موسیقی عشق P18
ویو رز
رفتم توی اتاق که کاغذ و خودکار بیارم ولی یهو برقا رفت و احساس کردم یکی یه ذسمال گذاشت روی دهنو دیگه بعدش هیچی نفهمیدم تا اینکه با پاشیده شدن حجم زیادی از آب روی صورتم بیدار شدم....به نفس نفس افتاده بودم....اطرافمو یه نگاه به اطرافم انداختم....خوب میدونم برای چی اینجام
...:چرا ماموریتتو درست انجام ندادی؟ها؟فقط داری گند میزنی به همه چی...حداقل میزاشتی اونی که فرستاده بودم میکشتش
رز:من همون اولم بهت گفتم....من ادمی...نیستم...که...ادم...بکشه(نفس نفس)
...:ولی من هستم....یادته منم روز اول بهت چی گفتم؟گفتم باید همه ی دستوراتمو انجام بدی...نگفتم؟
رز:....
...:نگفتتمممم نکبت حرروومزاااادهههه؟؟!
رز:چراااا....گفتیییی....من اون موقع همون ادمی بودم که تو میخواستییی...کسی که تو زندگیش هیچی برای از دست دادن نداشت....ولی الان من دوست دارم زندگی کنم....دوست دارم خوشحال باشم.....عاشق باشم....هع....فک کنم باید ازت بابت این ماموریتی که دادی بهم تشکر کنم....چون باعث شدی خود زندگیمو پیدا کنم(داد و گریه....اخرش آروم)
...:اه.اه.اه حالم بهم خورد..تو که اینطوری نبودی...حالا پیداشم کردی؟زندگیتو؟
:اره....اون زندگیم بود...(آروم)
...:متاسفم برات چون دیگه قراره هر دوتون تو بهشت همو ملاقات کنین....البته که بعید بدونم فک کنم هردوتون تو جهنم خواهید بود...کاش زندگی شما ها رو یه جور دیگه ای با هم آشنا می کرد..
رز:منظورت چیه که اونم میاد جهنم؟اونکه یه پلیس بوده
...:هع خیلی ساده لوحی....فک کردی من الکی بهت گفتم برو بکشش؟اون یه مافیاعه لول A....تو داشتی توی ارتباط باهاش خوب پیش میرفتی چون اون تو کل زندگیش به هیچ دختری پا نمیداد ولی تو اولین نفر بودی
رز:برام مهم نیست....ولی ازت خواهشش می کنممم...هر کاری میخوای سر من بیار ولی کاری به اون نداشته باش...التماست میکنمممم(گریه)
...:متاسفانه دیگه فرصتی نمونده....منم خوب میدونم با کسایی که بهم خیانت میکنن چیکار کنم....کارلوس کارتو شروع کن....فعلا خدافظ بانو رز
من فقط سکوت کردم...ولی سکوتی پر از درد آغشته به خون...تنهایی...درموندگی...شکست و مهم تر از همه....انتظار عشق....یعنی بعد از اینکه بفهمه من کی بودم بازم نجاتم میده؟
ویو کوک
تصویری که جلوم بودو باور نمیکردم...نههه نمیشه...یه بار دیگه...از دست دادن کسی برات از جواهر هم با ارزش تره...دوباره احساس توخالی و پوچی بودن بهم برگشت و تو دلم لونه کرد....با این حال تمام سعیمو کردم به خودم بیام....همون طور که رو زمین نشسته بودم گفتم
کوک:ته(بی جون و سرد)
ته:ب....بله(توی شک)
کوک:زود باش گروه ویژه رو جمع کن
ته: ا..اما گروه ویژه که برای همچین مواقعی نیست که...
کوک:دیگه به نظرت میخواست برای کی باشههه...هااا؟!(خشم و گریه)
ته:ب..باشه اروم باش ...م...میگم آماده شن
همه برگشتیم به عمارت
کوک:ته سریع تمام گروه های تحقیقی رو جمع میکنی....باید تمام جزئیات رو در نظر بگیرید حتی اون باری که تو پارکینگ حمله شد....اون زنیکه پرستاره...اون مرده که اومد تو خونه...همه رو پیدا میکنید و سعی می کنید ازشون تا حد امکان با هر وسیله ای ازشون حرف بکشین
ته:حله
پا تند کردم به سمت اتاقم و رفتم پشت میزم نشستم...سعی کردم تمرکز کنم....چیزی همراه رز نبوده؟....یه وسیله ی الکترونیکی که بشه حکش کرد یا چی؟وایسااا گوشیش...تو خونست...و اگه چکش کنم ممکنه به یه سر نخایی برسم...
کوک:الو
@:سلام ارباب بفرمایید
کوک:برو توی خونه ی آپارتمانی یه گوشی توی اتاق تهیونگه با کاور صورتی میخوام که برام بیاریش
@:چشم ارباب
بعد از چند مین گوشی رو برام اورد...وصلش کردم به کامپیوترم و رمزشو هک کردمو وارد گوشیش شدم...وارد اولین چیزی که شدم چتاش بود....چی؟....چ...چرا...شماره چانگ وو دست این چیکار میکنه؟.....چ..چرا همچین چیزایی براش نوشته؟....رسیدم به آخرش پیام ها مال امروز بود
چانگ وو:چرا انجامش نمیدی؟
رز:شاید قبلا میتونستم همچین کاری کنم...ولی دیگه نمیتونم این کار رو کنم
چانگ وو:اگه انجامش ندی خودت خوب میدونی چه بلایی سرت میاد....مثل همون پرستاره
رز:حرف آخرم اینه....به قمیت جونمم باشه براش میمیرم...ولی هیچ وقت همچین کاری نمی کنم...هر کاری هم دوست داری سرم بیار
چانگ وو:خودت خواستی
صدای باز شدن در اومد که من از بهت از اون پیاما در اومدم
ته:اون پرستاره که سعی داشت رز رو مسموم کنه رو پیدا کردیم...ولی...راستش جنازشو کنار جاده پیدا کردیم و اصلا چهرش قابل دیدن و تحمل کردن نیست....معلومه از سر حد شکنجه مرده
کوک:ی...یعنی قراره همین بلا سر رز بیاد(خیره به یه جا از ترس)
ته:چی؟
@:قربان پیداش کردیم
شروط:
کامنت:۶
لایک:۱۰
تو این پارت کرمم شدید فعال شده بود....لیلیلی😄👍
رفتم توی اتاق که کاغذ و خودکار بیارم ولی یهو برقا رفت و احساس کردم یکی یه ذسمال گذاشت روی دهنو دیگه بعدش هیچی نفهمیدم تا اینکه با پاشیده شدن حجم زیادی از آب روی صورتم بیدار شدم....به نفس نفس افتاده بودم....اطرافمو یه نگاه به اطرافم انداختم....خوب میدونم برای چی اینجام
...:چرا ماموریتتو درست انجام ندادی؟ها؟فقط داری گند میزنی به همه چی...حداقل میزاشتی اونی که فرستاده بودم میکشتش
رز:من همون اولم بهت گفتم....من ادمی...نیستم...که...ادم...بکشه(نفس نفس)
...:ولی من هستم....یادته منم روز اول بهت چی گفتم؟گفتم باید همه ی دستوراتمو انجام بدی...نگفتم؟
رز:....
...:نگفتتمممم نکبت حرروومزاااادهههه؟؟!
رز:چراااا....گفتیییی....من اون موقع همون ادمی بودم که تو میخواستییی...کسی که تو زندگیش هیچی برای از دست دادن نداشت....ولی الان من دوست دارم زندگی کنم....دوست دارم خوشحال باشم.....عاشق باشم....هع....فک کنم باید ازت بابت این ماموریتی که دادی بهم تشکر کنم....چون باعث شدی خود زندگیمو پیدا کنم(داد و گریه....اخرش آروم)
...:اه.اه.اه حالم بهم خورد..تو که اینطوری نبودی...حالا پیداشم کردی؟زندگیتو؟
:اره....اون زندگیم بود...(آروم)
...:متاسفم برات چون دیگه قراره هر دوتون تو بهشت همو ملاقات کنین....البته که بعید بدونم فک کنم هردوتون تو جهنم خواهید بود...کاش زندگی شما ها رو یه جور دیگه ای با هم آشنا می کرد..
رز:منظورت چیه که اونم میاد جهنم؟اونکه یه پلیس بوده
...:هع خیلی ساده لوحی....فک کردی من الکی بهت گفتم برو بکشش؟اون یه مافیاعه لول A....تو داشتی توی ارتباط باهاش خوب پیش میرفتی چون اون تو کل زندگیش به هیچ دختری پا نمیداد ولی تو اولین نفر بودی
رز:برام مهم نیست....ولی ازت خواهشش می کنممم...هر کاری میخوای سر من بیار ولی کاری به اون نداشته باش...التماست میکنمممم(گریه)
...:متاسفانه دیگه فرصتی نمونده....منم خوب میدونم با کسایی که بهم خیانت میکنن چیکار کنم....کارلوس کارتو شروع کن....فعلا خدافظ بانو رز
من فقط سکوت کردم...ولی سکوتی پر از درد آغشته به خون...تنهایی...درموندگی...شکست و مهم تر از همه....انتظار عشق....یعنی بعد از اینکه بفهمه من کی بودم بازم نجاتم میده؟
ویو کوک
تصویری که جلوم بودو باور نمیکردم...نههه نمیشه...یه بار دیگه...از دست دادن کسی برات از جواهر هم با ارزش تره...دوباره احساس توخالی و پوچی بودن بهم برگشت و تو دلم لونه کرد....با این حال تمام سعیمو کردم به خودم بیام....همون طور که رو زمین نشسته بودم گفتم
کوک:ته(بی جون و سرد)
ته:ب....بله(توی شک)
کوک:زود باش گروه ویژه رو جمع کن
ته: ا..اما گروه ویژه که برای همچین مواقعی نیست که...
کوک:دیگه به نظرت میخواست برای کی باشههه...هااا؟!(خشم و گریه)
ته:ب..باشه اروم باش ...م...میگم آماده شن
همه برگشتیم به عمارت
کوک:ته سریع تمام گروه های تحقیقی رو جمع میکنی....باید تمام جزئیات رو در نظر بگیرید حتی اون باری که تو پارکینگ حمله شد....اون زنیکه پرستاره...اون مرده که اومد تو خونه...همه رو پیدا میکنید و سعی می کنید ازشون تا حد امکان با هر وسیله ای ازشون حرف بکشین
ته:حله
پا تند کردم به سمت اتاقم و رفتم پشت میزم نشستم...سعی کردم تمرکز کنم....چیزی همراه رز نبوده؟....یه وسیله ی الکترونیکی که بشه حکش کرد یا چی؟وایسااا گوشیش...تو خونست...و اگه چکش کنم ممکنه به یه سر نخایی برسم...
کوک:الو
@:سلام ارباب بفرمایید
کوک:برو توی خونه ی آپارتمانی یه گوشی توی اتاق تهیونگه با کاور صورتی میخوام که برام بیاریش
@:چشم ارباب
بعد از چند مین گوشی رو برام اورد...وصلش کردم به کامپیوترم و رمزشو هک کردمو وارد گوشیش شدم...وارد اولین چیزی که شدم چتاش بود....چی؟....چ...چرا...شماره چانگ وو دست این چیکار میکنه؟.....چ..چرا همچین چیزایی براش نوشته؟....رسیدم به آخرش پیام ها مال امروز بود
چانگ وو:چرا انجامش نمیدی؟
رز:شاید قبلا میتونستم همچین کاری کنم...ولی دیگه نمیتونم این کار رو کنم
چانگ وو:اگه انجامش ندی خودت خوب میدونی چه بلایی سرت میاد....مثل همون پرستاره
رز:حرف آخرم اینه....به قمیت جونمم باشه براش میمیرم...ولی هیچ وقت همچین کاری نمی کنم...هر کاری هم دوست داری سرم بیار
چانگ وو:خودت خواستی
صدای باز شدن در اومد که من از بهت از اون پیاما در اومدم
ته:اون پرستاره که سعی داشت رز رو مسموم کنه رو پیدا کردیم...ولی...راستش جنازشو کنار جاده پیدا کردیم و اصلا چهرش قابل دیدن و تحمل کردن نیست....معلومه از سر حد شکنجه مرده
کوک:ی...یعنی قراره همین بلا سر رز بیاد(خیره به یه جا از ترس)
ته:چی؟
@:قربان پیداش کردیم
شروط:
کامنت:۶
لایک:۱۰
تو این پارت کرمم شدید فعال شده بود....لیلیلی😄👍
۱۰.۹k
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.