مافیای شب
مافیای شب p³²
ویو نویسنده
ساعت ۲ شب بود و از بار برگشتن.رایا توی بار و بعد از بار خیلی با تهیونگ سرد رفتار میکرد.
رایا: تهیونگ باهات کار دارم (سرد)
تهیونگ: جانم عزیزم، چیزی حوس کردی؟
رایا: تهیونگ اون دختره کی بود میبوسیدیش؟ هان؟
تهیونگ: کی؟ من؟
رایا: نه من (فریاد)
تهیونگ: آروم باش عزیزم من کاری نکردم!
رایا: تهیونگ به هرکی بخوای دروغ بگی به من نمیتونی دروغ بگی ! من هرجا که میرفتی حواسم بهت بود حتی تو امشب مشروب هم نخوردی که بگم ، آره مطروب خورده مست بوده یه کاری کرده! تهیونگ اون دختره کی بوددددد؟ (بلند تر)
تهیونگ: عزیزم آروم باش...به خدا اون هیچکسی نبود!
رایا: به من دروغ نگوووو...آخخخ
تهیونگ: رایا...رایا چی شد؟
رایا: هوفففف..تهیونگ تا وقتی که نگی اون دختره کی بوده من باهات چی حرفی ندارم؟
تهیونگ: اون دختره خودش گفت که بیا..
رایا: بیا با هم رل بزنیم آره؟
تهیونگ: اوهوم.
رایا: تو به من داشتی خیانت میکردی؟
تهیونگ: نه.. من تورو و بچه هام و خیلی دوس دارم!
رایا: تهیونگ بهم یه قولی بده!
تهیونگ: چه قولی بدم؟
رایا: بهم قول بده قبل و بعد از به دنیا اومدن بچه ها نزدیک هیچ دختری نمیری...حتی ..حتی منسی های سازمان!
کوک: رایا...رایا چی شده؟ چرا داد و بی داد میکنید؟
جیمین: صداتون حتی باها هم میاد!
تهیونگ: خیلی خوب باشه...من به این قولم عمل میکنم چاگیا!
جیمین: چی شده؟
کوک: به چه چیزی عمل میکنی؟
رایا: هیچ...آیییییی
هر سه تامون به رایا خیره شدن!
رایا دسته ی مبل رو گرفت و نشست روی مبل!
تهیونگ: رایا حالت خوبه؟
رایا سرش رو به راست و چپ تکون داد!
تهیونگ سریع رفت یه لیوان آب آوورد داد به رایا.. رایا یه قولوپ آب خورد و گذاشت روی میز جلوش!
رایا: تهیونگ بریم دکتر!
کوک: من میرم ماشین و آماده کنم!
تهیونگ: جیمین کمک کن رایا رو بیاریم!
جیمین و تهیونگ رایا رو بلند کردم و بردن توی ماشین.رایا توی راه ناله های خفیفی میکرد. تا اینکه بیهوش شد!
تهیونگ: رایا حالت بهتره؟درد داری؟
رایا: ......
تهیونگ: رایا؟
رایا: .....
تهیونگ: کوک گاز بده (گاز ورمه، گاز ورمه،گاز ورمههه)
کوک: ا..الان.
***
ویو نویسنده
ساعت ۲ شب بود و از بار برگشتن.رایا توی بار و بعد از بار خیلی با تهیونگ سرد رفتار میکرد.
رایا: تهیونگ باهات کار دارم (سرد)
تهیونگ: جانم عزیزم، چیزی حوس کردی؟
رایا: تهیونگ اون دختره کی بود میبوسیدیش؟ هان؟
تهیونگ: کی؟ من؟
رایا: نه من (فریاد)
تهیونگ: آروم باش عزیزم من کاری نکردم!
رایا: تهیونگ به هرکی بخوای دروغ بگی به من نمیتونی دروغ بگی ! من هرجا که میرفتی حواسم بهت بود حتی تو امشب مشروب هم نخوردی که بگم ، آره مطروب خورده مست بوده یه کاری کرده! تهیونگ اون دختره کی بوددددد؟ (بلند تر)
تهیونگ: عزیزم آروم باش...به خدا اون هیچکسی نبود!
رایا: به من دروغ نگوووو...آخخخ
تهیونگ: رایا...رایا چی شد؟
رایا: هوفففف..تهیونگ تا وقتی که نگی اون دختره کی بوده من باهات چی حرفی ندارم؟
تهیونگ: اون دختره خودش گفت که بیا..
رایا: بیا با هم رل بزنیم آره؟
تهیونگ: اوهوم.
رایا: تو به من داشتی خیانت میکردی؟
تهیونگ: نه.. من تورو و بچه هام و خیلی دوس دارم!
رایا: تهیونگ بهم یه قولی بده!
تهیونگ: چه قولی بدم؟
رایا: بهم قول بده قبل و بعد از به دنیا اومدن بچه ها نزدیک هیچ دختری نمیری...حتی ..حتی منسی های سازمان!
کوک: رایا...رایا چی شده؟ چرا داد و بی داد میکنید؟
جیمین: صداتون حتی باها هم میاد!
تهیونگ: خیلی خوب باشه...من به این قولم عمل میکنم چاگیا!
جیمین: چی شده؟
کوک: به چه چیزی عمل میکنی؟
رایا: هیچ...آیییییی
هر سه تامون به رایا خیره شدن!
رایا دسته ی مبل رو گرفت و نشست روی مبل!
تهیونگ: رایا حالت خوبه؟
رایا سرش رو به راست و چپ تکون داد!
تهیونگ سریع رفت یه لیوان آب آوورد داد به رایا.. رایا یه قولوپ آب خورد و گذاشت روی میز جلوش!
رایا: تهیونگ بریم دکتر!
کوک: من میرم ماشین و آماده کنم!
تهیونگ: جیمین کمک کن رایا رو بیاریم!
جیمین و تهیونگ رایا رو بلند کردم و بردن توی ماشین.رایا توی راه ناله های خفیفی میکرد. تا اینکه بیهوش شد!
تهیونگ: رایا حالت بهتره؟درد داری؟
رایا: ......
تهیونگ: رایا؟
رایا: .....
تهیونگ: کوک گاز بده (گاز ورمه، گاز ورمه،گاز ورمههه)
کوک: ا..الان.
***
۳.۵k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.