-پارت:4-پارت:آخر-
ا.ت: "داری اذیتم میکنی دیگه؟"
خنده جونگکوک بلند میشه
و دستشو به سرت میکشه
جونگکوک: "آره دقیقا مثل اون شبای تو"
ا. ت: "خیله خب بیا بریم خونه خیلی وقته نبودی "
جونگکوک: "من فقط یه شب اینجا بودم"
ا. ت: "همون یه شب دلم بیشتر برات تنگ شده بود"
جونگکوک کنار رفت تا لباساشو برداره ولی فقط کُخ میریخت
نچی زیرلب گفتی
سمتش رفتی و از یقه ی پیرهنش جلو کشیدیش و بوسیدیش و متوجه ی خنده اش شدی ازش جدا شدی که گفت
جونگکوک: "چیه نمیتونی خودتو دربابرم کنترل کنی"
پوزخندی زدی و حرفی زدی که شیطنت ازش میبارید
نزدیکش شدی و درگوشش زمزمه وار گفتی
ا. ت: "اگر من یه لباس کوتاه قرمز بپوشم و روی تخت منتظرت باشم.. تو میتونی کنترل کنی هوم؟ "
اونم پوزخندی زد و در گوشت با صدای بم گفت
جونگکوک: "اون موقع حتی یه لحظه ام منتظرت نمیزارم دارلینگ.."
ا. ت: "پس مبادا ازین حرفا بزنی"
جونگکوک سری تکون داد و تویم باهاش سر تکون دادی
ا. ت: "سوئیچ کجاست خودم میشینم"
جونگکوک: "که جفتمونو بفرستی اون دنیا؟"
ا. ت: "منو باش به فکر اینم که خسته ایی"
جونگکوک: "لازم نکرده سوئیچا تو جیب خودمه و خودم میشینم"
با دستش اشاره به در کرد
جونگکوک: "بفرما~"
با ناز و عشوه رفتی بیرون و سوار شدین و تو راه خونه بودید که گوشی جونگکوک زنگ خورد و اسم تهیونگ روش نمایان شد
جونگکوک:"بله؟ "
تهیونگ: "کجاییییی"
دادش تا گوش تویم رسید
تهیونگ: "کجا انداختی رفتی و تمریناتو انجام ندادیی باید بر.."
گوشیو از دستش چنگ زدی و بدون اینکه حتی به تهیونگ اجازه بدی جواب بده گفتی
ا. ت: "سلام تهیونگ ا. تم جونگکوکم پیش منه و عمرا دوباره بزارم برگرده کمپانی حالا هرچی میخواد بشه بشه من نمیزارم اون بیاد اونجا پس خودت حلش کن به منم مربوط نیست که چی میشه خدافظ"
تلفن و قطع کردی و لبخند زدی
ا. ت: "ایش مگه اسیر گیراوردی"
جونگکوک: "بیا فقط تا خونه بریم جفتمون به استراحت نیاز داریم"
وقتی گفت استراحت پوزخندیم همراهیش کرد
ا. ت: "هعی لبخندتتو جمع کن"
زیرلب ادامه دادی"مرتیکه جذاب"
ولی انگار شنید
جونگکوم: "چی گفتی؟؟؟ اگر جرعت داری یبار دیگه بگوش"
ا. ت: "هیچی هیچی نگفتم فقط گفتم زودتر بریم خونه"
و لبخندی صورتتو پوشوند
جونگکوک: "باشه نگو من که بهرحال شنیدم"
رسیدین خونه
و هردوتاتون رو کاناپه افتادین
جونگکوک تورو از پشت بغل کرده بود و بعداز چند دقیقه صدای نفساش آروم و مرتب شده بود
برای بار آخر با خودت تکرار کردی:
"مرتیکه جذاب"
the end
دوستتون دارم❤..
خنده جونگکوک بلند میشه
و دستشو به سرت میکشه
جونگکوک: "آره دقیقا مثل اون شبای تو"
ا. ت: "خیله خب بیا بریم خونه خیلی وقته نبودی "
جونگکوک: "من فقط یه شب اینجا بودم"
ا. ت: "همون یه شب دلم بیشتر برات تنگ شده بود"
جونگکوک کنار رفت تا لباساشو برداره ولی فقط کُخ میریخت
نچی زیرلب گفتی
سمتش رفتی و از یقه ی پیرهنش جلو کشیدیش و بوسیدیش و متوجه ی خنده اش شدی ازش جدا شدی که گفت
جونگکوک: "چیه نمیتونی خودتو دربابرم کنترل کنی"
پوزخندی زدی و حرفی زدی که شیطنت ازش میبارید
نزدیکش شدی و درگوشش زمزمه وار گفتی
ا. ت: "اگر من یه لباس کوتاه قرمز بپوشم و روی تخت منتظرت باشم.. تو میتونی کنترل کنی هوم؟ "
اونم پوزخندی زد و در گوشت با صدای بم گفت
جونگکوک: "اون موقع حتی یه لحظه ام منتظرت نمیزارم دارلینگ.."
ا. ت: "پس مبادا ازین حرفا بزنی"
جونگکوک سری تکون داد و تویم باهاش سر تکون دادی
ا. ت: "سوئیچ کجاست خودم میشینم"
جونگکوک: "که جفتمونو بفرستی اون دنیا؟"
ا. ت: "منو باش به فکر اینم که خسته ایی"
جونگکوک: "لازم نکرده سوئیچا تو جیب خودمه و خودم میشینم"
با دستش اشاره به در کرد
جونگکوک: "بفرما~"
با ناز و عشوه رفتی بیرون و سوار شدین و تو راه خونه بودید که گوشی جونگکوک زنگ خورد و اسم تهیونگ روش نمایان شد
جونگکوک:"بله؟ "
تهیونگ: "کجاییییی"
دادش تا گوش تویم رسید
تهیونگ: "کجا انداختی رفتی و تمریناتو انجام ندادیی باید بر.."
گوشیو از دستش چنگ زدی و بدون اینکه حتی به تهیونگ اجازه بدی جواب بده گفتی
ا. ت: "سلام تهیونگ ا. تم جونگکوکم پیش منه و عمرا دوباره بزارم برگرده کمپانی حالا هرچی میخواد بشه بشه من نمیزارم اون بیاد اونجا پس خودت حلش کن به منم مربوط نیست که چی میشه خدافظ"
تلفن و قطع کردی و لبخند زدی
ا. ت: "ایش مگه اسیر گیراوردی"
جونگکوک: "بیا فقط تا خونه بریم جفتمون به استراحت نیاز داریم"
وقتی گفت استراحت پوزخندیم همراهیش کرد
ا. ت: "هعی لبخندتتو جمع کن"
زیرلب ادامه دادی"مرتیکه جذاب"
ولی انگار شنید
جونگکوم: "چی گفتی؟؟؟ اگر جرعت داری یبار دیگه بگوش"
ا. ت: "هیچی هیچی نگفتم فقط گفتم زودتر بریم خونه"
و لبخندی صورتتو پوشوند
جونگکوک: "باشه نگو من که بهرحال شنیدم"
رسیدین خونه
و هردوتاتون رو کاناپه افتادین
جونگکوک تورو از پشت بغل کرده بود و بعداز چند دقیقه صدای نفساش آروم و مرتب شده بود
برای بار آخر با خودت تکرار کردی:
"مرتیکه جذاب"
the end
دوستتون دارم❤..
۱۰.۷k
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.