part ②③
از زبان کوک
تقریبا 1 ساعتی میشد ک اذیتش میکردم و ب تاج تخت تکیه دادمش و بین پاهاش نشسته بودم و دوتا دستاشو گرفته بودم
کوک : بگو د*ی
ا.ت : نمیگم
کوک : اگه بگی بت شیرینی میدم
ا.ت : بچه گول میزنی؟ (눈‸눈)
کوک : اره
ا.ت : گوزو دامنم کوتاهه برو اونور
کوک : نمیرم
ا.ت : کوک اذیت نکن
کوک : بگو د
ا.ت : (눈‸눈)
کوک : بگو د
ا.ت : د(눈‸눈)
کوک : حالا بگو دد
ا.ت : دد(눈‸눈)
کوک : حالا بگو د_د_ی
ا.ت : د*ی 🥲
کوک : بیبی 🫠
از زبان ا.ت
وقتی بش گفتم د*ی یه جور ذوق کرد ک کیلو کیلو قند ت دلم اب شد ک یدفه منو بوسید...نمیدونم چرا یدفه اینجوری شده..قبلا با اینکه ت مدرسه پیش هم بودیم ولی اینقد بهم نزدیک نبود ولی وقتی منو میبوسید حس خوبی بهم دس میداد و خودم هم همکاریش کردم( توقع ادامه کار نداشته باشید احم احم )
از زبان کوک
قراره فردا از کره برم...دلم نمیده بت بگم..پس میخوام امروز ک تعطیله کلی بهت خوش بگذره بیبی کوچولوی من
بعد 5 سال ک دوباره برمیگردم قول میدم اولین کسی ک ب دیدنش میرم تویی ( جو داره جدی میشه به به )
ازش جدا شدم
کوک : امروز کلی میخوام ب بیبی کوچولوم خوش بگذره
ا.ت : ( لبخند )
ا.ت : کوک...از چیزی میخوای بهم بگی؟
کوک : ن..نه
ا.ت : پس چرا از دیشب تا حالا اینجوری شدی
کوک : بده به بیبیم اهمیت بدم ؟
ا.ت : نه خب..
کوک : پس حرف نزن
ا.ت : حرف نزنم پ لال بمونم
کوک : اره
( فک کنم قرار نی یه بار جو جدی بشه مث ادم...احم احم ادمینتون کرم داره )
تقریبا 1 ساعتی میشد ک اذیتش میکردم و ب تاج تخت تکیه دادمش و بین پاهاش نشسته بودم و دوتا دستاشو گرفته بودم
کوک : بگو د*ی
ا.ت : نمیگم
کوک : اگه بگی بت شیرینی میدم
ا.ت : بچه گول میزنی؟ (눈‸눈)
کوک : اره
ا.ت : گوزو دامنم کوتاهه برو اونور
کوک : نمیرم
ا.ت : کوک اذیت نکن
کوک : بگو د
ا.ت : (눈‸눈)
کوک : بگو د
ا.ت : د(눈‸눈)
کوک : حالا بگو دد
ا.ت : دد(눈‸눈)
کوک : حالا بگو د_د_ی
ا.ت : د*ی 🥲
کوک : بیبی 🫠
از زبان ا.ت
وقتی بش گفتم د*ی یه جور ذوق کرد ک کیلو کیلو قند ت دلم اب شد ک یدفه منو بوسید...نمیدونم چرا یدفه اینجوری شده..قبلا با اینکه ت مدرسه پیش هم بودیم ولی اینقد بهم نزدیک نبود ولی وقتی منو میبوسید حس خوبی بهم دس میداد و خودم هم همکاریش کردم( توقع ادامه کار نداشته باشید احم احم )
از زبان کوک
قراره فردا از کره برم...دلم نمیده بت بگم..پس میخوام امروز ک تعطیله کلی بهت خوش بگذره بیبی کوچولوی من
بعد 5 سال ک دوباره برمیگردم قول میدم اولین کسی ک ب دیدنش میرم تویی ( جو داره جدی میشه به به )
ازش جدا شدم
کوک : امروز کلی میخوام ب بیبی کوچولوم خوش بگذره
ا.ت : ( لبخند )
ا.ت : کوک...از چیزی میخوای بهم بگی؟
کوک : ن..نه
ا.ت : پس چرا از دیشب تا حالا اینجوری شدی
کوک : بده به بیبیم اهمیت بدم ؟
ا.ت : نه خب..
کوک : پس حرف نزن
ا.ت : حرف نزنم پ لال بمونم
کوک : اره
( فک کنم قرار نی یه بار جو جدی بشه مث ادم...احم احم ادمینتون کرم داره )
۹۳.۳k
۱۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.