خون آشام من. پارت ۵
#خونآشام_من
Part 5
ویو ات
که در همین لحظه یهو برادر ارباب از من پرسید: هی خوشگله فکر کنم تو دوست دخترش باشی؟
=: نه من دوست دخترش نیستم لطفاً کاری با من نداشته باشید
تهیونگ:ساکت بابا
پس یعنی قرار بود تو زن داداشم بشی آره نه زن داداشم نمیشی تو میشی زن خودم خوشگله
=: تو همین لحظه ارباب میخواست منو از چنگ اون عوضی روانی نجات بده که یهو صدای تیر اومد آیا به کی خورد برادرش یا خودش دیدم ارباب ستشو روی سمت راست سینهاش گذاشته و تمام دستش خونی بود توی همون لحظه من جیغ کشیدم به بادیگاردش گفتم که ببرتش بیمارستان برادر عوضی و آشغال ارباب منو با خودش برد چی جیغ میکشیدم بیفایده بود به در میکوبیدم بیفایده بود دیگه تسلیم شده بودم برام جونی نمونده بود
=: رسیدیم به یه عمارت خیلی خیلی متروکه منو بردن داخل یکی از اتاقاش که در همون لحظه تهیونگ اومد داخل و گفتش
تهیونگ:که و رو میخوام مال خودم کنم تو باید زن من بشی امشب ازدواج میکنیم
=:چچچ چییییییییی😦
تهیونگ:همین که شنیدی رفتم سمتش میخواستم بوسش کنم ولی نمیزاشت لعنتی وحشی بود
=: اما من اما من من به تو هیچ حسی ندارم ازت متنفرم مرتیکه عوضی ولم کن بزار برم
تهیونگ:خیلی خوبببب تو کوک رو دوس داری اگه میخوای زنده بمونه باید باهام ازدواج کنی وگرنه کوک رو نابود میکنم
=:خواهش میکنم با کوک کاری نداشته لطفا ببین هر کاری میخوای باهام بکن ولی کاری به کوک نداشته باش
...........
Part 5
ویو ات
که در همین لحظه یهو برادر ارباب از من پرسید: هی خوشگله فکر کنم تو دوست دخترش باشی؟
=: نه من دوست دخترش نیستم لطفاً کاری با من نداشته باشید
تهیونگ:ساکت بابا
پس یعنی قرار بود تو زن داداشم بشی آره نه زن داداشم نمیشی تو میشی زن خودم خوشگله
=: تو همین لحظه ارباب میخواست منو از چنگ اون عوضی روانی نجات بده که یهو صدای تیر اومد آیا به کی خورد برادرش یا خودش دیدم ارباب ستشو روی سمت راست سینهاش گذاشته و تمام دستش خونی بود توی همون لحظه من جیغ کشیدم به بادیگاردش گفتم که ببرتش بیمارستان برادر عوضی و آشغال ارباب منو با خودش برد چی جیغ میکشیدم بیفایده بود به در میکوبیدم بیفایده بود دیگه تسلیم شده بودم برام جونی نمونده بود
=: رسیدیم به یه عمارت خیلی خیلی متروکه منو بردن داخل یکی از اتاقاش که در همون لحظه تهیونگ اومد داخل و گفتش
تهیونگ:که و رو میخوام مال خودم کنم تو باید زن من بشی امشب ازدواج میکنیم
=:چچچ چییییییییی😦
تهیونگ:همین که شنیدی رفتم سمتش میخواستم بوسش کنم ولی نمیزاشت لعنتی وحشی بود
=: اما من اما من من به تو هیچ حسی ندارم ازت متنفرم مرتیکه عوضی ولم کن بزار برم
تهیونگ:خیلی خوبببب تو کوک رو دوس داری اگه میخوای زنده بمونه باید باهام ازدواج کنی وگرنه کوک رو نابود میکنم
=:خواهش میکنم با کوک کاری نداشته لطفا ببین هر کاری میخوای باهام بکن ولی کاری به کوک نداشته باش
...........
۵.۰k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.