🖤پارت ۳ بیماردوست داشتنی🖤

🖤داره قه قهه میزنه
ا/ت: اگه چیز خنده داری بگو منم بخندم
کوک:واقعا فک میکنی میتونی بهم کمک کنی وای خدا 🤣🤣
ا/ت:چرا فک میکنی نمیتونم بهت کمک کنم مگه من چمه ها(تعجب)
کوک:چیزیت نیست والا خیلیم خوبی ولی حریف من نمیشی همین اول بهت بگم.دختر جون عدای داناهارو در نیار واسه من من خودم ختم این کارام (باخنده)
ا/ت:من ادایه دانا هارو در نمیارم من یه روانشناس ساده هستم که دلم میخواد باهام حرف بزنی همین

یهو صدای در اومد مثل اینکه وقتمون تموم شده از اتاق رفتم بیرون یه تاکسی گرفتم و رفتم خونه
انقدر خسته بودم که خدا میدونست چون خیلی عرق کرده بودم رفتم یه دوش گرفتم اومدم ولو شدم رو تختم خیلی داشتم به امروز فکر میکردم چرا انقدر مسخره ام میکرد کلی فکرو خیال داشتم که نفهمیدم کی خوابم برد صبح دیدم گوشیم داره زنگ میخوره ناشناس بود جواب دادم که یهو پرام ریخت🖤


بنظرتون کی به ات زنگ زده که ات انقدر شوک زده شد