ذهن من🪪p1
چلسی :من .. من مطمئنم یکی دوست داشتم وگرنه چرا باید مدام یک نفر تصور کنم اه هیچی نمیدونم احساس بدی دارم احساس میکنم یه چیزی درست نیست
مامان چلسی: دخترم بیا پایین بدو بیا تو باید شامت رو سر وقت بخوری یادت رفته
چلسی :چشم مامان . اومدم
ویو چلسی: رفتم پایین و به سراغ میز رفتم اومم به به اجوما چه کرده نشستم و شروع به خوردن غذا کردم که پدر و بردارم پایین اومدن
پدر چلسی: از دست تو شکمو یکم صبر میکردی تا ما هم بیایم 😂
بردار چلسی: مگه نمیشناسیش بابا این همیشه خدا گرسنه هست
چلسی:عه اذیت نکنید دیگه
برادر چلسی: باشه بابا تو بخور نوش جونت
بابا چلسی: چلسی دخترم حالت چطوره؟
چلسی: خوبم بابایی
مامان چلسی :عزیزم ببینم هنوزم فکر میکنی یکی دوست داشتی
چلسی: اره مامان من هر شب خواب میبینم که دارم با یه نفر صحبت میکنم
مامان چلسی چپ چپ به پدرش نگاه کرد
مامان چلسی:عزیزم یه لحظه میای تو اتاق
بابای چلسی :باشه اومدم
چند مین بعد:
مامان چلسی : چیکار کنیم هوم بعد از جراحی مغزش انگار دیگه مثل سابق نیست
بابای چلسی:عزیزم درسته که چلسی یکم عوض شده اما به نکته مثبتش فکر کن اگه یادت باشه چلسی تا قبل از جراحی همیشه تو درساش افت داشت ولی الان شاگرد اول دانشگاهش هست تازشم دیگه مثل قبلا بابرادرش رفتار نمیکنه
مامان چلسی: نمیدونم ... ذهنم خیلی درگیر چلسی اه بی خیال بیا بریم پایین بچه ها تنها موندن
بابای چلسی: بریم عزیزم بریم
ویو چلسی : بابام و مامان باهم رفتن بالا اومم حتما دوباره میخوان درباره جراحی من حرف بزنن اه احساس میکنم یکی دیگه هستم اومم ولی اون پسره نظرمو جلب کرده یعنی اون کیه .. وایی ولی خداییش خیلی جذاب یعنی از نظر سنی از من چقدر بزرگتره
بردار چلسی: چلسی .چلسی هوووو کجاییی (دستشو جلو چشمای چلسی تکون میده)
چلسی: ها چیه چیشد ؟
برادر چلسی:عا هیچی فقط حالت خوبه
چلسی:اره بابا حالم خوبه
بابای چلسی : خوب بگید ببینم چیکار میکردین
چلسی: هیچ کاری من با اجازه برم تو اتاقم
بابای چلسی:باش دخترم برو بخواب
چلسی :چشم
ویو چلسی :
رفتم داخل اتاقم اه کاش واقعا بتونم ببینم اون پسره کیه راجبش خیلی کنجکاوم هوم بسه دیگه از فکر کردن بهش خسته شدم
ویو تهیونگ :
لی چان :قربان خبر رسیده که لی دایون مردن
تهیونگ چه بهتر خوب بعدش
لی چان : خوب ایشون حدود ۱ سال نیمی هستش که مردن و خوب خانوادش اعضای بدنش احیا کردن
تهیونگ :اوه فقط دوسال نبودم به همین زودی ها مرد تازه میخواستم ازش استفاده کنم
لی چان : قربان کل گزارش همین بود با اجازتون میتونم از اینجا برم
تهیونگ : آره میتونی بری
هوم بزار ببینم حالا که دایون مرده باید چیکار کنم
نویسنده هستم و اومدم یه توضیح راجب داستان بدم دایون دوست دختر قبلی تهیونگ هستش و از تمام کثافت کاری هاش با خبر بوده اما دوسال برمیگرده کره پیش خانواده اش و توی این دوسال یه اتفاقی میوفته که دایون میمره و خانواده اش هم بدنش و احیا می کنم و حال این وسط چلسی تو همون بیمارستان بخاطر بیماری مغزش بستری بوده و دنبال یه مغز برای پیوند بودن که مغز دایون میدن به چلسی حالا از اون روز چلسی مدام تصویر تهیونگ میبینه😉 اها شرایط واسه پارت بعد ۵ تا لایک
مامان چلسی: دخترم بیا پایین بدو بیا تو باید شامت رو سر وقت بخوری یادت رفته
چلسی :چشم مامان . اومدم
ویو چلسی: رفتم پایین و به سراغ میز رفتم اومم به به اجوما چه کرده نشستم و شروع به خوردن غذا کردم که پدر و بردارم پایین اومدن
پدر چلسی: از دست تو شکمو یکم صبر میکردی تا ما هم بیایم 😂
بردار چلسی: مگه نمیشناسیش بابا این همیشه خدا گرسنه هست
چلسی:عه اذیت نکنید دیگه
برادر چلسی: باشه بابا تو بخور نوش جونت
بابا چلسی: چلسی دخترم حالت چطوره؟
چلسی: خوبم بابایی
مامان چلسی :عزیزم ببینم هنوزم فکر میکنی یکی دوست داشتی
چلسی: اره مامان من هر شب خواب میبینم که دارم با یه نفر صحبت میکنم
مامان چلسی چپ چپ به پدرش نگاه کرد
مامان چلسی:عزیزم یه لحظه میای تو اتاق
بابای چلسی :باشه اومدم
چند مین بعد:
مامان چلسی : چیکار کنیم هوم بعد از جراحی مغزش انگار دیگه مثل سابق نیست
بابای چلسی:عزیزم درسته که چلسی یکم عوض شده اما به نکته مثبتش فکر کن اگه یادت باشه چلسی تا قبل از جراحی همیشه تو درساش افت داشت ولی الان شاگرد اول دانشگاهش هست تازشم دیگه مثل قبلا بابرادرش رفتار نمیکنه
مامان چلسی: نمیدونم ... ذهنم خیلی درگیر چلسی اه بی خیال بیا بریم پایین بچه ها تنها موندن
بابای چلسی: بریم عزیزم بریم
ویو چلسی : بابام و مامان باهم رفتن بالا اومم حتما دوباره میخوان درباره جراحی من حرف بزنن اه احساس میکنم یکی دیگه هستم اومم ولی اون پسره نظرمو جلب کرده یعنی اون کیه .. وایی ولی خداییش خیلی جذاب یعنی از نظر سنی از من چقدر بزرگتره
بردار چلسی: چلسی .چلسی هوووو کجاییی (دستشو جلو چشمای چلسی تکون میده)
چلسی: ها چیه چیشد ؟
برادر چلسی:عا هیچی فقط حالت خوبه
چلسی:اره بابا حالم خوبه
بابای چلسی : خوب بگید ببینم چیکار میکردین
چلسی: هیچ کاری من با اجازه برم تو اتاقم
بابای چلسی:باش دخترم برو بخواب
چلسی :چشم
ویو چلسی :
رفتم داخل اتاقم اه کاش واقعا بتونم ببینم اون پسره کیه راجبش خیلی کنجکاوم هوم بسه دیگه از فکر کردن بهش خسته شدم
ویو تهیونگ :
لی چان :قربان خبر رسیده که لی دایون مردن
تهیونگ چه بهتر خوب بعدش
لی چان : خوب ایشون حدود ۱ سال نیمی هستش که مردن و خوب خانوادش اعضای بدنش احیا کردن
تهیونگ :اوه فقط دوسال نبودم به همین زودی ها مرد تازه میخواستم ازش استفاده کنم
لی چان : قربان کل گزارش همین بود با اجازتون میتونم از اینجا برم
تهیونگ : آره میتونی بری
هوم بزار ببینم حالا که دایون مرده باید چیکار کنم
نویسنده هستم و اومدم یه توضیح راجب داستان بدم دایون دوست دختر قبلی تهیونگ هستش و از تمام کثافت کاری هاش با خبر بوده اما دوسال برمیگرده کره پیش خانواده اش و توی این دوسال یه اتفاقی میوفته که دایون میمره و خانواده اش هم بدنش و احیا می کنم و حال این وسط چلسی تو همون بیمارستان بخاطر بیماری مغزش بستری بوده و دنبال یه مغز برای پیوند بودن که مغز دایون میدن به چلسی حالا از اون روز چلسی مدام تصویر تهیونگ میبینه😉 اها شرایط واسه پارت بعد ۵ تا لایک
۴۵۹
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.