جوجه اردک زشت پارت6 «بخش دوم»
بخش دوم
قسمت ششم
ته :جونگکوک شی اینجارو ببین مشکیشم داره .
هم از خجالت آب شده بودم هم حرصم گرفته بود.
لونا : منحرفای بیچاره اونارو بدین به من .
جونگکوک با خنده بند سوتینمو داخل هوا تکون داد .
کوکی: اگه میتونی بیا از بگیر .
دویدم دنبالش ولی وسط راه ایستادم خجالت میکشیدم بین این همه آدم دنبالش بدوم.جونک کوک اومد سمتم گفت
کوک:اینو یادگاری میدی بهم .
با فکر خیثانه ای که ذهنم رسید لبخند شیطانی زدم رفتم سمت شیر آب و طوری که معلوم نباشه تا آخر بازش کردم بعد نشستم روی زمین و شروع کردم به فیک گریه کردن، جونگکوک و تهیونگ با ناراحتی اومدن سمتم.
ته :یاااا لونا شی حالت خوبه .
شیلنگو برداشتم و سمتشون گرفتم هردوتاشون توی بهت بودن وقتی قشنگ خیسشون کردم شیلنگو انداختم روی زمین و خیلی شیک رفتم ابو بستم .
لونا:امروز نیازی نیست دوش بگیرید.
تهیونگ: جونگکوک تورو نمیدونم ولی من میخوام تلافی کنم .
جونگکوک اخمی کرد و با اعتراض اسم ته رو صدا کرد .
جونگ کوک :یاااا تهیونگاااا تنها میخوای تلافی کنی.
با فکر اینکه هر دوتاشون میخوان خیسم کنن فرارو به قرار ترجیح میدادم ،تا خواستم فرار کنم جونگکوک خیلی ماهرانه دستاشو دور شکمم حلقه کرد و منو سفت به خودش چسبوند.داخل بهت و تعجب بودم که با برخورد آب به خودم اومدم و جیغ بلندی کشیدم .
لونا :تهیونگ بهتره تمومش کنی اگه ادامه بدی میکشمت
ته بلند خندید و گفت
ته : نوچ خانم کوچولو
دست پا زدم تا از بغل جونگ کوک در بیا اما با گذاشتن چونش روی کتفم خشکم زد.
ته : کوکی ولش کن زیادی خیسش کردیم .
جونگ کوک انگار نشنیده باشه همونجور موند و واکنشی نشون نداد .
لونا : جونگ کوک ولم کن خیسم کردین دیگه .
انگار به خودش اومد و ولم کرد.
کوک: چرا کم خیسش کردی.
لونا : کوکی لطفاً دیگه بسه نصف بیشتر لباسام مونده الآنم دیگه داره شب میشه شماها برین داخل من لباسامو میشورم.
کوک: نه بزار کمکت کنیم روتر تموم شدن .
بدون هیچ حرفی قبول کردم .بعد از کلی مسخره بازی و خندیدن لباس شستنمون تموم شد ،از جام بلند شدم و از پسرا تشکر کردم بعد با حالت زار گفتم .
لونا: من دیگه با شما دوتا نمیخوام لباس بشورم .
نمیدونم چی شد که یهو چشمم به پنجره اتاق شوگا خورد ،پشت پنجره ایستاده بود و داشت نگاهمون میکرد وقتی نگاهمو به خودش دید زودتر پرده بنجرشو کشید.
ته :بچه ها من برم دیگه .
با خدافظی از تهیونگ جونگکوک اومد سمتم و دستمو گرفت.
کوک:بهتره بریم اتاق من تا بهت لباس بدم بپوشی.
با تعجب گفتم.
لونا : لباس زنونه داری؟.
خندید و چیزی نگفت...... جونگ کوک یه دست لباس گرفت سمتم و با خنده گفت .
کوک:بپوش ببین بهت میاد یا نه .
لونا: اینا مطمئنی اندازم میشه؟.
خندید
کوک :نمیدونم .
لونا : برو بیرون اینارو بپوشم
از اتاق رفت بیرون و منم شروع کردم به عوض کردن لباسام....به خودم نگاهی کردم قیافم ته خنده بود .
در باز شد و جونگکوک اومد داخل با دیدن شروع کرد به خندیدن.کمر شلوارو گرفتم تا یه وقت نیوفته از پام
لونا :چرا میخندی
کوک:خیلی بامزه شدی .
چشم غره ای رفتم که ساکت شد. با باز شدن مجدد در سرم چرخید سمت در با دیدن شوگا که اخمی ریز وسط ابروهاش بود تعجب کردم.کمی اومد سمتم و دستاشو توی جیبش قرار داد نشخندی زد و گفت.
شوگا : اگه کارت تموم شد بیا اتاقمو مرتب کن نگاه به ساعت کردی ؟.
به ساعت نگاهی کردم که ۱۸:۰۶دقیقه رو نشون میداد .
لونا : ببخشید خودم کار داشتم الان میام .
رفتم سمتش اما از بس که شلوار برام بلند بود پاچه شلوار زیر پام گیر کردو افتادم توی بغل شوگا
پایان پارت
قسمت ششم
ته :جونگکوک شی اینجارو ببین مشکیشم داره .
هم از خجالت آب شده بودم هم حرصم گرفته بود.
لونا : منحرفای بیچاره اونارو بدین به من .
جونگکوک با خنده بند سوتینمو داخل هوا تکون داد .
کوکی: اگه میتونی بیا از بگیر .
دویدم دنبالش ولی وسط راه ایستادم خجالت میکشیدم بین این همه آدم دنبالش بدوم.جونک کوک اومد سمتم گفت
کوک:اینو یادگاری میدی بهم .
با فکر خیثانه ای که ذهنم رسید لبخند شیطانی زدم رفتم سمت شیر آب و طوری که معلوم نباشه تا آخر بازش کردم بعد نشستم روی زمین و شروع کردم به فیک گریه کردن، جونگکوک و تهیونگ با ناراحتی اومدن سمتم.
ته :یاااا لونا شی حالت خوبه .
شیلنگو برداشتم و سمتشون گرفتم هردوتاشون توی بهت بودن وقتی قشنگ خیسشون کردم شیلنگو انداختم روی زمین و خیلی شیک رفتم ابو بستم .
لونا:امروز نیازی نیست دوش بگیرید.
تهیونگ: جونگکوک تورو نمیدونم ولی من میخوام تلافی کنم .
جونگکوک اخمی کرد و با اعتراض اسم ته رو صدا کرد .
جونگ کوک :یاااا تهیونگاااا تنها میخوای تلافی کنی.
با فکر اینکه هر دوتاشون میخوان خیسم کنن فرارو به قرار ترجیح میدادم ،تا خواستم فرار کنم جونگکوک خیلی ماهرانه دستاشو دور شکمم حلقه کرد و منو سفت به خودش چسبوند.داخل بهت و تعجب بودم که با برخورد آب به خودم اومدم و جیغ بلندی کشیدم .
لونا :تهیونگ بهتره تمومش کنی اگه ادامه بدی میکشمت
ته بلند خندید و گفت
ته : نوچ خانم کوچولو
دست پا زدم تا از بغل جونگ کوک در بیا اما با گذاشتن چونش روی کتفم خشکم زد.
ته : کوکی ولش کن زیادی خیسش کردیم .
جونگ کوک انگار نشنیده باشه همونجور موند و واکنشی نشون نداد .
لونا : جونگ کوک ولم کن خیسم کردین دیگه .
انگار به خودش اومد و ولم کرد.
کوک: چرا کم خیسش کردی.
لونا : کوکی لطفاً دیگه بسه نصف بیشتر لباسام مونده الآنم دیگه داره شب میشه شماها برین داخل من لباسامو میشورم.
کوک: نه بزار کمکت کنیم روتر تموم شدن .
بدون هیچ حرفی قبول کردم .بعد از کلی مسخره بازی و خندیدن لباس شستنمون تموم شد ،از جام بلند شدم و از پسرا تشکر کردم بعد با حالت زار گفتم .
لونا: من دیگه با شما دوتا نمیخوام لباس بشورم .
نمیدونم چی شد که یهو چشمم به پنجره اتاق شوگا خورد ،پشت پنجره ایستاده بود و داشت نگاهمون میکرد وقتی نگاهمو به خودش دید زودتر پرده بنجرشو کشید.
ته :بچه ها من برم دیگه .
با خدافظی از تهیونگ جونگکوک اومد سمتم و دستمو گرفت.
کوک:بهتره بریم اتاق من تا بهت لباس بدم بپوشی.
با تعجب گفتم.
لونا : لباس زنونه داری؟.
خندید و چیزی نگفت...... جونگ کوک یه دست لباس گرفت سمتم و با خنده گفت .
کوک:بپوش ببین بهت میاد یا نه .
لونا: اینا مطمئنی اندازم میشه؟.
خندید
کوک :نمیدونم .
لونا : برو بیرون اینارو بپوشم
از اتاق رفت بیرون و منم شروع کردم به عوض کردن لباسام....به خودم نگاهی کردم قیافم ته خنده بود .
در باز شد و جونگکوک اومد داخل با دیدن شروع کرد به خندیدن.کمر شلوارو گرفتم تا یه وقت نیوفته از پام
لونا :چرا میخندی
کوک:خیلی بامزه شدی .
چشم غره ای رفتم که ساکت شد. با باز شدن مجدد در سرم چرخید سمت در با دیدن شوگا که اخمی ریز وسط ابروهاش بود تعجب کردم.کمی اومد سمتم و دستاشو توی جیبش قرار داد نشخندی زد و گفت.
شوگا : اگه کارت تموم شد بیا اتاقمو مرتب کن نگاه به ساعت کردی ؟.
به ساعت نگاهی کردم که ۱۸:۰۶دقیقه رو نشون میداد .
لونا : ببخشید خودم کار داشتم الان میام .
رفتم سمتش اما از بس که شلوار برام بلند بود پاچه شلوار زیر پام گیر کردو افتادم توی بغل شوگا
پایان پارت
۲۲.۲k
۱۴ مهر ۱۴۰۲