اوه مای شامپاین🍷💜
𝖕𝖆𝖗𝖙¹⁰
𝓞𝓱 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓪𝓶𝓹𝓪𝓰𝓷𝓮🍷💜
[(خونه جینا)]
مادر جینا:جونگکوک این الان چ..چ..چی گفت؟
جونگکوک با حالت نگران گفت: هیچی مامان من که چیزی نشنیدم
مادر جینا: چرا الان گفت به دخترا تجاوز میکنه،اگه خواهرتو گرفته باشن چی
جونگکوک: نه الان یادم اومد نونا گفت شاید چند روز بره با دوستش سفر،گفت میره خارج از کشور نمیتونه زنگ بزنه
مادر جینا کمی خیالش راحت شد و نشست.
جونگکوک فورا به بیرون رفت که به پلیس خبر بده.
رسید به پلیس ماجرا رو گفت و بهش گفتن که با هرکی که جینا رو میشناسه تماس بگیره
جونگکوک هم همین کار رو کرد اما جینا پیش هیچکس نبود
جونگکوک سریع رفت دانشگاه جینا و از همه درباره ی جینا پرسید و همه گفتن که جینا سه روزه که دانشگاه نیومده
جونگکوک هرجایی که ممکن بود جینا باشه رو گشت اما پیداش نکرد. تقریبا ۳ ساعت داشت اینور اونور میرفت و خسته شده بود.
ساعت ۷ شد و جونگکوک بالاخره رفت خونه تا ببینه چی میشه
[(امارت جیمین)]
جیمین بعد دیدن اخبار خیلی نگران شده بود.
آخرین بار که جینا رو دیده بود سه روز پیش بود و بهش گفته بود که میره خونه ی خودش
جیمین که چاره ای نداشت رفت خونه ی جینا.
[(خونه ی جینا)]
(صدای زنگ در)
چونگکوک اومد و درو باز کرد و دید یه پسر دم در ایستاده
جونگکوک: شما؟
جیمین: آمم.. سلام.. من دوست پسر جینا ام
جونگکوک: چی؟ دوست پسر؟...پس تو حتما خبر داری جینا کجاست آره؟ اگه میدونی بگو خواهش میکنم من خیلی نگرانم. به مادرم هیچی نگفتم میترسم حالش بد بشه، خواهش میکنم بگو هرچی میخوای بهت میدم
جیمین: پس اینجاهم نیست؟ تو همه جارو گشتی؟
جونگکوک:پس توام نمیدونی کجاست، آره من همه جارو گشتم، هیچجا نبود... اها راستی بیا داخل
جیمین اومد تو و رفتن تو اتاق جونگکوک
𝓞𝓱 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓪𝓶𝓹𝓪𝓰𝓷𝓮🍷💜
[(خونه جینا)]
مادر جینا:جونگکوک این الان چ..چ..چی گفت؟
جونگکوک با حالت نگران گفت: هیچی مامان من که چیزی نشنیدم
مادر جینا: چرا الان گفت به دخترا تجاوز میکنه،اگه خواهرتو گرفته باشن چی
جونگکوک: نه الان یادم اومد نونا گفت شاید چند روز بره با دوستش سفر،گفت میره خارج از کشور نمیتونه زنگ بزنه
مادر جینا کمی خیالش راحت شد و نشست.
جونگکوک فورا به بیرون رفت که به پلیس خبر بده.
رسید به پلیس ماجرا رو گفت و بهش گفتن که با هرکی که جینا رو میشناسه تماس بگیره
جونگکوک هم همین کار رو کرد اما جینا پیش هیچکس نبود
جونگکوک سریع رفت دانشگاه جینا و از همه درباره ی جینا پرسید و همه گفتن که جینا سه روزه که دانشگاه نیومده
جونگکوک هرجایی که ممکن بود جینا باشه رو گشت اما پیداش نکرد. تقریبا ۳ ساعت داشت اینور اونور میرفت و خسته شده بود.
ساعت ۷ شد و جونگکوک بالاخره رفت خونه تا ببینه چی میشه
[(امارت جیمین)]
جیمین بعد دیدن اخبار خیلی نگران شده بود.
آخرین بار که جینا رو دیده بود سه روز پیش بود و بهش گفته بود که میره خونه ی خودش
جیمین که چاره ای نداشت رفت خونه ی جینا.
[(خونه ی جینا)]
(صدای زنگ در)
چونگکوک اومد و درو باز کرد و دید یه پسر دم در ایستاده
جونگکوک: شما؟
جیمین: آمم.. سلام.. من دوست پسر جینا ام
جونگکوک: چی؟ دوست پسر؟...پس تو حتما خبر داری جینا کجاست آره؟ اگه میدونی بگو خواهش میکنم من خیلی نگرانم. به مادرم هیچی نگفتم میترسم حالش بد بشه، خواهش میکنم بگو هرچی میخوای بهت میدم
جیمین: پس اینجاهم نیست؟ تو همه جارو گشتی؟
جونگکوک:پس توام نمیدونی کجاست، آره من همه جارو گشتم، هیچجا نبود... اها راستی بیا داخل
جیمین اومد تو و رفتن تو اتاق جونگکوک
۲.۶k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.