خاطرت خیلی عزیز است دیوانه جان🌸💞🌸
خاطرت خیلی عزیز است دیوانه جان🌸💞🌸
و من برای دوست داشتنت مگر می توانم یک لحظه حتی کم بگذارم یا دلم برایت تنگ نشود؟
باور کن مثل طعم پرتقال و انار پاییز آنقدر برایم دلنشین و شیرین هستی که اگر خدا عمری بدهد تا صد سال آینده بدون پلک زدن نگاه می کنم تمام زیبایی هایت را!
دلت که بغل بخواهد محکم و از روی عشق طوری به سینه ام
می چسبانمت تا انگشت به دهان بمانند تمام آدم هایی که ادعای عشق را دارند!
خانه ی تو میان این چهارچوب بُتنی نیست که جانم...
تو هیچ کجا را نداری جز آغوش من که تا آخر عمر به رویت همیشه باز است!
برایم بخند و آنقدر بگو که دوستم داری تا شبیه این بچه های چند ساله از شدت خوشحالی یک گوشه بنشینم و حسابی اشک شوق بريزم!
بگذار بگویند:دیوانه است
بگذار بگویند:داغ است نمی فهمد
اصلا دلبر جان مگر خودشان عاشق نشده اند؟
مگر چشم های کسی تا امروز زمین گیرشان نکرده؟
خب ما هم مثل تمام این جماعتی که یک زمانی دلشان برای هم لرزیده و دیوانه ی هم شده اند!
قبول کن تصدقت
قشنگی عشق به همین رسوا شدنش است،مثلا بین صدها نفر بغلت کنم و آنقدر دست ببرم لای موهایت تا انگشت هایم بوی بهار نارنج بگیرند!
تو ته دوست داشتن های عالمی، فدایت شوم سبب توئی كه در جغرافيای كوچك قلبم عشقت بی حد، و بودنت، مثل نفس كشيدن اجباریست...
سبب تويی میتوانم ثابت كنم، حضورت، معجزه گرست،
و باران از ترانه صدای تو شكل مي گيرد
میتوان تمام عمر به امنيت آغوشت دل سپرد و با حال خوب زندگی كرد
ودر بهار شكوفه داد..!!
مردم را میبینم که امیدشان به بهار است
من اما تنها بهاری که امیدش دارم کسب وصال توست...
محبوب دلم
تو را میخواهم اینبار نه درخیال و نه در رویا
میخواهمت اینگونه:
خسته از راه برسی و در کلبــه ای کوچـک بنشینی برابرم
نه لبخند بزنی نه چشم در چشم، نه عاشقانه نگاهم کنی و نه بگویی دوستت دارم
میخواهمت اینگونه :
صندلی ات را جا به جا کنی، در کنارم بنشینی سر خسته ات را تکیه دهی بر شانه ام و آرام در گوشم نجوا کنی مدتهاست گم کرده ام تو را
کجایی جاانا؟؟
دوستت دارم🌸❤
چرا که تو آغاز روح منی و پایانش
اگر دعای مستجابی داشتم؛ از خدا میخواستم نزدیک تو بودن را به من ببخشد...
و من برای دوست داشتنت مگر می توانم یک لحظه حتی کم بگذارم یا دلم برایت تنگ نشود؟
باور کن مثل طعم پرتقال و انار پاییز آنقدر برایم دلنشین و شیرین هستی که اگر خدا عمری بدهد تا صد سال آینده بدون پلک زدن نگاه می کنم تمام زیبایی هایت را!
دلت که بغل بخواهد محکم و از روی عشق طوری به سینه ام
می چسبانمت تا انگشت به دهان بمانند تمام آدم هایی که ادعای عشق را دارند!
خانه ی تو میان این چهارچوب بُتنی نیست که جانم...
تو هیچ کجا را نداری جز آغوش من که تا آخر عمر به رویت همیشه باز است!
برایم بخند و آنقدر بگو که دوستم داری تا شبیه این بچه های چند ساله از شدت خوشحالی یک گوشه بنشینم و حسابی اشک شوق بريزم!
بگذار بگویند:دیوانه است
بگذار بگویند:داغ است نمی فهمد
اصلا دلبر جان مگر خودشان عاشق نشده اند؟
مگر چشم های کسی تا امروز زمین گیرشان نکرده؟
خب ما هم مثل تمام این جماعتی که یک زمانی دلشان برای هم لرزیده و دیوانه ی هم شده اند!
قبول کن تصدقت
قشنگی عشق به همین رسوا شدنش است،مثلا بین صدها نفر بغلت کنم و آنقدر دست ببرم لای موهایت تا انگشت هایم بوی بهار نارنج بگیرند!
تو ته دوست داشتن های عالمی، فدایت شوم سبب توئی كه در جغرافيای كوچك قلبم عشقت بی حد، و بودنت، مثل نفس كشيدن اجباریست...
سبب تويی میتوانم ثابت كنم، حضورت، معجزه گرست،
و باران از ترانه صدای تو شكل مي گيرد
میتوان تمام عمر به امنيت آغوشت دل سپرد و با حال خوب زندگی كرد
ودر بهار شكوفه داد..!!
مردم را میبینم که امیدشان به بهار است
من اما تنها بهاری که امیدش دارم کسب وصال توست...
محبوب دلم
تو را میخواهم اینبار نه درخیال و نه در رویا
میخواهمت اینگونه:
خسته از راه برسی و در کلبــه ای کوچـک بنشینی برابرم
نه لبخند بزنی نه چشم در چشم، نه عاشقانه نگاهم کنی و نه بگویی دوستت دارم
میخواهمت اینگونه :
صندلی ات را جا به جا کنی، در کنارم بنشینی سر خسته ات را تکیه دهی بر شانه ام و آرام در گوشم نجوا کنی مدتهاست گم کرده ام تو را
کجایی جاانا؟؟
دوستت دارم🌸❤
چرا که تو آغاز روح منی و پایانش
اگر دعای مستجابی داشتم؛ از خدا میخواستم نزدیک تو بودن را به من ببخشد...
۷۷.۸k
۱۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.