فیک شوگا پارت ۵
وقتی رسیدی حسابی چشمات قرمز بودن...تقریبا ساعت ۶ عصر بود و خیلی حوصلتو سر رفته بود...داشتی تو گوشیت میچرخیدی که شوگا زنگ زد...برداشتی.
شوگا:الو..سلام!
ا.ت: سلام!..خوبی...کاری داشتی؟
(پ.ن:اگ کاری نداشت چرا باید زنگ میزد😐🤞)
شوگا:اره...میای بیرون؟
ا.ت: بیرون؟...وایسا
و رفتی سمت در...درو باز کردی که شوگا رو پشت در دیدی..گوشیتو قطع کردی..
ا.ت:اینجا چیکار میکنی...
شوگا دست گل پشت سرشو جلوت گرفت و گفت..
شوگا:دوست دخترم میشی؟
ا.ت:😳...چ...چ...چییی؟
شوگا: باهام قرار بزار...
ا.ت:چی میگی...م..م..من...ارهههههههههه
و پریدی بغلش...شوگا هم بغلت کرد...همونجور که بغلش بودی گفتی...
ا.ت:دوستت دارممم...
شوگا حلقه دستاش دور کمرت رو محکم تر کرد و گفت..
شوگا:منمممم..
آروم از هم جدا شدین و رفتین داخل...
...
شامتون رو خوردین و با دو لیوان قهوه به سمت مبل رفتین...
ا.ت:هنوز باور نمیکنم الان دوست دخترتم...
شوگا لباشو گذاشت رو لبات و یه بوسه شیرین بهت داد و گفت...
شوگا: الان چی؟..هممم؟
از خجالت قرمز شده بودی...سرتو پایین انداختی تا قرمزی صورتتو نبینه...
شوگا:نباید خجالت بکشیییی...اینجوری من دیونت میشممم..
ا.ت: انقد ازین حرفا نزننننننن...
شوگا:چرا نزنممم...من دیوونتم...دوستت دارممم...عاشقتمم
ا.ت: منم...دوستت دارم
...
خلاصه فیلمتون رو دیدن و حسابی حرف زدین..
#صبح
با صدای گنجیشکای کنار پنجرت بیدار شدی...یه نگاهی به صورت بی نقصش انداختی و لبخند سردی زدی...
ا.ت:شوگا..شوگولی..مین یونگی؟؟پاشووو
شوگا:همممم...انقد حرف...نزن..
اخمی کردی و گفتی
ا.ت: باشههه..
خواستی بری که دستتو گرفت و حولت داد جوری که افتادی کنارش...
شوگا: ناراحت نشو عشقم...
ا.ت: خب بیدار شووو
شوگا:ولی من میخوام همینجوری بمونیم...
ا.ت: اصلا بلد نیستی رمانتیک باشییی🙄
دستتو بیشتر به سمت خودش کشید و لباشو گذاشت روی لبات..همینطور که داشت میبوسید..تو هم چشماتو بستی و همراهیش کردی...دستشو دور کمرت حلقه کرد و تورو به خودش نزدیکتر کرد...جوری که فاصله ای بینتون نبود...با کمبود نفس ازت فاصله گرفت و گفت...
شوگا: هنوزم نظرت تغییر نکرده...
ا.ت:اممم..اگه پاشی کامل عوض میشه..
شوگا: چشم قربان...
>لایک و کامنت فراموش نشههه
#پر_پل_یو💜
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #عاشقانه #خاص
شوگا:الو..سلام!
ا.ت: سلام!..خوبی...کاری داشتی؟
(پ.ن:اگ کاری نداشت چرا باید زنگ میزد😐🤞)
شوگا:اره...میای بیرون؟
ا.ت: بیرون؟...وایسا
و رفتی سمت در...درو باز کردی که شوگا رو پشت در دیدی..گوشیتو قطع کردی..
ا.ت:اینجا چیکار میکنی...
شوگا دست گل پشت سرشو جلوت گرفت و گفت..
شوگا:دوست دخترم میشی؟
ا.ت:😳...چ...چ...چییی؟
شوگا: باهام قرار بزار...
ا.ت:چی میگی...م..م..من...ارهههههههههه
و پریدی بغلش...شوگا هم بغلت کرد...همونجور که بغلش بودی گفتی...
ا.ت:دوستت دارممم...
شوگا حلقه دستاش دور کمرت رو محکم تر کرد و گفت..
شوگا:منمممم..
آروم از هم جدا شدین و رفتین داخل...
...
شامتون رو خوردین و با دو لیوان قهوه به سمت مبل رفتین...
ا.ت:هنوز باور نمیکنم الان دوست دخترتم...
شوگا لباشو گذاشت رو لبات و یه بوسه شیرین بهت داد و گفت...
شوگا: الان چی؟..هممم؟
از خجالت قرمز شده بودی...سرتو پایین انداختی تا قرمزی صورتتو نبینه...
شوگا:نباید خجالت بکشیییی...اینجوری من دیونت میشممم..
ا.ت: انقد ازین حرفا نزننننننن...
شوگا:چرا نزنممم...من دیوونتم...دوستت دارممم...عاشقتمم
ا.ت: منم...دوستت دارم
...
خلاصه فیلمتون رو دیدن و حسابی حرف زدین..
#صبح
با صدای گنجیشکای کنار پنجرت بیدار شدی...یه نگاهی به صورت بی نقصش انداختی و لبخند سردی زدی...
ا.ت:شوگا..شوگولی..مین یونگی؟؟پاشووو
شوگا:همممم...انقد حرف...نزن..
اخمی کردی و گفتی
ا.ت: باشههه..
خواستی بری که دستتو گرفت و حولت داد جوری که افتادی کنارش...
شوگا: ناراحت نشو عشقم...
ا.ت: خب بیدار شووو
شوگا:ولی من میخوام همینجوری بمونیم...
ا.ت: اصلا بلد نیستی رمانتیک باشییی🙄
دستتو بیشتر به سمت خودش کشید و لباشو گذاشت روی لبات..همینطور که داشت میبوسید..تو هم چشماتو بستی و همراهیش کردی...دستشو دور کمرت حلقه کرد و تورو به خودش نزدیکتر کرد...جوری که فاصله ای بینتون نبود...با کمبود نفس ازت فاصله گرفت و گفت...
شوگا: هنوزم نظرت تغییر نکرده...
ا.ت:اممم..اگه پاشی کامل عوض میشه..
شوگا: چشم قربان...
>لایک و کامنت فراموش نشههه
#پر_پل_یو💜
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #عاشقانه #خاص
۳۵.۹k
۰۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.