my saving angel ...p=2
علامت نامرا*
نامراویو:
چشمامو بستم و به هر نکته ایکه روی دیوار روبه روم نوشته شده بود عمل کردم
حدودا 5 دقیقه بود که تو همون حالت نشسته بودم
پس چرا صدای زنگوله نمیاد
من هم تمرکز کردم همم کیه دارم به راهیی که به زمین میرم فکر میکنم و هم به کشور کره پس چرا کار نمیکنه ؟
دیگه کم کم داشتم نا امید میشدم و میخواستم چشمامو باز کنمو به خونه برگردم ولی یه صدایی از ته دلم میگفت ک یکم صبر کنم تصمیم گرفتم صبر کنم
طولی نکشید که صدای زنگوله رو شنیدم و چشمامو باز کردم یکدفعه دیدم وسط خیابونم و یه چیز جادویی بزرگ داره سمتم میاد(منظورش ماشینه) داره با سرعت زیاد نزدیکم میشه سریع دویدم سمت پیاده رو
* هوف به خیر گذشت
همینجور داشتم دور اطرافمو میدیدم کره چقدر عجیبه همه به جای اسب سوار این چیزای جادویین
همه یه چیز کوچولوی مستطیلی دستشونه
به جای کلبه و قصر یه خونه های بزرگ که ارتفاع خیلی بزرگی دارن (منظورش ساخمونای تجاری و اپارتماناست:/)
تازه یه دراییم هست که تا نزدیکشون میشی بازو بسته میشننن چه عجیب
هیج ادمیم جادو نداره
وای جادوهامممممم
الان چیکار کنمم
برم یه کوچه ی خلوت ببینم کار میکنن
هوم بزار از جابه جا کردن شروع کنیم
یسسسس کار میکنه
میگن اگر ی جادو کار کنه پس همه ی جادو ها کار میکنه
ای کاش بشه من یه روز سوار اون چیز جادوییا بشم هوم
- احمق اونا چیز جادو یی نیستننن اسمشون ماشینه
واییی کی بود خودتو نشون بدههههه روحی چیزی هستی؟؟
-هعی خدا یعنی نمیدونی من کیم؟؟؟
*نا:/
- واقعا خری
مگه بهت نگفتن من کیم؟؟
*دوباره نا
دیگه مطمئن شدم که خری
من یه راهنمای زمینیم که به تو کمک کنم حالا فهمستی که من کیم؟
*اهوم
اسمت چیسته؟
-لونا
* خب نمیتونم ببینمت؟
- چرا هروقت که بخوای میتونی منو ببینی اما به جز تو کس دیگه ای نمیتونه منو ببینه فقط تو میتونی پس پیش بقیه اومل بازی درنیار خب؟
*باشه حالا
چه راهنمای بی ادبیم داریم ما
- همینی که هست
نمیخوای بری خونت؟
* چرا ولی نمیدونم کجاست
خب تو برومنم بهت میگم
*باش
هنوزم نمیخوای خودتو نشون بدی؟
- بیا بابا خودتو کشتی
*عه تو که مثل منی
- اره مثل تو زشتم
* یاااا من زشت نیستم
حالا چرا عین منی؟
- چون راهنمای هرکی مثل
خودشه
*اهان
- خب دیگه بریم فقط تو راه با من حرف نزن
* چرا ؟
- چون مردم که منو نمیبینن فکر میکنن تو دیوونه ایی داری با خودت حرف میزنی
* اهن اوک دیگه بریم
- بریم
لونا نامرا رو تا خونش راهنمایی کرد
- زود باش در خونه رو باز کن که خیلی گرسنمههه
*باش
نامرا در خونه رو باز کرد و با لونا رفتن تو
لونا به سمت یخچال حمله ور شد
* :/
هزارتا چیز میز از یخچال در اورد و تند تند داشت میخوردشون
* یه وقت به من چیزی ندی کوفت کنماااا
لونا بهت یه سیب داد- بیا
* ممنون
بعد اینکه سیب رو خوردی رفتی تا بخوابی
* لونا من خستم میرم میخوابم
- باشه برو من اینجام
*باش
رفتی تا بخوابی وقتی که داشت چشمات گرم میشد یه...
خب سلام خوشگلام
اینم از پارت دو
امیدوارم دوستش داشته باشیید
لطفا لایک کنید
و خواهشا کامنت بزاید چون بهم خیلی انرژی میده
فردا هم پارت جدید و دو تا تک پارتی اپ میشه
دوستتون دارم
بای بای
نامراویو:
چشمامو بستم و به هر نکته ایکه روی دیوار روبه روم نوشته شده بود عمل کردم
حدودا 5 دقیقه بود که تو همون حالت نشسته بودم
پس چرا صدای زنگوله نمیاد
من هم تمرکز کردم همم کیه دارم به راهیی که به زمین میرم فکر میکنم و هم به کشور کره پس چرا کار نمیکنه ؟
دیگه کم کم داشتم نا امید میشدم و میخواستم چشمامو باز کنمو به خونه برگردم ولی یه صدایی از ته دلم میگفت ک یکم صبر کنم تصمیم گرفتم صبر کنم
طولی نکشید که صدای زنگوله رو شنیدم و چشمامو باز کردم یکدفعه دیدم وسط خیابونم و یه چیز جادویی بزرگ داره سمتم میاد(منظورش ماشینه) داره با سرعت زیاد نزدیکم میشه سریع دویدم سمت پیاده رو
* هوف به خیر گذشت
همینجور داشتم دور اطرافمو میدیدم کره چقدر عجیبه همه به جای اسب سوار این چیزای جادویین
همه یه چیز کوچولوی مستطیلی دستشونه
به جای کلبه و قصر یه خونه های بزرگ که ارتفاع خیلی بزرگی دارن (منظورش ساخمونای تجاری و اپارتماناست:/)
تازه یه دراییم هست که تا نزدیکشون میشی بازو بسته میشننن چه عجیب
هیج ادمیم جادو نداره
وای جادوهامممممم
الان چیکار کنمم
برم یه کوچه ی خلوت ببینم کار میکنن
هوم بزار از جابه جا کردن شروع کنیم
یسسسس کار میکنه
میگن اگر ی جادو کار کنه پس همه ی جادو ها کار میکنه
ای کاش بشه من یه روز سوار اون چیز جادوییا بشم هوم
- احمق اونا چیز جادو یی نیستننن اسمشون ماشینه
واییی کی بود خودتو نشون بدههههه روحی چیزی هستی؟؟
-هعی خدا یعنی نمیدونی من کیم؟؟؟
*نا:/
- واقعا خری
مگه بهت نگفتن من کیم؟؟
*دوباره نا
دیگه مطمئن شدم که خری
من یه راهنمای زمینیم که به تو کمک کنم حالا فهمستی که من کیم؟
*اهوم
اسمت چیسته؟
-لونا
* خب نمیتونم ببینمت؟
- چرا هروقت که بخوای میتونی منو ببینی اما به جز تو کس دیگه ای نمیتونه منو ببینه فقط تو میتونی پس پیش بقیه اومل بازی درنیار خب؟
*باشه حالا
چه راهنمای بی ادبیم داریم ما
- همینی که هست
نمیخوای بری خونت؟
* چرا ولی نمیدونم کجاست
خب تو برومنم بهت میگم
*باش
هنوزم نمیخوای خودتو نشون بدی؟
- بیا بابا خودتو کشتی
*عه تو که مثل منی
- اره مثل تو زشتم
* یاااا من زشت نیستم
حالا چرا عین منی؟
- چون راهنمای هرکی مثل
خودشه
*اهان
- خب دیگه بریم فقط تو راه با من حرف نزن
* چرا ؟
- چون مردم که منو نمیبینن فکر میکنن تو دیوونه ایی داری با خودت حرف میزنی
* اهن اوک دیگه بریم
- بریم
لونا نامرا رو تا خونش راهنمایی کرد
- زود باش در خونه رو باز کن که خیلی گرسنمههه
*باش
نامرا در خونه رو باز کرد و با لونا رفتن تو
لونا به سمت یخچال حمله ور شد
* :/
هزارتا چیز میز از یخچال در اورد و تند تند داشت میخوردشون
* یه وقت به من چیزی ندی کوفت کنماااا
لونا بهت یه سیب داد- بیا
* ممنون
بعد اینکه سیب رو خوردی رفتی تا بخوابی
* لونا من خستم میرم میخوابم
- باشه برو من اینجام
*باش
رفتی تا بخوابی وقتی که داشت چشمات گرم میشد یه...
خب سلام خوشگلام
اینم از پارت دو
امیدوارم دوستش داشته باشیید
لطفا لایک کنید
و خواهشا کامنت بزاید چون بهم خیلی انرژی میده
فردا هم پارت جدید و دو تا تک پارتی اپ میشه
دوستتون دارم
بای بای
۳۳.۵k
۰۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.