داستان تغیر جنسی سگ های ولگرد بانگو ( پارت ۲ )
فوکوزاوا : رامپو باید راه حلش را پیدا کنی چون ما نمی تونیم این شکلی جایی بریم !!
رامپو : باشه سعی میکنم تا شب درستش کنم .
فوکوزاوا : فعلا همه همین جا میمانیم تا رامپو راه حل را پیدا کنه .
همه ی اعضای سازمان : چشم رئیس .
در همین موقع در مافیا بندر
موری : طبق آخرین آماری که به دستمان رسیده توی سازمان کارآگاهان مسلح اتفاق های عجیبی افتاده . واسه ی همین من میخوام شما ها را بفرستم اونجا تا بفهمیم که چه اتفاقی افتاده .
هیروتسو : رئیس من و افرادم میریم اونجا .
موری : نه ، شما همیشه گند میزنین واسه همین نمیرین . چویا و هیگوچی و آکوتاگاوا و کویو مرین .
همه اعضای مافیا : چشم .
بعد از رسیدن افراد مافیا به جلوی در سازمان
چویا : از در میریم تو .
آکوتاگاوا : بله .
کویو : نه اگه از پنجره بریم بهتر هست .
هیگوچی : چرا ؟!
کویو : چون بعد از در پرتمون میکنن بیرون .
چویا : راست میگی ، پس از پنجره میریم .
آکوتاگاوا : میتونیم با راشومون بریم بالا .
چویا : من اول میرم .
بعد از رسیدن به دم پنجره
هیگوچی : پنجره بسته هست .
چویا : من میشکنمش .
بعد از شکستن پنجره
چویا : هی دازای احمق کجایی ؟
کویو : چرا همه ی چراغ ها خاموش هست ؟
هیگوچی : من چراغ ها را روشن میکنم .
آتسوشی : نه نکن .
هیگوچی : کی بود ؟
آتسوشی : منم آتسوشی .
آکوتاگاوا :صدات !!!!
کویو : این صدای چی بود ؟
هیگوچی : ببخشید دست من خورد به یک چیزی .
آکوتاگاوا : چرا داره همه جا را دود میگیره ؟!
آتسوشی : نه دوباره نه .
دازای : صبر کن شاید الان دوباره مثل قبل شیم چون من از جنسیت الانم اصلا راضی نیستم .
بعد از بین رفتن دود ها و روشن کردن چراغ ها
آتسوشی : من که هنوز همون شکلی هستم .
آکوتاگاوا : جیغ . من چرا این شکلی شدم ؟!!
هیگوچی : سنپای !!!
کویو : این جا چه خبر هست ؟!
چویا : همش تقصیر هیگوچی هست .
هیگوچی : ببخشید ولی من فقط دستم خورد به اون شیشه .
رامپو : تقصیر من هست ، ولی فهمیدم که اون ماده اثر برعکس نداره . یعنی جنسیت را تغیر میده ولی جنسیت را به حالت عادی بر نمیگردونه .
دازای : باهوش میشه زود تر این وضع را درست کنی به جای اینکه این چرت و پرت ها را بگی !
رامپو : اصلا همش تقصیر تو هست اگه تو به من حرف بد نمیزدی که من این کار را نمیکردم .
دازای : ببخشید یادم نبود دارم با یک بد بخت بی استعداد حرف میزنم .
رامپو : چی گفتی ؟؟!!
فوکوزاوا : بس کنید . این اعضای مافیا چی میگن اینجا ؟
چویا : ما اومده بودیم ببینیم که این جا چه خبر هست که این اتفاق به خاطر خنگ بودن افراد سازان به درد نخور شما و هیگوچی افتاد .
هیگوچی : حالا ما باید چیکار کنیم ؟!
فوکوزاوا : صبر کنین تا یک راه حل پیدا کنیم .
چویا : من زنگ میزنم به رئیس .
دازای : احمق فکر کردی اون با این صدا میشناستت ؟
چویا : میکشمت!!
پارت ۲
نویسنده خودم
رامپو : باشه سعی میکنم تا شب درستش کنم .
فوکوزاوا : فعلا همه همین جا میمانیم تا رامپو راه حل را پیدا کنه .
همه ی اعضای سازمان : چشم رئیس .
در همین موقع در مافیا بندر
موری : طبق آخرین آماری که به دستمان رسیده توی سازمان کارآگاهان مسلح اتفاق های عجیبی افتاده . واسه ی همین من میخوام شما ها را بفرستم اونجا تا بفهمیم که چه اتفاقی افتاده .
هیروتسو : رئیس من و افرادم میریم اونجا .
موری : نه ، شما همیشه گند میزنین واسه همین نمیرین . چویا و هیگوچی و آکوتاگاوا و کویو مرین .
همه اعضای مافیا : چشم .
بعد از رسیدن افراد مافیا به جلوی در سازمان
چویا : از در میریم تو .
آکوتاگاوا : بله .
کویو : نه اگه از پنجره بریم بهتر هست .
هیگوچی : چرا ؟!
کویو : چون بعد از در پرتمون میکنن بیرون .
چویا : راست میگی ، پس از پنجره میریم .
آکوتاگاوا : میتونیم با راشومون بریم بالا .
چویا : من اول میرم .
بعد از رسیدن به دم پنجره
هیگوچی : پنجره بسته هست .
چویا : من میشکنمش .
بعد از شکستن پنجره
چویا : هی دازای احمق کجایی ؟
کویو : چرا همه ی چراغ ها خاموش هست ؟
هیگوچی : من چراغ ها را روشن میکنم .
آتسوشی : نه نکن .
هیگوچی : کی بود ؟
آتسوشی : منم آتسوشی .
آکوتاگاوا :صدات !!!!
کویو : این صدای چی بود ؟
هیگوچی : ببخشید دست من خورد به یک چیزی .
آکوتاگاوا : چرا داره همه جا را دود میگیره ؟!
آتسوشی : نه دوباره نه .
دازای : صبر کن شاید الان دوباره مثل قبل شیم چون من از جنسیت الانم اصلا راضی نیستم .
بعد از بین رفتن دود ها و روشن کردن چراغ ها
آتسوشی : من که هنوز همون شکلی هستم .
آکوتاگاوا : جیغ . من چرا این شکلی شدم ؟!!
هیگوچی : سنپای !!!
کویو : این جا چه خبر هست ؟!
چویا : همش تقصیر هیگوچی هست .
هیگوچی : ببخشید ولی من فقط دستم خورد به اون شیشه .
رامپو : تقصیر من هست ، ولی فهمیدم که اون ماده اثر برعکس نداره . یعنی جنسیت را تغیر میده ولی جنسیت را به حالت عادی بر نمیگردونه .
دازای : باهوش میشه زود تر این وضع را درست کنی به جای اینکه این چرت و پرت ها را بگی !
رامپو : اصلا همش تقصیر تو هست اگه تو به من حرف بد نمیزدی که من این کار را نمیکردم .
دازای : ببخشید یادم نبود دارم با یک بد بخت بی استعداد حرف میزنم .
رامپو : چی گفتی ؟؟!!
فوکوزاوا : بس کنید . این اعضای مافیا چی میگن اینجا ؟
چویا : ما اومده بودیم ببینیم که این جا چه خبر هست که این اتفاق به خاطر خنگ بودن افراد سازان به درد نخور شما و هیگوچی افتاد .
هیگوچی : حالا ما باید چیکار کنیم ؟!
فوکوزاوا : صبر کنین تا یک راه حل پیدا کنیم .
چویا : من زنگ میزنم به رئیس .
دازای : احمق فکر کردی اون با این صدا میشناستت ؟
چویا : میکشمت!!
پارت ۲
نویسنده خودم
۹.۶k
۲۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.