بازی عشق شیطان پارت ۹
☆P. . . 9☆
کارلو: صددرصد. حالا پاشو بریم صبحونه بخوریم.
رفتن صبحونه خوردن و کارلو آماده شد که بره شرکت...
هه این: وایسا میشه منم برسونی؟
کارلو: نه خانم شما همینجا میمونی.
هه این: چی؟!
که کارلو سریع در رفت بیرون...
هه این: از دست این پسر.
ویو کارلو:
بعد یکمی رسیدم شرکت...
مستقیم رفتم سمت دفترم...
بعد نیم ساعتی لوکا، مین سو،یه جون و سوهو اومدم دفترم...
لوکا: میشه حرف بزنیم؟
کارلو: آره معلومه.
ویو لوکا:
چیزایی که اون شب دیدم رو براشون تعریف کردم...
لوکا: اما اگه پدر از قرار گذاشتن شما خبردار بشه چی؟
کارلو: مطمئنم فعلا خبردار نمیشه. اما اونی که تو دیدیش به نظرت از طرف کی اومده بوده؟
مین سو: الان لوکا به سه نفر شک داره. ژوئن، هانول، پدرتون ولی الان...
کارلو: ژوئن؟!!!
لوکا: آره خب.
کارلو: نه از طرف ژوئن هم نیست. اون چنین کاری نمیکنه، قطعا از طرف پدر هم نیست.
یه جون: پس یعنی میگی از طرف هانول بوده؟
مین سو: اما هانول چرا باید برای لوکا جاسوس بزاره؟
سوهو: به نظرت کار کس دیگه ایه؟
کارلو: احتمالا. ممکنه کار کسی باشه که ما اصلا بهش شک نکردیم، ولی هانول هم نمیتونیم بی خیالش بشیم.
مین سو: اما چرا میگی قطعا کار ژوئن نیست؟
کارلو: گفتم ژوئن هیچ وقت چنین کاری نمیکنه به خطر هه این هم که شده این کارو نمیکنه.
لوکا: اما طبق آخرین خبرایی که جاسوسم بهم داده به نظر میاد ژوئن هنوزم داره دنبال هه این میگرده. حالا هم که عاشق تو...
کارلو: ادامه نده، میدونم چی میگی.
سوهو: فک میکنی اون موقع چقدر دیوونه شده وقتی هه این یه دفعه ای اون کار رو کرد؟
یه جون: هه این به خاطر خود ژوئن اون کار رو کرد.
لوکا: حالا هم که میبینین چندین ساله اون شیطانه.
کارلو: به نظرتون به خاطر هه این اینکارو کرده و شیطان شده؟
لوکا: شاید.
سوهو: حالا بیخیالش فعلا از بین این سه نفر فقط هانول میمونه پس؟
مین سو: گمونم.
کارلو: باید یه جوری اون جاسوسه رو بگیریم.
یه جون: ولی...
که یهو گوشی یه جون زنگ خورد...
یه جون: پدرتونه.
لوکا: چی؟
(پدر کارلو و لوکا با ج.م نشون داده میشه)
یه جون: بله جناب مارتینو؟
ج.م: اوه یه جون پسرم، میشه گوشی رو به کارلو بدی؟
یه جون: بله حتما.
که گوشیو داد به کارلو...
کارلو: سلام پدر.
ج.م: سلا کارلو.
کارلو: بله پدر کاری داشتین؟
ج.م: شنیدم که عاشق خواهر خونده ات، هه این شدی.
کارلو: شما از کجا فهمیدین پدر؟!
ج.م: فک کنم شروع به قرار گذاشتن کردین درسته؟
کارلو: بله پدر.
ج.م: شاید تعجب کنی اما من مشکلی با این موضوع ندارم. از اونجایی که نمیدونه عاشق برادر خونده اش شده مشکلی پیش نمیاد.
کارلو(با خوشحالی): جدی میگید پدر؟
ج.م: البته.
کارلو: واقعا خیلی ممنونم پدر.
ج.م: خب دیگه باید قطع کنم واسه ی همین زنگ زدم.
کارلو:...
کارلو: صددرصد. حالا پاشو بریم صبحونه بخوریم.
رفتن صبحونه خوردن و کارلو آماده شد که بره شرکت...
هه این: وایسا میشه منم برسونی؟
کارلو: نه خانم شما همینجا میمونی.
هه این: چی؟!
که کارلو سریع در رفت بیرون...
هه این: از دست این پسر.
ویو کارلو:
بعد یکمی رسیدم شرکت...
مستقیم رفتم سمت دفترم...
بعد نیم ساعتی لوکا، مین سو،یه جون و سوهو اومدم دفترم...
لوکا: میشه حرف بزنیم؟
کارلو: آره معلومه.
ویو لوکا:
چیزایی که اون شب دیدم رو براشون تعریف کردم...
لوکا: اما اگه پدر از قرار گذاشتن شما خبردار بشه چی؟
کارلو: مطمئنم فعلا خبردار نمیشه. اما اونی که تو دیدیش به نظرت از طرف کی اومده بوده؟
مین سو: الان لوکا به سه نفر شک داره. ژوئن، هانول، پدرتون ولی الان...
کارلو: ژوئن؟!!!
لوکا: آره خب.
کارلو: نه از طرف ژوئن هم نیست. اون چنین کاری نمیکنه، قطعا از طرف پدر هم نیست.
یه جون: پس یعنی میگی از طرف هانول بوده؟
مین سو: اما هانول چرا باید برای لوکا جاسوس بزاره؟
سوهو: به نظرت کار کس دیگه ایه؟
کارلو: احتمالا. ممکنه کار کسی باشه که ما اصلا بهش شک نکردیم، ولی هانول هم نمیتونیم بی خیالش بشیم.
مین سو: اما چرا میگی قطعا کار ژوئن نیست؟
کارلو: گفتم ژوئن هیچ وقت چنین کاری نمیکنه به خطر هه این هم که شده این کارو نمیکنه.
لوکا: اما طبق آخرین خبرایی که جاسوسم بهم داده به نظر میاد ژوئن هنوزم داره دنبال هه این میگرده. حالا هم که عاشق تو...
کارلو: ادامه نده، میدونم چی میگی.
سوهو: فک میکنی اون موقع چقدر دیوونه شده وقتی هه این یه دفعه ای اون کار رو کرد؟
یه جون: هه این به خاطر خود ژوئن اون کار رو کرد.
لوکا: حالا هم که میبینین چندین ساله اون شیطانه.
کارلو: به نظرتون به خاطر هه این اینکارو کرده و شیطان شده؟
لوکا: شاید.
سوهو: حالا بیخیالش فعلا از بین این سه نفر فقط هانول میمونه پس؟
مین سو: گمونم.
کارلو: باید یه جوری اون جاسوسه رو بگیریم.
یه جون: ولی...
که یهو گوشی یه جون زنگ خورد...
یه جون: پدرتونه.
لوکا: چی؟
(پدر کارلو و لوکا با ج.م نشون داده میشه)
یه جون: بله جناب مارتینو؟
ج.م: اوه یه جون پسرم، میشه گوشی رو به کارلو بدی؟
یه جون: بله حتما.
که گوشیو داد به کارلو...
کارلو: سلام پدر.
ج.م: سلا کارلو.
کارلو: بله پدر کاری داشتین؟
ج.م: شنیدم که عاشق خواهر خونده ات، هه این شدی.
کارلو: شما از کجا فهمیدین پدر؟!
ج.م: فک کنم شروع به قرار گذاشتن کردین درسته؟
کارلو: بله پدر.
ج.م: شاید تعجب کنی اما من مشکلی با این موضوع ندارم. از اونجایی که نمیدونه عاشق برادر خونده اش شده مشکلی پیش نمیاد.
کارلو(با خوشحالی): جدی میگید پدر؟
ج.م: البته.
کارلو: واقعا خیلی ممنونم پدر.
ج.م: خب دیگه باید قطع کنم واسه ی همین زنگ زدم.
کارلو:...
۲.۴k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.