فیک دو راهی عشق پارت 1
از زبان ا/ت
سلام من کیم ا/ت هستم نیویورک زندگی میکنم برای چند روز قراره برم کره پیش دوست صمیمیم
بلاخره پرواز نشست
از هواپیما پیاده شدم و چمدون هارو تحویل گرفتم
زنگ زدم به نامجون
مکالمه:
نامجون: سلام ا/ت
ا/ت : سلام نامجون ؛ کجایی ؟
نامجون: پشت سرت
برگشتم و دیدمش سریع رفتم و مثل بچه کوچولو ها پریدم بغلش
یکم بعد از بغلش در اومدم
گفتم: تو چرا ماسک و کلاه گذاشتی ؟
گفت: آخه من آیدل هستم اگه بدون ماسک و کلاه باشم طرفدار ها میریزن روی سرم
گفتم:آها
رفتیم و رسیدیم به ماشین ( الان نامجون که فقط دوچرخه داره : 😐 )
دهنم باز اومده بود ( ماشین رو هرچیزی که خودتون دوست دارید تصور کنید)
نامجون: الان بشه میره داخل دهنت
بهش چشم غره ای رفتم و سوار ماشین شدم و راه افتادیم
داخل راه
دلم برای سئول تنگ شده بود و داشتم بیرون رو نگاه میکردم که صدای نامجون من رو به خودم آورد : میگم ا/ت
برگشتم سمتش و ادامه داد : من با شش تا پسر دیگه زندگی میکنم و باهم داخل یه گروه هستیم ؛ مشکلی نداری که پیش ما بمونی ؟
گفتم: نه مشکلی ندارم اتفاقا تنها هم نمیمونم
نامجون گفت باشه
۲۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
رسیدیم و رفتیم داخل خونه
سلام کردم
همه نگاهشون رو به سمت من برگردوندند
جیمین: نامجون دوست دخترته ؟
از حرف جیمین معذب شدم و خودم رو چسبوندم به نامجون
نامجون: نه دوستمه
جیهوپ : چه دختر قشنگی ( باذوق) اسمت چیه ؟
گفتم: من ا/ت هستم
جین : منم ورلد واید هندسام هستم
گفتم: خوشبختم
نامجون گفت: تهیونگ کجاس ؟
کوک : رفت بیرون
نامجون: آها؛ یونگی تو نمیخوای به ا/ت اسم کنی ؟
یونگی: وقتی قراره یکم دیگه بره برای چی سلام کنم ؟
جین : یااااا با ادب باش یونگی
یونگی پاشد و رفت بالا
جیمین: نمیخواد ناراحت بشی ا/ت ؛ اون کلا همینجوریه
لبخند فیکی زدم و گفتم آهان
زنگ خونه زده شد
کوک رفت و باز کرد: بلاخره تهیونگ اومد
تهیونگ وارد خونه شد : سلا..
حرفش با دیدن من قطع شد
سریع اومد و بغلم کرد و گفت: ا/ت تو اینجا چی کار میکنییی
گفتم: ببخشید من شما رو میشناسم ؟
نامجون گفت: تهیونگ ا/ت تصادف داشته و حافطش پاک شده بود
گفتم: نامجون میشه برام تعریف کنی ؟
نامجون: تو و تهیونگ باهم دانشگاه و دبیرستان میرفتین
گفتم: آها ؛ میشه اتاقم رو نشون بدید خیلی خستم
تهیونگ گفت: من بهت نشون میدم
رفتیم بالا و اتاقم رو تهیونگ نشون داد و رفت
رفتم داخل اتاق و خوابیدم
سلام من کیم ا/ت هستم نیویورک زندگی میکنم برای چند روز قراره برم کره پیش دوست صمیمیم
بلاخره پرواز نشست
از هواپیما پیاده شدم و چمدون هارو تحویل گرفتم
زنگ زدم به نامجون
مکالمه:
نامجون: سلام ا/ت
ا/ت : سلام نامجون ؛ کجایی ؟
نامجون: پشت سرت
برگشتم و دیدمش سریع رفتم و مثل بچه کوچولو ها پریدم بغلش
یکم بعد از بغلش در اومدم
گفتم: تو چرا ماسک و کلاه گذاشتی ؟
گفت: آخه من آیدل هستم اگه بدون ماسک و کلاه باشم طرفدار ها میریزن روی سرم
گفتم:آها
رفتیم و رسیدیم به ماشین ( الان نامجون که فقط دوچرخه داره : 😐 )
دهنم باز اومده بود ( ماشین رو هرچیزی که خودتون دوست دارید تصور کنید)
نامجون: الان بشه میره داخل دهنت
بهش چشم غره ای رفتم و سوار ماشین شدم و راه افتادیم
داخل راه
دلم برای سئول تنگ شده بود و داشتم بیرون رو نگاه میکردم که صدای نامجون من رو به خودم آورد : میگم ا/ت
برگشتم سمتش و ادامه داد : من با شش تا پسر دیگه زندگی میکنم و باهم داخل یه گروه هستیم ؛ مشکلی نداری که پیش ما بمونی ؟
گفتم: نه مشکلی ندارم اتفاقا تنها هم نمیمونم
نامجون گفت باشه
۲۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
رسیدیم و رفتیم داخل خونه
سلام کردم
همه نگاهشون رو به سمت من برگردوندند
جیمین: نامجون دوست دخترته ؟
از حرف جیمین معذب شدم و خودم رو چسبوندم به نامجون
نامجون: نه دوستمه
جیهوپ : چه دختر قشنگی ( باذوق) اسمت چیه ؟
گفتم: من ا/ت هستم
جین : منم ورلد واید هندسام هستم
گفتم: خوشبختم
نامجون گفت: تهیونگ کجاس ؟
کوک : رفت بیرون
نامجون: آها؛ یونگی تو نمیخوای به ا/ت اسم کنی ؟
یونگی: وقتی قراره یکم دیگه بره برای چی سلام کنم ؟
جین : یااااا با ادب باش یونگی
یونگی پاشد و رفت بالا
جیمین: نمیخواد ناراحت بشی ا/ت ؛ اون کلا همینجوریه
لبخند فیکی زدم و گفتم آهان
زنگ خونه زده شد
کوک رفت و باز کرد: بلاخره تهیونگ اومد
تهیونگ وارد خونه شد : سلا..
حرفش با دیدن من قطع شد
سریع اومد و بغلم کرد و گفت: ا/ت تو اینجا چی کار میکنییی
گفتم: ببخشید من شما رو میشناسم ؟
نامجون گفت: تهیونگ ا/ت تصادف داشته و حافطش پاک شده بود
گفتم: نامجون میشه برام تعریف کنی ؟
نامجون: تو و تهیونگ باهم دانشگاه و دبیرستان میرفتین
گفتم: آها ؛ میشه اتاقم رو نشون بدید خیلی خستم
تهیونگ گفت: من بهت نشون میدم
رفتیم بالا و اتاقم رو تهیونگ نشون داد و رفت
رفتم داخل اتاق و خوابیدم
۴.۲k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.