تک پارتی جیمین
ویو آچا
سلام من آچا هستم ۲۶ سالمه و ۱ ساله که با پارک جیمین ازدواج کردم ( دیگه جیمین رو معرفی نمی کنم خودتون می دونید )
اما چند روزیه که خیلی باهام سرد شده
شبا خیلی دیر میاد خونه یا بهتر بگم اصلاً نمیاد ... وقتایی هم که هست اصلاً باهم کوچیک ترین صحبتیم نمی کنیم اوایل ازدواجمون اصلاً اینطوری نبود .... تازگیا خیلی عوض شده ... کم کم دارم بهش شک می کنم .... ن.نه بابا این چه حرفیه ... اون بهت خ.خیانت نمی کنه
ویو جیمین
این چند وقته .. آچا برام خیلی تکراری شده ... من تازگیا با لینا آشنا شدم .. دختر مهربونیه و دل منو صاحب شده
اصلاً حوصله ی آچا رو ندارم ... واسه همین صبح زود از خونه می زنم بیرون و شباهم نمی رم خونه ... امروزم کارام تو کمپانی تموم شد و رفتم خونه ای که مال خودم و لینا بود .... ( علامت جیمین _ علامت لینا = )
در زدم که لینا درو باز کرد
= اوو ... سلام جیمینا ... خوبی عزیزم ؟
_ سلام عشقم ... اوخ من عاشق این جیمینا گفتنتم دیگه ... خوبم تو چطوری؟
= هوم منم خوبم
_ حالا می زاری بیام تو ؟ ( خنده )
= او آره ( خنده )
_ خب خب .. عشقم یه خبر خوب دارم
= چی ؟
_ من می خوام به آچا بگم که دیگه دوسش ندارم و ازش طلاق بگیرم و با عشق حقیقی زندگیم ازدواج کنم
= اوه ... این بهترین خبری بود که می شد بشنوم ... ممنونم ددی
_ اوهوم .... بیبی گرل من شیطون شده؟
= تو اینطوری فکر کن
( و یه شب اصمات .. چیه فکر کردی میندیسم ؟ زارت 👍🏻 برو تصبیحت رو بردار )
فردا ویو آچا
از خواب بیدار شدم ... رفتم سرویس و کارای مربوط رو انجام دادم و رفتم صبحانه خوردم .......... بعد صبحانه رفتم سراغ گوشیم و به جیمین زنگ زدم
بوق
بوق
بوق
بوق
بوق
و جواب داد
_ چچچچچتتتتتهههههه ( عربده )
+ س.سلام ... خوبی ؟ م.من چمه ؟ تو چته که نزدیک ۵ ماه که حتی به من یه سلام ساده هم نمی دی ههههاااااا تتتتووووو چچچچچچتتتته ( داد )
_ زرتو بزن
از مدل حرف زدنش تو شک بودم ... اون همون جیمینی بود که به منو برادرم نامجون قول داده بود ازم محافظت و مراقبت کنه ؟
_ اگه حرفی نداری بببباااااای ( آخرش داد )
وگوشیو قطع کرد
بغض گلومو چنگ می زد .. می دونستم الان کمپانیه پس اماده شدمو رفتم کمپانیش که برادرم نامجونو دیدم
( علامت نامجون & علامت آچا + )
& اوووو خوشگلم ... اینجا چی کار می کنی ؟
+ سلام نامجونا ... اومدم با جیمین حرف بزنم
& اوکی ...... سر تمرینه
+ اوهوم
رفتم که دیدم داره با لینا لاس می زنه ( لیناهم جزو یه گروه کی پاپ بیود 😐 )
+ اووو .. سلام .. خوبی جیمین .. سلام خانم لینا
= سلام خانم پ.پارک آچا ( پارک رو با حرص گفت )
_ سلام ... پرا اومدی اینجا ؟ آها راستی خوب شد اومدی چون باید یه چیزیو بهت بگم
= خب با اجازه ... من دیگه می رم
+ بگو منتظرم ...
_ آچا .... من می خوام ازت طلاق بگیرم
من دیگه دوست ندارم
ادامه داره
سلام من آچا هستم ۲۶ سالمه و ۱ ساله که با پارک جیمین ازدواج کردم ( دیگه جیمین رو معرفی نمی کنم خودتون می دونید )
اما چند روزیه که خیلی باهام سرد شده
شبا خیلی دیر میاد خونه یا بهتر بگم اصلاً نمیاد ... وقتایی هم که هست اصلاً باهم کوچیک ترین صحبتیم نمی کنیم اوایل ازدواجمون اصلاً اینطوری نبود .... تازگیا خیلی عوض شده ... کم کم دارم بهش شک می کنم .... ن.نه بابا این چه حرفیه ... اون بهت خ.خیانت نمی کنه
ویو جیمین
این چند وقته .. آچا برام خیلی تکراری شده ... من تازگیا با لینا آشنا شدم .. دختر مهربونیه و دل منو صاحب شده
اصلاً حوصله ی آچا رو ندارم ... واسه همین صبح زود از خونه می زنم بیرون و شباهم نمی رم خونه ... امروزم کارام تو کمپانی تموم شد و رفتم خونه ای که مال خودم و لینا بود .... ( علامت جیمین _ علامت لینا = )
در زدم که لینا درو باز کرد
= اوو ... سلام جیمینا ... خوبی عزیزم ؟
_ سلام عشقم ... اوخ من عاشق این جیمینا گفتنتم دیگه ... خوبم تو چطوری؟
= هوم منم خوبم
_ حالا می زاری بیام تو ؟ ( خنده )
= او آره ( خنده )
_ خب خب .. عشقم یه خبر خوب دارم
= چی ؟
_ من می خوام به آچا بگم که دیگه دوسش ندارم و ازش طلاق بگیرم و با عشق حقیقی زندگیم ازدواج کنم
= اوه ... این بهترین خبری بود که می شد بشنوم ... ممنونم ددی
_ اوهوم .... بیبی گرل من شیطون شده؟
= تو اینطوری فکر کن
( و یه شب اصمات .. چیه فکر کردی میندیسم ؟ زارت 👍🏻 برو تصبیحت رو بردار )
فردا ویو آچا
از خواب بیدار شدم ... رفتم سرویس و کارای مربوط رو انجام دادم و رفتم صبحانه خوردم .......... بعد صبحانه رفتم سراغ گوشیم و به جیمین زنگ زدم
بوق
بوق
بوق
بوق
بوق
و جواب داد
_ چچچچچتتتتتهههههه ( عربده )
+ س.سلام ... خوبی ؟ م.من چمه ؟ تو چته که نزدیک ۵ ماه که حتی به من یه سلام ساده هم نمی دی ههههاااااا تتتتووووو چچچچچچتتتته ( داد )
_ زرتو بزن
از مدل حرف زدنش تو شک بودم ... اون همون جیمینی بود که به منو برادرم نامجون قول داده بود ازم محافظت و مراقبت کنه ؟
_ اگه حرفی نداری بببباااااای ( آخرش داد )
وگوشیو قطع کرد
بغض گلومو چنگ می زد .. می دونستم الان کمپانیه پس اماده شدمو رفتم کمپانیش که برادرم نامجونو دیدم
( علامت نامجون & علامت آچا + )
& اوووو خوشگلم ... اینجا چی کار می کنی ؟
+ سلام نامجونا ... اومدم با جیمین حرف بزنم
& اوکی ...... سر تمرینه
+ اوهوم
رفتم که دیدم داره با لینا لاس می زنه ( لیناهم جزو یه گروه کی پاپ بیود 😐 )
+ اووو .. سلام .. خوبی جیمین .. سلام خانم لینا
= سلام خانم پ.پارک آچا ( پارک رو با حرص گفت )
_ سلام ... پرا اومدی اینجا ؟ آها راستی خوب شد اومدی چون باید یه چیزیو بهت بگم
= خب با اجازه ... من دیگه می رم
+ بگو منتظرم ...
_ آچا .... من می خوام ازت طلاق بگیرم
من دیگه دوست ندارم
ادامه داره
۹.۳k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.