My amazing moon🌙🐾💕 p³⁷
فردا صبح....
لونا « صبح از خواب بیدار شدم،با فکر اینکه شاید نگهبانا رفته باشن، رفتم بیرون ولی با دیدن دوبارشون متوجه شدم عالیجناب واقعا منو زندونی کرده...حس میکردم ناراحت ترین فر د این جمع منم...اونگوم رو فرستاده بودم از اطراف قصر برام خبر بیاره... توی اتاق نشسته بودم که سویی و اونگوم وارد شدند....
لونا « خب چخبره....
اونگوم « بانوی من غیبت دیروزتون کل قصر رو به سروصدا در آورده....عالیجناب امروز جلسه با وزرا در تالار بزرگ دارند و به احتمال زیاد جناح جنوب میخوان نبود شمارو در تولد ملکه مادر و غیبتتون و حضورتون در آتش سوزی رو میخوان بهونه ای برای بی کفایتی شما جلوه بدن مخصوصا وزیر لی که بخاطر ملکه نشدن دخترش بد تره...
سویی « بانوی من، نباید بذارید اینطوری پیش بره...اگه به همین روال باشه شما هرروز باید اینجا بمونید و حتی با عالیجناب هم نتونین حرف بزنین....
لونا « خب چه راه حلی داری..
سویی « خب بانوی من منو اونگوم یه فکری داریم....
جونگکوک « به محض ورودم به تالار همگی تعظیمی کردند و بحث اصلی توسط وزیر لی شروع شد...
وزیر لی « سرورم جناح جنوب و اداره دادگستری از بی کفایتی ملکه جوان شکایت دارند....قبل از هرچیزی میدونیم که فقط ورود شما به بخش سری اداره دادگستری امکان پذیره و این که اونشب ملکه اونجا بودند نوعی سرپیچی از قانونه، مورد دوم ممکنه آتیش سوزی کار خود ملکه باشه! چون غیر از ایشون هیچکس اون اطراف نبود! مورد بعدی تولد ملکه مادره! ایشون بیماری رو بهانه کردند تا تولد ملکه مادر حضور نیابند و ما ایشون رو توی بخش سری پیدا کردیم! و غیبت یکروزشون! ایشون نباید بذارن به عنوان فرد دوم کشور این غیبت غیرمجاز صورت بگیره....
لونا « صبح از خواب بیدار شدم،با فکر اینکه شاید نگهبانا رفته باشن، رفتم بیرون ولی با دیدن دوبارشون متوجه شدم عالیجناب واقعا منو زندونی کرده...حس میکردم ناراحت ترین فر د این جمع منم...اونگوم رو فرستاده بودم از اطراف قصر برام خبر بیاره... توی اتاق نشسته بودم که سویی و اونگوم وارد شدند....
لونا « خب چخبره....
اونگوم « بانوی من غیبت دیروزتون کل قصر رو به سروصدا در آورده....عالیجناب امروز جلسه با وزرا در تالار بزرگ دارند و به احتمال زیاد جناح جنوب میخوان نبود شمارو در تولد ملکه مادر و غیبتتون و حضورتون در آتش سوزی رو میخوان بهونه ای برای بی کفایتی شما جلوه بدن مخصوصا وزیر لی که بخاطر ملکه نشدن دخترش بد تره...
سویی « بانوی من، نباید بذارید اینطوری پیش بره...اگه به همین روال باشه شما هرروز باید اینجا بمونید و حتی با عالیجناب هم نتونین حرف بزنین....
لونا « خب چه راه حلی داری..
سویی « خب بانوی من منو اونگوم یه فکری داریم....
جونگکوک « به محض ورودم به تالار همگی تعظیمی کردند و بحث اصلی توسط وزیر لی شروع شد...
وزیر لی « سرورم جناح جنوب و اداره دادگستری از بی کفایتی ملکه جوان شکایت دارند....قبل از هرچیزی میدونیم که فقط ورود شما به بخش سری اداره دادگستری امکان پذیره و این که اونشب ملکه اونجا بودند نوعی سرپیچی از قانونه، مورد دوم ممکنه آتیش سوزی کار خود ملکه باشه! چون غیر از ایشون هیچکس اون اطراف نبود! مورد بعدی تولد ملکه مادره! ایشون بیماری رو بهانه کردند تا تولد ملکه مادر حضور نیابند و ما ایشون رو توی بخش سری پیدا کردیم! و غیبت یکروزشون! ایشون نباید بذارن به عنوان فرد دوم کشور این غیبت غیرمجاز صورت بگیره....
۴۰.۹k
۰۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.