part: 46
از بین اون جمعیت فقط صدای تشویق مینوو به گوشم میخورد وقتیم داشتم سخنرانی میکردم با صفحه گوشیش کلمه بهت افتخار میکنم خرگوشی رو نشون میداد
هانا: شما دوستامین یا بلای جونم
جیمین: یا ببینم لهجه ات دوباره برگشته
یونجی: ارع از وقتی رفتن بوسان لهجه بوسانیش برگشت
هانا: باید روش کار کنم وگرنه گند میزنم به اهنگا
یون کیونگ: ولی این لهجت خیلی کیوته
فیلیکس: این تمام وجودش کیوته
بعد اینکه همه بچه ها بهم تبریک گفتن دیگه ازونجا اومدیم بیرون بیرون هم بعد1 مصاحبه با خبرنگارا سوار ماشین شدیمو برگشتیم خوابگاه
***
امروز به ی برنامه دعوت شده بودیم ولی اصلا دوس نداشتم برم چون این مجریش ی جوریه بهتر بخوام توضیح بدم یکی از هیترامونه
تو بک استیج نشسته بودیم و داشتیم واسه برنامه اماده میشدیم
دوربین داشت فیلم میگرفت ازمون و مام کارهای خودمونو میکردیم
هانا: راستی غیر خودمون گروهای دیگم هستن
یون کیونگ: ارع جوری که گفتن
داشتم قهوه میخوردم که دستم دوباره شروع به لرزش کرد نزدیک بود کل قهوه بریزه رو دستم قهوه رو رو میز گذاشتم و با اون یکی دستم دستی که میلرزید رو گرفتم تا شاید یکم از لرزشش کم بشه
اعضا متوجه شدن که دستم میلرزه
لونا:خوبی
هانا: خوبم بابا فقط این دستم بازم داره میلرزه
یونجی: باز استرس گرفتی؟؟
هانا: هه فک نکنم استرس باشه حتما بخاطر فشار عصبیه که این مدت بهم وارد شده
یون کیونگ کنارم نشسته بود دستمو گرفت و گف
_هی نبینم شاینینگ مکنه امون ناراحت باشه اینام درست میشه
این لقب شاینینگ مکنه رو خوده یون کیونگ بهم داده بود و بع معنیه مکنه ی درخشان یکی از لقبام همین شاینینگ مکنه بود
هانا: باشه باشه
سوهی: بیا اینو بخور
ی کیمباپ گذاش تو دهنم
سوجین: آیییش برنامه کی شروع میشه
یونجی: اقای چوی گف چن دقیقه دیگه
بدبختی اینجا بود که دست چپم میلرزید و منم چون چپ دست بودم نمیتونستم چاپستیکو تو دستم بگیرم با دست راستمم کلا نمیتونستم اصلا بلد نبودم با دست راست چاپستیک دستم بگیرم واسه همین با چنگال کیمباپ میخوردم
بعد چن دقیقه وقتش شروع برنامه بود و فیلمبردار رف ماهم پاشدیم رفتیم به استادیوم اصلی جایی که قرار بود برنامه اجراشه
هانا: شما دوستامین یا بلای جونم
جیمین: یا ببینم لهجه ات دوباره برگشته
یونجی: ارع از وقتی رفتن بوسان لهجه بوسانیش برگشت
هانا: باید روش کار کنم وگرنه گند میزنم به اهنگا
یون کیونگ: ولی این لهجت خیلی کیوته
فیلیکس: این تمام وجودش کیوته
بعد اینکه همه بچه ها بهم تبریک گفتن دیگه ازونجا اومدیم بیرون بیرون هم بعد1 مصاحبه با خبرنگارا سوار ماشین شدیمو برگشتیم خوابگاه
***
امروز به ی برنامه دعوت شده بودیم ولی اصلا دوس نداشتم برم چون این مجریش ی جوریه بهتر بخوام توضیح بدم یکی از هیترامونه
تو بک استیج نشسته بودیم و داشتیم واسه برنامه اماده میشدیم
دوربین داشت فیلم میگرفت ازمون و مام کارهای خودمونو میکردیم
هانا: راستی غیر خودمون گروهای دیگم هستن
یون کیونگ: ارع جوری که گفتن
داشتم قهوه میخوردم که دستم دوباره شروع به لرزش کرد نزدیک بود کل قهوه بریزه رو دستم قهوه رو رو میز گذاشتم و با اون یکی دستم دستی که میلرزید رو گرفتم تا شاید یکم از لرزشش کم بشه
اعضا متوجه شدن که دستم میلرزه
لونا:خوبی
هانا: خوبم بابا فقط این دستم بازم داره میلرزه
یونجی: باز استرس گرفتی؟؟
هانا: هه فک نکنم استرس باشه حتما بخاطر فشار عصبیه که این مدت بهم وارد شده
یون کیونگ کنارم نشسته بود دستمو گرفت و گف
_هی نبینم شاینینگ مکنه امون ناراحت باشه اینام درست میشه
این لقب شاینینگ مکنه رو خوده یون کیونگ بهم داده بود و بع معنیه مکنه ی درخشان یکی از لقبام همین شاینینگ مکنه بود
هانا: باشه باشه
سوهی: بیا اینو بخور
ی کیمباپ گذاش تو دهنم
سوجین: آیییش برنامه کی شروع میشه
یونجی: اقای چوی گف چن دقیقه دیگه
بدبختی اینجا بود که دست چپم میلرزید و منم چون چپ دست بودم نمیتونستم چاپستیکو تو دستم بگیرم با دست راستمم کلا نمیتونستم اصلا بلد نبودم با دست راست چاپستیک دستم بگیرم واسه همین با چنگال کیمباپ میخوردم
بعد چن دقیقه وقتش شروع برنامه بود و فیلمبردار رف ماهم پاشدیم رفتیم به استادیوم اصلی جایی که قرار بود برنامه اجراشه
۶.۵k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.