تک پارتی یونگی🥀🛹🎻

ات ویو
امروز با شوق رفتم پیش یونگی، اما اون بهم گفت دیگ نمیخوادتم
باشه حالا میبینیم کی زخم میخوره اقای مین
بالای پل وایسادم زیر پام دریا بود دریایی که به هم قول دادیم تو زندگی بعدیمون همدیگر رو داخلش ببینیم
اروم اروم به پاین پرتاب شدم
و اجازه دادم نفسم بند بیاد برای اخرین بار چشام رو باز کردم
و به دنیای دیگه رفتم
یونگی ویو:
به ات گفتم نمیخامش چون هاشق منشیم شده بودم
بعد تز دوماه  ماه متوجه شدم که اون یه هرزه اس
دوباره رفتم پیش ات زنگ خونشون رو زدم، مادرش با لباس سیاه و چشای اشکی وایساده بود
وقتی منو دید یقمو گرفت و به دیوار چسبوندم
علامت مامان ات#
#تو دختر منو طرد کردی کشتیش
#معلوم نیست این چند ماه کجا بودی
#دختر من به خاطر تو الان زیر خاک عوضی
+با هر کلمه ای که مامان ات میگفت من میشکستم
+ات من الان زیر خاکه؟ یعنی دیگه هیچوقت نمیبینمش؟ +من ات رو بخاطر یه هرزه کشتم 😭😭
+الان یک هفته هستش که من فهمیدم اتم مرده
+بیب امروز برمیگردم پیشت قول میدم
+همونجایی که ات خودش رو کشته بود ایستادم
و خودم را داخل اب برای همیشه غرق کردم
واقعیت سه ساعته دارم عر میزنم