دوست برادرم 7...
ویو ا.ت
باهم نشستیم روی مبلا بعد چند دقیقه
منو لیا رفتیم توی اتاقم و با هم خوابیدیم
چون اتاقا کافی نبودن منو لیا با هم خوابیدم
(مغزتونو با اسید بشورین منحرفا)
«فردا صبح»
ویو ا.ت
با نور خورشید پاشدم رفتم دستشویی کارای
شخصی رو انجام دادم و یه دوش گرفتم بعد اومدم بیرون و
لیا رو بیدار کردم و رفتم پایین صبحونه درست کردم
که اعضا اومدن پایین
جین: هی ما سینگل به گور میشیم
نامجون: اوهوم
شوگا: چه زری می زنین دلتو...
که گوشیم از روی میز زنگ خورد شوگا دیدش
و محوش شده بود اون عکس یونا بود که
روی صفحه گوشیم افتاده بود یه خنده ی ای
زدم و گوشی رو جواب دادم
(+: الو
یونا: الوووووو دختررررر کجایییی؟
+: هی چیشده؟
یونا: هیچ کرمم گرفت اذیتت کنم
+: بیشعور
یونا: خوب چه خبر؟
+: یونا یه خبر خوب
یونا: چی چیه بگوووو؟
+: برگشتیم کرهههه
یونا: جیغغغغغغغغغغغغ
+: مرضضضضضض
یونا همین الان میام
+: چی...)
+: وا چرا قطع کرد من که آدرسو نداده
بودم ولش خودش می تونن پیدامون کنه
شوگا: ا.ت
+: هوم؟
شوگا: اون کی بود؟
+: چرا؟
شوگا: همین جوری
جیهوپ: واییییی شوگا عاشق شدههههه
شوگا: هویییییی
کوک: خوب درست میگه دیگه دروغ میگه؟
+: .خنده.
صدای در اومد یعنی یونا به همین زودی رسید؟
اووووو ببین کیا رو آورده جولیا و آیو و لونا سان رو هم آورده
(کبود اسم🔪)
همه پریدیم بغل هم ولی اعضا
روی میز مات و مبهوت داشتن نگاهمون میکردم
یونا: (دهنش سه متر بازه چون اونم بایسش
شوگا بوده)
شوگا: س سلام
یونا: سلام
شوگا: شما سینگلی؟
+: ا(.ت از خنده فکش درد گرفت)
جولیا: اهم اهم
جین: سلام .خنده.
جولیا: هوم سلام
جین با بشین اوکی
+_×~: 😐🔪
نامجون: سلامممممم
آیو: ب بله سلام
نامجون: شما خیلی خوشگلی
_: 🌚
جیهوپ: خوی شما خوب؟
سان: ب بله ممنون
جیهوپ: پیام پیشم بشین
~+:🔪😐 _×:🌪️
کوک: سلام خانم جئون
لونا: جان؟
کوک: اوخی
(پ.ن: شما چه مرگتونه اعضا: تاثیرات عاشقیه
پ.ن: پی دی میشمممممم پی دی نیم: هان؟
پ.ن: بیا جمع کن اینا رو عاشق دوستای ا.ت شدن
تازه رسم عاشقیم بلد نیستن و بحث همین
گونه ادامه دارد)
+: هوییییییییی چی کار می کنین؟
اعضا:🔪☺️
+: دخترا بیاین بریم اینجا داره خطر ناک میشه
دخترا: موافقیم
ویو ا.ت
باهم رفتیم بیرون و قدم زدیم
و هی میگفتیم و میخندیدیم
«یک هفته بعد»
ویو ا.ت
عاقد: بنده وکیلم؟
همزمان +: بلهههههه _: بلهههههه
راوی
و این گونه شد که تهیونگ و ا.ت با هم ازدواج
کردن و بعد یه سال بچشون بدنیا آمد و با هم
زندگی خوبی رو رقم زدن و بقیه ی اعضا هم با دوست
های ا.ت برای همیشه زندگی کردن و
«پایان»
حالا دیگه از فاز بیاین بیرون تا برم فیک
بعدی رو آماده کنم🙂🔪
باهم نشستیم روی مبلا بعد چند دقیقه
منو لیا رفتیم توی اتاقم و با هم خوابیدیم
چون اتاقا کافی نبودن منو لیا با هم خوابیدم
(مغزتونو با اسید بشورین منحرفا)
«فردا صبح»
ویو ا.ت
با نور خورشید پاشدم رفتم دستشویی کارای
شخصی رو انجام دادم و یه دوش گرفتم بعد اومدم بیرون و
لیا رو بیدار کردم و رفتم پایین صبحونه درست کردم
که اعضا اومدن پایین
جین: هی ما سینگل به گور میشیم
نامجون: اوهوم
شوگا: چه زری می زنین دلتو...
که گوشیم از روی میز زنگ خورد شوگا دیدش
و محوش شده بود اون عکس یونا بود که
روی صفحه گوشیم افتاده بود یه خنده ی ای
زدم و گوشی رو جواب دادم
(+: الو
یونا: الوووووو دختررررر کجایییی؟
+: هی چیشده؟
یونا: هیچ کرمم گرفت اذیتت کنم
+: بیشعور
یونا: خوب چه خبر؟
+: یونا یه خبر خوب
یونا: چی چیه بگوووو؟
+: برگشتیم کرهههه
یونا: جیغغغغغغغغغغغغ
+: مرضضضضضض
یونا همین الان میام
+: چی...)
+: وا چرا قطع کرد من که آدرسو نداده
بودم ولش خودش می تونن پیدامون کنه
شوگا: ا.ت
+: هوم؟
شوگا: اون کی بود؟
+: چرا؟
شوگا: همین جوری
جیهوپ: واییییی شوگا عاشق شدههههه
شوگا: هویییییی
کوک: خوب درست میگه دیگه دروغ میگه؟
+: .خنده.
صدای در اومد یعنی یونا به همین زودی رسید؟
اووووو ببین کیا رو آورده جولیا و آیو و لونا سان رو هم آورده
(کبود اسم🔪)
همه پریدیم بغل هم ولی اعضا
روی میز مات و مبهوت داشتن نگاهمون میکردم
یونا: (دهنش سه متر بازه چون اونم بایسش
شوگا بوده)
شوگا: س سلام
یونا: سلام
شوگا: شما سینگلی؟
+: ا(.ت از خنده فکش درد گرفت)
جولیا: اهم اهم
جین: سلام .خنده.
جولیا: هوم سلام
جین با بشین اوکی
+_×~: 😐🔪
نامجون: سلامممممم
آیو: ب بله سلام
نامجون: شما خیلی خوشگلی
_: 🌚
جیهوپ: خوی شما خوب؟
سان: ب بله ممنون
جیهوپ: پیام پیشم بشین
~+:🔪😐 _×:🌪️
کوک: سلام خانم جئون
لونا: جان؟
کوک: اوخی
(پ.ن: شما چه مرگتونه اعضا: تاثیرات عاشقیه
پ.ن: پی دی میشمممممم پی دی نیم: هان؟
پ.ن: بیا جمع کن اینا رو عاشق دوستای ا.ت شدن
تازه رسم عاشقیم بلد نیستن و بحث همین
گونه ادامه دارد)
+: هوییییییییی چی کار می کنین؟
اعضا:🔪☺️
+: دخترا بیاین بریم اینجا داره خطر ناک میشه
دخترا: موافقیم
ویو ا.ت
باهم رفتیم بیرون و قدم زدیم
و هی میگفتیم و میخندیدیم
«یک هفته بعد»
ویو ا.ت
عاقد: بنده وکیلم؟
همزمان +: بلهههههه _: بلهههههه
راوی
و این گونه شد که تهیونگ و ا.ت با هم ازدواج
کردن و بعد یه سال بچشون بدنیا آمد و با هم
زندگی خوبی رو رقم زدن و بقیه ی اعضا هم با دوست
های ا.ت برای همیشه زندگی کردن و
«پایان»
حالا دیگه از فاز بیاین بیرون تا برم فیک
بعدی رو آماده کنم🙂🔪
۱۵.۴k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.