My omega
part²
سمت اتاقک کوچک رفت و یه لباس سفید با یک شلوار کارگو نسکافه ای به همراه کفش ال استار کاراملی پوشید موهایش رو فرم داد و داخل کیف خودش گوشی ، عطر ، الکل ، ایرپاد ، کارت و چند عدد ماسک گذاشت و یک ماسک رو جلوی صورتش گذاشت به سمت پایین رفت و از پدر خواست تا هیچ بادیگاردی به همراه اون داخل پاساژ نرن و پدر بعد کلی اسرار قبول کرد پسر سوار ماشین شد و جلو پاساژ پیاده شد و ماشین رفت پسرک وارد پاساژ شد که ناگهان بدون حواس به مرد بزرگی برخورد از رایحه اش متوجه شد اون مرد یه الفا هست
یونگی:هوی بچه بدون چیکار میکنی"عربده"
کوک:ببخشید
یونگی:دلت میخواد بمیری ها"داد"
جیمین:یونگی بس کن اذیتش نکن "عصبی"
یونگی:به به چه خبر بیبی
جیمین:به من نزدیک نشو
یونگی:چرا نمیخوای باور کنی تو جفت منی ها!!!!!!"عصبی"
جیمین:بدو بیا فرار کنیم
جیمین دست جونگکوک رو گرفت و به سمت ماشین هوپی دویدن و سریع سوار شدن
جیمین:هوپی گازشو بگیر
هوپی:وای دوباره
هوپی که دوست جیمین بود گازشو گرفت و در رفت ولی وسطای راه ماشین های یونگی راه رو بستن
جیمین:تو نمیخوای ماسکتو دربیاری
کوک:نمیتونم چون شاید یکی دیگه قیافمو ببینه
جیمین:شیشه های ماشین دودیه تا اون ابلح نیومده لطفاً
کوک:باشه
پسرک مایکشو برداشت و اون دوتا محو زیبایی پسر شدن
کوک:شماها الفایین ؟
جیمین:نه ما امگا هستیم
هوپی:تو انسانی یا فرشته
کوک:اون یارو کیه
جیمین:جفت منه و من ازش بدم میاد
یونگی:جیمین درو باز کن تا این شیشه رو پودر نکردم "عصبی"
هوپی:جین هیونگ میتونی کاری بکنی
جین:بیاین بریم پایین و سلام من جینم و یه امگام
کوک:سلام منم جونگکوک هستم امگا
جیمین:منم جیمینم اونم هوپی هست
هوپی:تو چرا رفته بودی پاساژ؟
کوک:بابام صبحی بهم گفت که یه نفر به نام رئیس جانگ گفته برم دانشگاهی توی المان هامبورگ
جیمین:اِ ماهم داریم میریم همونجا
جین:من یکی از معلمان اونجام
هوپی:رئیس جانگ هم پدر بزرگ منه
یونگی:جیمین بیا بیرون
جین:بچه ها بیاین بریم به هرحال که الان میزنه ماشین رو داغون میکنه پس بهتره بریم بیرون
جیمین:ها چیه"اخم"
یونگی:به به اومدی بیرون بالاخره"عصبی"
جیمین:چرا نمیفهمی من دوستت ندارم مین یونگی "اخم"
جین:بچه ها تنها نیومده "تعجب"
نامی:یونگی بیا اینجا اذیت اون بچه نکن
یونگی:نمیشه هیونگ این جوجه زیادی رو کرده جدیدا "عصبی"
جیمین:دستمو ول کن
هوپی:زشت نیست جلو دانشگاه دارین دعوا میکنین
یونی:گمشو بیا اینور اینا رو الان حل میکنیم
هوپی:یه کار کنیم هامبورگ هرچقدر خواستین میتونین دعوا کنین ولی اینجا نه مثلا بچه اینجاس
جین:کوچولو بیا اینجا
جیمین:من باهاش دعوا ندارم از همون روز اول بهش گفتم جناب مین بنده از شما خوشم نماید و تمام
جین:ببند دهنتو
کوک:
سمت اتاقک کوچک رفت و یه لباس سفید با یک شلوار کارگو نسکافه ای به همراه کفش ال استار کاراملی پوشید موهایش رو فرم داد و داخل کیف خودش گوشی ، عطر ، الکل ، ایرپاد ، کارت و چند عدد ماسک گذاشت و یک ماسک رو جلوی صورتش گذاشت به سمت پایین رفت و از پدر خواست تا هیچ بادیگاردی به همراه اون داخل پاساژ نرن و پدر بعد کلی اسرار قبول کرد پسر سوار ماشین شد و جلو پاساژ پیاده شد و ماشین رفت پسرک وارد پاساژ شد که ناگهان بدون حواس به مرد بزرگی برخورد از رایحه اش متوجه شد اون مرد یه الفا هست
یونگی:هوی بچه بدون چیکار میکنی"عربده"
کوک:ببخشید
یونگی:دلت میخواد بمیری ها"داد"
جیمین:یونگی بس کن اذیتش نکن "عصبی"
یونگی:به به چه خبر بیبی
جیمین:به من نزدیک نشو
یونگی:چرا نمیخوای باور کنی تو جفت منی ها!!!!!!"عصبی"
جیمین:بدو بیا فرار کنیم
جیمین دست جونگکوک رو گرفت و به سمت ماشین هوپی دویدن و سریع سوار شدن
جیمین:هوپی گازشو بگیر
هوپی:وای دوباره
هوپی که دوست جیمین بود گازشو گرفت و در رفت ولی وسطای راه ماشین های یونگی راه رو بستن
جیمین:تو نمیخوای ماسکتو دربیاری
کوک:نمیتونم چون شاید یکی دیگه قیافمو ببینه
جیمین:شیشه های ماشین دودیه تا اون ابلح نیومده لطفاً
کوک:باشه
پسرک مایکشو برداشت و اون دوتا محو زیبایی پسر شدن
کوک:شماها الفایین ؟
جیمین:نه ما امگا هستیم
هوپی:تو انسانی یا فرشته
کوک:اون یارو کیه
جیمین:جفت منه و من ازش بدم میاد
یونگی:جیمین درو باز کن تا این شیشه رو پودر نکردم "عصبی"
هوپی:جین هیونگ میتونی کاری بکنی
جین:بیاین بریم پایین و سلام من جینم و یه امگام
کوک:سلام منم جونگکوک هستم امگا
جیمین:منم جیمینم اونم هوپی هست
هوپی:تو چرا رفته بودی پاساژ؟
کوک:بابام صبحی بهم گفت که یه نفر به نام رئیس جانگ گفته برم دانشگاهی توی المان هامبورگ
جیمین:اِ ماهم داریم میریم همونجا
جین:من یکی از معلمان اونجام
هوپی:رئیس جانگ هم پدر بزرگ منه
یونگی:جیمین بیا بیرون
جین:بچه ها بیاین بریم به هرحال که الان میزنه ماشین رو داغون میکنه پس بهتره بریم بیرون
جیمین:ها چیه"اخم"
یونگی:به به اومدی بیرون بالاخره"عصبی"
جیمین:چرا نمیفهمی من دوستت ندارم مین یونگی "اخم"
جین:بچه ها تنها نیومده "تعجب"
نامی:یونگی بیا اینجا اذیت اون بچه نکن
یونگی:نمیشه هیونگ این جوجه زیادی رو کرده جدیدا "عصبی"
جیمین:دستمو ول کن
هوپی:زشت نیست جلو دانشگاه دارین دعوا میکنین
یونی:گمشو بیا اینور اینا رو الان حل میکنیم
هوپی:یه کار کنیم هامبورگ هرچقدر خواستین میتونین دعوا کنین ولی اینجا نه مثلا بچه اینجاس
جین:کوچولو بیا اینجا
جیمین:من باهاش دعوا ندارم از همون روز اول بهش گفتم جناب مین بنده از شما خوشم نماید و تمام
جین:ببند دهنتو
کوک:
۵.۰k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.