پارت هفت
صدای زنگ در اومد همه تعجب کردن چون خیلی دیر وقت بود اما جیسو با همچنان که به سمت در میرفت گفت نگران نباشید لیسا ست.
در باز شد و لیسا با استرس همیشگی اش وارد خونه شد و سلام کرد
+سلام من لیسا منوبان هستم دوست جیسو
مامان بابا لطفا زیاد به حرفاش توجه نکنید ی ذره خجالتیه من توضیح میدم بهتون لیسا هم خونه ای بهترین دوست من بعد از رزی و کسیه که مث خواهرمه برام.
مادر پدر جیسو
سلام دخترم خوبی چرا دم در وایسادی بیا تو خجالت نکش
لیسا و جیسو با هم رفتن و دور میز شام نشستند. همه مشغول غذا خوردن بودن که مادر جیسو شروع کرد به صحبت، دلم براتون ی ذره شده بود. رزی دخترم متاسفم که نتونستم برای مراسم ازدواجتون بیشتر بمونم چون اون روز ی مشکلی توی شرکت افتاد(با لبخند) که خوتون بهتر میدونید نمیشه جدی نگیرمش
رزی:مادر این چه حرفیه همین که تشریف اوردید ما رو خیلی خوشحال کردید.
مادر جیسو: (رو به لیسا) خب دخترم فک کنم اینجوری که جیسو ازت تعریف کرد خیلی دوست داره (با لبخند) فردا باید تصمیم بگیریم که منو پدرتون چیکار کنیم و کجا زندگی کنیم.
چهار روز بعد _ دانشگاه
جیسو میگم وایسا کارت دارم اون پسره کی بود اون روز؟ چرا بهم جواب نمیدی؟ مگه نمیدونی حسمو؟
جیسو: بسهههه منم بهت گفتم جوابمو ولی تو نمیخوای بفهمی من دوست ندارم و اون پسره رو هم اتفاقی دیدم چون داشتی اذیتم میکردی کمکم کرد
من اذیتت میکردم؟(پوزخند) نگو که تو نمیخواستی من ببوسمت
جیسو : چی؟ راجب من چی فکردی؟ بسهعععه دیگه دنبالم نیا
سمانه
اون پسر دست جیسو رو کشید و سفت فشار میداد
+ولم کن عوضی من که بهت گفتم نه
_هع فک کردی میزارم بری بعد از اینکه قلبمو شیکوندی؟(لبخندی کجی زد)
+تو رو خدا بزار برمممممم کمکککککک یکی کمکمممم کنه
_هیچکس صداتو نمیشنوه
جین
ولش کن عوضی چیکارش داری؟
_تو چیکارشی؟ (با خباثت)نکنه مخ تو رم زده دوسش داری؟ هع برو رد کارت حالیته؟ این مال منه جوابشم به تو منفی راتو بکش برو
جین یکی با مشت خوابوند توی دهن اون پسر و گفت من اره دوسش دارم توام حق نداری رو مال من دست بزاری و یقه اشو گرفت و چسبوندش به دیوار در ضمن دیگه سمتش پیدات نشه و گرنه ی جور دیگه حالیت میکنم
اون پسر فرار کرد ولی جیسو همچنان با ترس به سمتش نگاه میکرد. رو به جین گفت
+مرسی که دوباره نجاتم دادی نمیدونم چجوری این لطفتو جبران کنم
_میخوای لطفمو جبران کنی؟ ی راه هست
+چه راهی؟
_بیا با هم دوست باشیم اینجوری دیگه اونم جرئت نمیکنه بیاد سمتت
+باشه پس(با لبخند
جین :(با خودش) لبخند زیبایی داره حتما بوی فرندش حسابی به داشتنش میباله
جیسو+خب ی ذره از خودت بگو
_عاااام خب من امسال سال اخریه که دارم درس میخونم و امیدوارم بعدش بتونم ی کار حسابی برای خودم پیدا کنم راستش من ..
#jinsoo #liskook
در باز شد و لیسا با استرس همیشگی اش وارد خونه شد و سلام کرد
+سلام من لیسا منوبان هستم دوست جیسو
مامان بابا لطفا زیاد به حرفاش توجه نکنید ی ذره خجالتیه من توضیح میدم بهتون لیسا هم خونه ای بهترین دوست من بعد از رزی و کسیه که مث خواهرمه برام.
مادر پدر جیسو
سلام دخترم خوبی چرا دم در وایسادی بیا تو خجالت نکش
لیسا و جیسو با هم رفتن و دور میز شام نشستند. همه مشغول غذا خوردن بودن که مادر جیسو شروع کرد به صحبت، دلم براتون ی ذره شده بود. رزی دخترم متاسفم که نتونستم برای مراسم ازدواجتون بیشتر بمونم چون اون روز ی مشکلی توی شرکت افتاد(با لبخند) که خوتون بهتر میدونید نمیشه جدی نگیرمش
رزی:مادر این چه حرفیه همین که تشریف اوردید ما رو خیلی خوشحال کردید.
مادر جیسو: (رو به لیسا) خب دخترم فک کنم اینجوری که جیسو ازت تعریف کرد خیلی دوست داره (با لبخند) فردا باید تصمیم بگیریم که منو پدرتون چیکار کنیم و کجا زندگی کنیم.
چهار روز بعد _ دانشگاه
جیسو میگم وایسا کارت دارم اون پسره کی بود اون روز؟ چرا بهم جواب نمیدی؟ مگه نمیدونی حسمو؟
جیسو: بسهههه منم بهت گفتم جوابمو ولی تو نمیخوای بفهمی من دوست ندارم و اون پسره رو هم اتفاقی دیدم چون داشتی اذیتم میکردی کمکم کرد
من اذیتت میکردم؟(پوزخند) نگو که تو نمیخواستی من ببوسمت
جیسو : چی؟ راجب من چی فکردی؟ بسهعععه دیگه دنبالم نیا
سمانه
اون پسر دست جیسو رو کشید و سفت فشار میداد
+ولم کن عوضی من که بهت گفتم نه
_هع فک کردی میزارم بری بعد از اینکه قلبمو شیکوندی؟(لبخندی کجی زد)
+تو رو خدا بزار برمممممم کمکککککک یکی کمکمممم کنه
_هیچکس صداتو نمیشنوه
جین
ولش کن عوضی چیکارش داری؟
_تو چیکارشی؟ (با خباثت)نکنه مخ تو رم زده دوسش داری؟ هع برو رد کارت حالیته؟ این مال منه جوابشم به تو منفی راتو بکش برو
جین یکی با مشت خوابوند توی دهن اون پسر و گفت من اره دوسش دارم توام حق نداری رو مال من دست بزاری و یقه اشو گرفت و چسبوندش به دیوار در ضمن دیگه سمتش پیدات نشه و گرنه ی جور دیگه حالیت میکنم
اون پسر فرار کرد ولی جیسو همچنان با ترس به سمتش نگاه میکرد. رو به جین گفت
+مرسی که دوباره نجاتم دادی نمیدونم چجوری این لطفتو جبران کنم
_میخوای لطفمو جبران کنی؟ ی راه هست
+چه راهی؟
_بیا با هم دوست باشیم اینجوری دیگه اونم جرئت نمیکنه بیاد سمتت
+باشه پس(با لبخند
جین :(با خودش) لبخند زیبایی داره حتما بوی فرندش حسابی به داشتنش میباله
جیسو+خب ی ذره از خودت بگو
_عاااام خب من امسال سال اخریه که دارم درس میخونم و امیدوارم بعدش بتونم ی کار حسابی برای خودم پیدا کنم راستش من ..
#jinsoo #liskook
۷.۰k
۲۰ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.