعتماد میکردم
×خوبی ؟ اون عوضی کاری باهات نکرد؟
سرمو به نشونهی نه تکون دادم
بغضم ترکید و محکم بغلش کردم
شروع کرد به نوازش کردن موهام
_به ندرت پیش میاد گریه کنم ؛ ولی اگه گریم بگیره دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم
×اشکالی نداره ؛ تموم شد.
نگران نباش ؛ ازش نمیگذرم.
تو دلم گفتم :
با اینکه تهیونگ آدم سردیه ولی تا الان بیشتر از هرکسی پشتیبانم بوده. دیگه از اینکه باهاشم نمیترسم.
ولی منو برای چی میخواد؟
حمایت یادتون نره ♡ ممنونم♡
#فیک
#کیم_تهیونگ
#فیک_مافیایی
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#تهیونگ
×بازم همو دیدیم
برگشتم و با همون پسری که توی مهمونی دیده بودم مواجه شدم
برق از سرم پرید
بهش محل نذاشتم و خواستم که به راهم ادامه بدم که
نزدیکم شد و دستشو گذاشت روی دهنم و کشون کشون برد تو اتاقش
درو باز کرد و انداختم رو تخت و پاهاشو روی پاهام گذاشت که نتونم تکون بدم ؛ بعد شروع کرد به درآوردن لباسام
بلوزمو دراورده بود و سعی میکرد سوتینمو هم دربیاره که
صدای در اومد ، یکی از بیرون سه چهار بار دستگیره رو تکون داد و بعدم شروع کرد به کوبیدن به در ، بعداز چند ثانیه به در تنه زد و با یه حرکت لولای درو شکوند
تهیونگ بود که وارد اتاق شد ، از یقهش گرفت ، پرتش کرد تو دیوار و شروع کرد به زدنش
واسه اولین بار بود که با تمام وجود زار میزدم
اشکام از ته وجودم بیرون میومد
روی تخت ؛ تقریبا لخت نشسته بودم و دعوای بینشونو تماشا میکردم
(تهیونگ ×
سه می _
جیسونگ اینجا چیزی نمیگه فقط گوش میده)
×مگه بهت نگفتم بار آخرت باشه به دخترای من دست میزنی ؟ هاااا؟؟ گفتم یا نگفتمم؟؟؟
جملهی آخرشو با صدای کلفت و بلند گفت.
به زدن پسره ادامه داد تا جایی که صورتش زیر دستای تهیونگ آش و لاش شده بود
×لیاقتته انقد بزنمت که همین جا بمیری
چشام خیس شده بود و دیگه نمیخواستم ادامهی این اتفاقا رو ببینم
_تهیونگ !
روشو بهم کرد و یه نگاه به سرتا پای لختم انداخت ، خودمو جمع کردم و گفتم
_بسه ؛ لطفا
مردو پرت کرد زمین و بهش گفت
× تموم نشده جیسونگ ، تموم نشده
سریع اومد سمتم ، کتشو دراورد و انداخت روم
بعدم دست راستشو گذاشت پشت زانو و دست چپشو پشت گردنم و بلندم کردو بردم توی اتاق ،
آروم منو گذاشت روی تخت و از تو چمدونم یه دست بلوز و شلوار درآورد و گذاشت کنارم
کتشو محکم دورم پیچیده بودم
اون سر تخت نشست و شروع کرد به باز کردن دکمه های پیرهنش
دوباره خشک شدم ؛ چیکار داره میکنه ؟؟
نکنه ! نه ! اینکارو نمیکنه ! حداقل مطمئنم کیم تهیونگ اینکارو نمیکنه !
یه بلوز نخی از تو چمدونش درآورد و پوشید
+هروقت لباستو پوشیدی بگو برگردم
خیالم راحت شد ، سریع لباسارو پوشیدم
_پوشیدم
برگشت و روی تخت دراز کشید
منم کنارش دراز کشیدم ، کمکم داشتم بهش اعتماد میکردم
×خوبی ؟ اون عوضی کاری باهات نکرد؟
سرمو به نشونهی نه تکون دادم
بغضم ترکید و محکم بغلش کردم
شروع کرد به نوازش کردن موهام
_به ندرت پیش میاد گریه کنم ؛ ولی اگه گریم بگیره دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم
×اشکالی نداره ؛ تموم شد.
نگران نباش ؛ ازش نمیگذرم.
تو دلم گفتم :
با اینکه تهیونگ آدم سردیه ولی تا الان بیشتر از هرکسی پشتیبانم بوده. دیگه از اینکه باهاشم نمیترسم.
ولی منو برای چی میخواد؟
حمایت یادتون نره ♡ ممنونم♡
#فیک
#کیم_تهیونگ
#فیک_مافیایی
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#تهیونگ
۹.۲k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.