کالج آتامان و سوسعم (پارت4)
آیبیکه: خوش باشی عزیزم
عمر: وقتی وارد کلاس شدیم یه دختر پسر ردیف جلو نشسته بودن دختره همونس سوسن بود کناریشم فک کنم داداشش بود و اونجور که سوسن صداش میزد اسمشم دروکه سوسن خیلی خوشگل بود چشممو گرفته بود ولی یهو به خودم اومدمو رفتیم سر جاهامون نشستیم
سوسن: این پسره عمر خیلی خوشتیپ بود محو خوشتیپیش شدم واقعا
دید نویسنده: وقتی سوسن هواسش نبود عمر نگاش میکرد وقتی عمر هواسش نبود سوسن نگاش میکرد
سوسن: عمر رفت سر جاش نشست هواسش به نگاهاش من نبود ولی من داشتم نگاش میکردم
دروک: دیدم سوسن داره به این دانش آموز جدید یعنی عمر نگاه میکنه زدم رو شونش و گفتم: هی سوسن کجارو نگاه میکنی
سوسن: هیچی داداش خواستم ببینم کجا نشستن
دروک: خیلخب
سوسن: وای دروک فک کنم از اینا خوشش نمیومد اگه میفهمید از عمر خوشم اومده سرمو میبرید ولی خداروشکر جمعش کردم
ادامه دارد...
عمر: وقتی وارد کلاس شدیم یه دختر پسر ردیف جلو نشسته بودن دختره همونس سوسن بود کناریشم فک کنم داداشش بود و اونجور که سوسن صداش میزد اسمشم دروکه سوسن خیلی خوشگل بود چشممو گرفته بود ولی یهو به خودم اومدمو رفتیم سر جاهامون نشستیم
سوسن: این پسره عمر خیلی خوشتیپ بود محو خوشتیپیش شدم واقعا
دید نویسنده: وقتی سوسن هواسش نبود عمر نگاش میکرد وقتی عمر هواسش نبود سوسن نگاش میکرد
سوسن: عمر رفت سر جاش نشست هواسش به نگاهاش من نبود ولی من داشتم نگاش میکردم
دروک: دیدم سوسن داره به این دانش آموز جدید یعنی عمر نگاه میکنه زدم رو شونش و گفتم: هی سوسن کجارو نگاه میکنی
سوسن: هیچی داداش خواستم ببینم کجا نشستن
دروک: خیلخب
سوسن: وای دروک فک کنم از اینا خوشش نمیومد اگه میفهمید از عمر خوشم اومده سرمو میبرید ولی خداروشکر جمعش کردم
ادامه دارد...
۹۹۴
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.