/ONE SHOT 2/
دوید سمتت ولی توی جمعیت و ماشینا گم شدی . هوا کم کم داشت تاریک میشد و بارون شروع به بارش کرد . سوئو همینطور نا امیدانه داشت دنبالت میگشت که یادش افتاد تو عاشق رفتن به پارک نزدیک موچی فروشی بودی . همیشه تو و اون از اون مغازه موچی میگرفتین و به سمت پارک میرفتین . اومد توی پارک و به سمت وسایل بازی رفت . دید که روی تاب نشستی . اومد سمتت و بعد تو دیدش . همین که میخواستی دوباره بری دستتو گرفت و بغلت کرد . از عطرش که با بارون قاطی شده بود آرامش گرفتی و منتظر موندی که حرفاش رو بزنه . سوئو: ا/ت من .....من متاسفم نمیدونست اونموقع داشتم چی میگفتم ..... منو ببخش تو هیچوقت سر راهم نبودی و من شیفته ی نگرانی های کوچولوت راجب خودم شدم ، بابت اتفاقی که برای اومد میا و اون دختر افتاد .... اعصابم ریخت بهم ... میشه منو ببخشی ؟ توهم آره ای گفتی و بغلش کردی . ا/ت ؛منم معذرت میخوام که با سئوالام سر تو درد آوردم
ببخشید . سوئو : هایییییی! حالا این ژاکتو بپوش تا بریم خونه ی من چایی داغ برات دم کنم . ا/ت :به به ! یه چایی توی این هوا ، چقدر که میچشبه . و بدین گونه پای همدیگه گازوئیل شدید .
FOLLOW = FOLLOW BACK / فالو = فالو بک
ببخشید . سوئو : هایییییی! حالا این ژاکتو بپوش تا بریم خونه ی من چایی داغ برات دم کنم . ا/ت :به به ! یه چایی توی این هوا ، چقدر که میچشبه . و بدین گونه پای همدیگه گازوئیل شدید .
FOLLOW = FOLLOW BACK / فالو = فالو بک
۱.۴k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.